با امین زندگانی، بازیگر شناخته شده سینما که با لباس بلوچی در جشن حافظ حاضر شد، درباره انتخاب این لباس صحبت كردیم
افتخار پوشیدن لباس «رستــم»
وقتی هنرمندان الگو میشوند
هنرمندان عرصه تصویر خواهناخواه الگوی بخشی از جامعه قرار میگیرند، نسل جوان از رفتار و حرف و حالت عكس گرفتن تا لباس و مدل موی آنها را مورد بررسی قرار داده و در موارد بسیاری از آن الگو میگیرد. هر چند اگر بگوییم در حال حاضر مردم و هنرمندان اغلب تحت تاثیر فرهنگ و پوشش غرب دست به انتخاب میزنند و تهاجم فرهنگی آنها را حسابی انداخته گوشه رینگ، اما هنوز هم لباس و فرهنگ رفتاری هنرمندان شناخته شده مورد توجه جامعه است. وقتی این موارد را با امین زندگانی مطرح میكنم، میگوید: سالهاست در برنامههای تلویزیونی هم میگویم اینقدر نگویید هنرمندان الگوی مردم هستند، ما قرار نیست چنین بار سنگینی را بر دوش بكشیم، شغل ما بهگونهای است كه گاهی الگوهای نامناسبی را در نقشهایمان ایفا میكنیم و اگر قرار باشد الگوی مردم باشیم ممكن است تاثیرات منفی هم در پی داشته باشد.
او ادامه میدهد: در عرصه مد و پوشش اما هنرمندان درموارد بسیاری الگوی مردم قرار میگیرند و بنابراین مهم است كه چه لباسی میپوشند. با این حال نه پوششهای به قول شما عجیب و غریب برخی همكارانم را قضاوت میكنم و نه قصد دارم آنها را بررسی كرده و بگویم درست یا نادرست است. به نظرم باید ماجرا را در ابعادی بزرگتر دید و بررسی كرد.
معضل مد ایرانی
زندگانی به موضوع مهم مد در ایران و بلاتكلیفیاش پرداخته و اینطور میگوید: مد هم مانند برخی موارد فرهنگی دیگر در ایران تعریف درستی ندارد. این در حالی است كه تنوع بصری در پوشش انسان امروز، بحث مهمی بوده و بسیاری را درگیر خود كرده است، طبیعتا هنرمندان هم توجه بسیاری به این موضوع دارند كه در انتخاب پوششهای جذاب و زیبا با مسائلی روبهرو میشوند كه گاه حواشی هم دارد. این هنرمند میافزاید: ما در ایران مراسم مد معروفی نداریم و تنها یك جشنواره مد داریم كه آن هم شیر بییال و دم است و نمیدانیم قرار است در آن چه اتفاقی بیفتد. هر چند بودنش بهتر از نبودنش است، اما مثل هر جشنواره دیگری اهداف مشخصی را پیش نمیبرد و به سردرگمیهای جامعه در حوزه مد كمكی نمیكند.
او ادامه میدهد: در این بین طراحان لباس وارد عمل میشوند تا با تامین لباس یك هنرمند خودشان را به یك نشان تجاری تبدیل كنند كه این موضوع هیچ ایرادی هم ندارد و یكجور كارآفرینی است، اما حالا تكلیف من كه سلیقهام با طراحان مد جور نیست، چه میشود؟ تكلیف لباسهای بومیمان كه در حال فراموشی است چه میشود؟ اصلا تكلیف لباس ملیمان چیست؟ جزو معدود كشورهایی هستیم كه تعریف درستی از لباس ملی نداریم و این خود نشان میدهد در عرصه مد و لباس چقدر كمبود داریم.
زندگانی با تاكید بر اینكه فقط درباره مسأله لباس مردان ایرانی اظهارنظر كرده و كاری به موضوع پوشش خانمها ندارد، این را هم میگوید كه ما همیشه چالش انتخاب لباس برای ورود در مجامع بینالمللی را هم داریم. او اینطور توضیح میدهد: مثلا اینكه ورزشكاران ایرانی در المپیك قرار است چه بپوشند، میشود چالشی كه برایش پاسخی نیست. بعد لباس رسمی جهانی انتخاب شده و كت و شلوار غیرایرانی برایشان تهیه میشود، كراوات كه به این لباس در جهان جنبه رسمی میدهد از آن حذف شده و پیراهن یقه دیپلمات اضافه میشود؛ حالا كدامیك از اینها با فرهنگ ما ارتباط دارد؟
زندگانی و پیامهایی که لباسش داشت
در ادامه میرویم سراغ انتخاب زندگانی به عنوان هنرمندی كه به گفته خودش چندان با طراحان عرصه مد كنار نمیآید و انتخابهای خاص خودش را دارد. انتخابی كه البته میشود آن را یكی از بهترین اتفاقات جشن حافظ دانست و تصویری را كه قبلتر از زندگانی و همسرش الیكا عبدالرزاقی در لباس محلی منتشر شده بود در ذهن زنده میكند. او در این باره توضیح میدهد: سفری داشتم به شهر قلعه گنج در استان كرمان، شهری كه از یك طرف با استان سیستان و بلوچستان همسایه است و از طرف دیگر با استان هرمزگان. مردم بسیار مودب، بافرهنگ و مهربانی دارد. كشاورزی میكنند و زحمتكش هستند، اما شهر بسیار محروم است. زمانی قرار بوده این شهر منطقه آزاد شود و چند كارخانه تولید مواد غذایی راه بیفتد كه البته تا جایی كه در جریان هستم تا كنون اتفاقی نیفتاده و شهر همان وضعیت سابق را دارد. او ادامه میدهد: قلعه گنج جزو خاك ایران است، هر شهر دیگری هم خواه كوچك یا بزرگ كه در محدوده مرزهای كشورمان قرار دارد، ایران است اما ما جز چند شهر بزرگ همه جا را فراموش كردهایم. ضمن اینكه هنرمندان سراسر ایران حتی در موارد بسیاری نادیده گرفته میشوند. مثلا من و همكارانم میرویم به جشنواره فیلم یاس در مازندران، ما هستیم اما هنرمندان استانی جایشان خالی است. در جشنها و جشنوارههای دیگر هم همینطور. چرا باید جای هنرمندان دیگر استانها در رویدادهای هنری خالی باشد؟ آنها هم به اندازه من بهعنوان هنرمند تهرانی در ایران سهم دارند و باید باشند.
زندگانی با تاكید بر اینكه میخواسته به همه بگوید باید هنرمندانی از سراسر ایران به جشنها و رویدادهای هنری بیایند، به موضوع دیگری هم اشاره میكند. او میافزاید: موضوع مهم دیگر این است كه خیرین بسیاری در ایران مشغول ساخت مدرسه و كتابخانه در مناطق محروم هستند. دست آنها را از دور میبوسم، اما این سؤال را هم دارم كه چرا طی این سالها هیچكسی به این فكر نكرده حالا كه سواد را آموزاندیم و كتاب را هم در اختیار افراد این مناطق گذاشتیم، مهارت زندگی و حفظ و ساخت فرهنگ را چطور برنامهریزی كنیم؟
این هنرمند اظهار میكند: ما فكر نكردیم این شهرها به سینما و سالنهای چند منظوره هم نیاز دارند تا فرهنگ غنی ایران حفظ شود و آنها را در منطقههای حیاتشان نگهداری كنیم. فرهنگ غنی مناطق ایران، نمایشهای سنتی، رقصها و موسیقی محلی هر منطقه قرار است كجا اجرا و حفظ شوند؟ این مناطق هنرمند نوازندهای دارند كه یا در عروسیهای بومی مینوازند یا به دعوت یونسكو در كشورهای دیگر به اجرای موسیقی میپردازند. او تاكید میكند: سرمایه یك مملكت فقط معادن و زیرخاكیها و اماكن نیست. سرمایه فرهنگی یك كشور آیینها، سنتها و مراسم است. یك مملكت فقط پایتخت نیست و به اندازه تكتك افرادی كه در آمارگیری جمعیت مملكت لحاظ میشوند باید برای فرهنگ برنامهریزی شود.
یك تصادف جالب
زندگانی لباسش را بر پایه همین فكرهایی كه در سرش میچرخد انتخاب میكند و در جشن حافظ میپوشد، اما از آنجا كه بهقول معروف خیلی فضای مجازی باز نیست و سرگرم كار خودش است، از بسیاری اتفاقات و حواشی بیخبر میماند. مثلا در جریان صحبتهای مسعود فراستی در نقد فیلم «شبی كه ماه كامل شد» نرگس آبیار قرار نگرفته و نمیدانسته این صحبتها، حاشیهها و دلخوریهایی را ایجاد كرده است.
وقتی این ماجراها را با او مطرح میكنم، میگوید: تصادف عجیبی بود، راستش من در جریان این حواشی نبودم و البته حالا هم چون حرفهای آقای فراستی را نشنیدهام قضاوتی ندارم، اما همان روز در جشن حافظ، شنیدم آقای فراستی در یك برنامه تلویزیونی به قومی اهانت و باعث دلخوری قوم بزرگی كه 300 هزار نفرشان در ایران زندگی میكنند،
شدهاند.
زندگانی ادامه میدهد: هر چند این موضوع را نمیدانستم، اما گفتم چه همزمانی جالبی پیش آمده و امیدوارم به این طریق مردم سیستان و بلوچستان
متوجه شوند چه ارادتی به آنها داریم.
او میافزاید: متاسفانه فضای مجازی كاری كرده كه ما احساس میكنیم، مملكت تهران، شیراز، اصفهان، مشهد و بندرعباس است. هر جای نقشه ایران كه دست بگذاری، ایران است و همه ایرانیها برای ما عزیزند و بزرگوار. حالا چه افتخاری بالاتر از پوشیدن لباس سیستان و بلوچستان كه یكی از بزرگترین داستانهای حماسی ما - شاهنامه فردوسی - در آن میگذرد. چرا لباسش را با افتخار نپوشم؟ لباسی كه این همه زیباست.
زندگانی اما این تجربه زیبا را تازه شروع كرده و قصد رها كردنش را هم ندارد. یعنی در رویدادهای هنری بعدی ممكن است او را با لباس خاص منطقه زندگی خودتان ببینید و لذت ببرید.
او توضیح میدهد: باز هم این تجربه را تكرار میكنم و لباس دیگر اقوام ایرانی را هم میپوشم و امیدوارم بقیه هنرمندان هم این كار را پیش بگیرند. نگاه كنید لباس كردی چقدر زیباست، لباس لری همینطور. آن طرفتر لباس اعراب عشیرهای خوزستان چقدر زیباست. چرا این لباسها را نپوشیم و از كنار این زیباییها بیتفاوت بگذریم؟
او میافزاید: ما ادعا میكنیم همه جای ایران سرای من است، آن هم فقط وقتی كه میخواهیم زبالهای را از ماشین بیندازیم بیرون! وقتی همه جای ایران سرای من است، لباس بلوچ برای من تهرانی هم هست.
این هنرمند اظهار می کند: همانطور كه آنها میآیند تهران از بیمارستان استفاده كنند. البته جای تاسف است كه همه امكانات در شهرهای بزرگ و خاصی جمع شده، اما خلاصه هر چه هست در هر جای ایران متعلق به همه ماست، متاسفانه یادمان میرود مردم یك كشوریم. همه داریم برای خودمان مرز و قانون و جزیره شخصی درست میكنیم تا بهره و منفعتی به شخص دیگری نرسد.
زندگانی به حاشیههایی كه برای ستاره اسكندری هم پیش آمده اشاره كرده و میگوید: زوال یك جامعه در این است كه مردم از مردم بترسند. ما با همه داشتههای فرهنگیمان در حال حركت به این سمت هستیم و بیرحمانه همدیگر را قضاوت
میكنیم. خانمی حرفی درباره یك هنرمند خوب و ارزشمند میزند، اما نه اصناف از او حمایتی میكنند و نه دولت. بعد بیآنكه مطمئن باشیم چه اتفاقی رخ داده بیرحمانه قضاوتش میكنیم. بیایید همه یادمان بیاید ایرانی هستیم، همه متعلق به یك سرزمینیم. این میتواند مهربانترمان كند و كشور بهتری
برایمان بسازد.
هنرمندان عرصه تصویر خواهناخواه الگوی بخشی از جامعه قرار میگیرند، نسل جوان از رفتار و حرف و حالت عكس گرفتن تا لباس و مدل موی آنها را مورد بررسی قرار داده و در موارد بسیاری از آن الگو میگیرد. هر چند اگر بگوییم در حال حاضر مردم و هنرمندان اغلب تحت تاثیر فرهنگ و پوشش غرب دست به انتخاب میزنند و تهاجم فرهنگی آنها را حسابی انداخته گوشه رینگ، اما هنوز هم لباس و فرهنگ رفتاری هنرمندان شناخته شده مورد توجه جامعه است. وقتی این موارد را با امین زندگانی مطرح میكنم، میگوید: سالهاست در برنامههای تلویزیونی هم میگویم اینقدر نگویید هنرمندان الگوی مردم هستند، ما قرار نیست چنین بار سنگینی را بر دوش بكشیم، شغل ما بهگونهای است كه گاهی الگوهای نامناسبی را در نقشهایمان ایفا میكنیم و اگر قرار باشد الگوی مردم باشیم ممكن است تاثیرات منفی هم در پی داشته باشد.
او ادامه میدهد: در عرصه مد و پوشش اما هنرمندان درموارد بسیاری الگوی مردم قرار میگیرند و بنابراین مهم است كه چه لباسی میپوشند. با این حال نه پوششهای به قول شما عجیب و غریب برخی همكارانم را قضاوت میكنم و نه قصد دارم آنها را بررسی كرده و بگویم درست یا نادرست است. به نظرم باید ماجرا را در ابعادی بزرگتر دید و بررسی كرد.
معضل مد ایرانی
زندگانی به موضوع مهم مد در ایران و بلاتكلیفیاش پرداخته و اینطور میگوید: مد هم مانند برخی موارد فرهنگی دیگر در ایران تعریف درستی ندارد. این در حالی است كه تنوع بصری در پوشش انسان امروز، بحث مهمی بوده و بسیاری را درگیر خود كرده است، طبیعتا هنرمندان هم توجه بسیاری به این موضوع دارند كه در انتخاب پوششهای جذاب و زیبا با مسائلی روبهرو میشوند كه گاه حواشی هم دارد. این هنرمند میافزاید: ما در ایران مراسم مد معروفی نداریم و تنها یك جشنواره مد داریم كه آن هم شیر بییال و دم است و نمیدانیم قرار است در آن چه اتفاقی بیفتد. هر چند بودنش بهتر از نبودنش است، اما مثل هر جشنواره دیگری اهداف مشخصی را پیش نمیبرد و به سردرگمیهای جامعه در حوزه مد كمكی نمیكند.
او ادامه میدهد: در این بین طراحان لباس وارد عمل میشوند تا با تامین لباس یك هنرمند خودشان را به یك نشان تجاری تبدیل كنند كه این موضوع هیچ ایرادی هم ندارد و یكجور كارآفرینی است، اما حالا تكلیف من كه سلیقهام با طراحان مد جور نیست، چه میشود؟ تكلیف لباسهای بومیمان كه در حال فراموشی است چه میشود؟ اصلا تكلیف لباس ملیمان چیست؟ جزو معدود كشورهایی هستیم كه تعریف درستی از لباس ملی نداریم و این خود نشان میدهد در عرصه مد و لباس چقدر كمبود داریم.
زندگانی با تاكید بر اینكه فقط درباره مسأله لباس مردان ایرانی اظهارنظر كرده و كاری به موضوع پوشش خانمها ندارد، این را هم میگوید كه ما همیشه چالش انتخاب لباس برای ورود در مجامع بینالمللی را هم داریم. او اینطور توضیح میدهد: مثلا اینكه ورزشكاران ایرانی در المپیك قرار است چه بپوشند، میشود چالشی كه برایش پاسخی نیست. بعد لباس رسمی جهانی انتخاب شده و كت و شلوار غیرایرانی برایشان تهیه میشود، كراوات كه به این لباس در جهان جنبه رسمی میدهد از آن حذف شده و پیراهن یقه دیپلمات اضافه میشود؛ حالا كدامیك از اینها با فرهنگ ما ارتباط دارد؟
زندگانی و پیامهایی که لباسش داشت
در ادامه میرویم سراغ انتخاب زندگانی به عنوان هنرمندی كه به گفته خودش چندان با طراحان عرصه مد كنار نمیآید و انتخابهای خاص خودش را دارد. انتخابی كه البته میشود آن را یكی از بهترین اتفاقات جشن حافظ دانست و تصویری را كه قبلتر از زندگانی و همسرش الیكا عبدالرزاقی در لباس محلی منتشر شده بود در ذهن زنده میكند. او در این باره توضیح میدهد: سفری داشتم به شهر قلعه گنج در استان كرمان، شهری كه از یك طرف با استان سیستان و بلوچستان همسایه است و از طرف دیگر با استان هرمزگان. مردم بسیار مودب، بافرهنگ و مهربانی دارد. كشاورزی میكنند و زحمتكش هستند، اما شهر بسیار محروم است. زمانی قرار بوده این شهر منطقه آزاد شود و چند كارخانه تولید مواد غذایی راه بیفتد كه البته تا جایی كه در جریان هستم تا كنون اتفاقی نیفتاده و شهر همان وضعیت سابق را دارد. او ادامه میدهد: قلعه گنج جزو خاك ایران است، هر شهر دیگری هم خواه كوچك یا بزرگ كه در محدوده مرزهای كشورمان قرار دارد، ایران است اما ما جز چند شهر بزرگ همه جا را فراموش كردهایم. ضمن اینكه هنرمندان سراسر ایران حتی در موارد بسیاری نادیده گرفته میشوند. مثلا من و همكارانم میرویم به جشنواره فیلم یاس در مازندران، ما هستیم اما هنرمندان استانی جایشان خالی است. در جشنها و جشنوارههای دیگر هم همینطور. چرا باید جای هنرمندان دیگر استانها در رویدادهای هنری خالی باشد؟ آنها هم به اندازه من بهعنوان هنرمند تهرانی در ایران سهم دارند و باید باشند.
زندگانی با تاكید بر اینكه میخواسته به همه بگوید باید هنرمندانی از سراسر ایران به جشنها و رویدادهای هنری بیایند، به موضوع دیگری هم اشاره میكند. او میافزاید: موضوع مهم دیگر این است كه خیرین بسیاری در ایران مشغول ساخت مدرسه و كتابخانه در مناطق محروم هستند. دست آنها را از دور میبوسم، اما این سؤال را هم دارم كه چرا طی این سالها هیچكسی به این فكر نكرده حالا كه سواد را آموزاندیم و كتاب را هم در اختیار افراد این مناطق گذاشتیم، مهارت زندگی و حفظ و ساخت فرهنگ را چطور برنامهریزی كنیم؟
این هنرمند اظهار میكند: ما فكر نكردیم این شهرها به سینما و سالنهای چند منظوره هم نیاز دارند تا فرهنگ غنی ایران حفظ شود و آنها را در منطقههای حیاتشان نگهداری كنیم. فرهنگ غنی مناطق ایران، نمایشهای سنتی، رقصها و موسیقی محلی هر منطقه قرار است كجا اجرا و حفظ شوند؟ این مناطق هنرمند نوازندهای دارند كه یا در عروسیهای بومی مینوازند یا به دعوت یونسكو در كشورهای دیگر به اجرای موسیقی میپردازند. او تاكید میكند: سرمایه یك مملكت فقط معادن و زیرخاكیها و اماكن نیست. سرمایه فرهنگی یك كشور آیینها، سنتها و مراسم است. یك مملكت فقط پایتخت نیست و به اندازه تكتك افرادی كه در آمارگیری جمعیت مملكت لحاظ میشوند باید برای فرهنگ برنامهریزی شود.
یك تصادف جالب
زندگانی لباسش را بر پایه همین فكرهایی كه در سرش میچرخد انتخاب میكند و در جشن حافظ میپوشد، اما از آنجا كه بهقول معروف خیلی فضای مجازی باز نیست و سرگرم كار خودش است، از بسیاری اتفاقات و حواشی بیخبر میماند. مثلا در جریان صحبتهای مسعود فراستی در نقد فیلم «شبی كه ماه كامل شد» نرگس آبیار قرار نگرفته و نمیدانسته این صحبتها، حاشیهها و دلخوریهایی را ایجاد كرده است.
وقتی این ماجراها را با او مطرح میكنم، میگوید: تصادف عجیبی بود، راستش من در جریان این حواشی نبودم و البته حالا هم چون حرفهای آقای فراستی را نشنیدهام قضاوتی ندارم، اما همان روز در جشن حافظ، شنیدم آقای فراستی در یك برنامه تلویزیونی به قومی اهانت و باعث دلخوری قوم بزرگی كه 300 هزار نفرشان در ایران زندگی میكنند،
شدهاند.
زندگانی ادامه میدهد: هر چند این موضوع را نمیدانستم، اما گفتم چه همزمانی جالبی پیش آمده و امیدوارم به این طریق مردم سیستان و بلوچستان
متوجه شوند چه ارادتی به آنها داریم.
او میافزاید: متاسفانه فضای مجازی كاری كرده كه ما احساس میكنیم، مملكت تهران، شیراز، اصفهان، مشهد و بندرعباس است. هر جای نقشه ایران كه دست بگذاری، ایران است و همه ایرانیها برای ما عزیزند و بزرگوار. حالا چه افتخاری بالاتر از پوشیدن لباس سیستان و بلوچستان كه یكی از بزرگترین داستانهای حماسی ما - شاهنامه فردوسی - در آن میگذرد. چرا لباسش را با افتخار نپوشم؟ لباسی كه این همه زیباست.
زندگانی اما این تجربه زیبا را تازه شروع كرده و قصد رها كردنش را هم ندارد. یعنی در رویدادهای هنری بعدی ممكن است او را با لباس خاص منطقه زندگی خودتان ببینید و لذت ببرید.
او توضیح میدهد: باز هم این تجربه را تكرار میكنم و لباس دیگر اقوام ایرانی را هم میپوشم و امیدوارم بقیه هنرمندان هم این كار را پیش بگیرند. نگاه كنید لباس كردی چقدر زیباست، لباس لری همینطور. آن طرفتر لباس اعراب عشیرهای خوزستان چقدر زیباست. چرا این لباسها را نپوشیم و از كنار این زیباییها بیتفاوت بگذریم؟
او میافزاید: ما ادعا میكنیم همه جای ایران سرای من است، آن هم فقط وقتی كه میخواهیم زبالهای را از ماشین بیندازیم بیرون! وقتی همه جای ایران سرای من است، لباس بلوچ برای من تهرانی هم هست.
این هنرمند اظهار می کند: همانطور كه آنها میآیند تهران از بیمارستان استفاده كنند. البته جای تاسف است كه همه امكانات در شهرهای بزرگ و خاصی جمع شده، اما خلاصه هر چه هست در هر جای ایران متعلق به همه ماست، متاسفانه یادمان میرود مردم یك كشوریم. همه داریم برای خودمان مرز و قانون و جزیره شخصی درست میكنیم تا بهره و منفعتی به شخص دیگری نرسد.
زندگانی به حاشیههایی كه برای ستاره اسكندری هم پیش آمده اشاره كرده و میگوید: زوال یك جامعه در این است كه مردم از مردم بترسند. ما با همه داشتههای فرهنگیمان در حال حركت به این سمت هستیم و بیرحمانه همدیگر را قضاوت
میكنیم. خانمی حرفی درباره یك هنرمند خوب و ارزشمند میزند، اما نه اصناف از او حمایتی میكنند و نه دولت. بعد بیآنكه مطمئن باشیم چه اتفاقی رخ داده بیرحمانه قضاوتش میكنیم. بیایید همه یادمان بیاید ایرانی هستیم، همه متعلق به یك سرزمینیم. این میتواند مهربانترمان كند و كشور بهتری
برایمان بسازد.