آگهی پذیرفته می‌شود!

آگهی پذیرفته می‌شود!


حجم درخواست‌های همكاران برای حضور نامشان در این ستون پشت صحنه كار را به جایی رسانده كه می‌خواهیم همین جا اعلام كنیم آگهی پذیرفته می‌شود. مثلا همین دیروز نرگس علیخانی، خبرنگار گروه جامعه پرسید چرا اسمش توی ستون پشت صحنه نیست و این فكر را به ذهنمان آورد كه از این به‌بعد آگهی بگیریم و درآمدش را بزنیم به گوشه‌ای از زخم‌های زندگی. اما حالا این یك بار اسم نرگس را كه در تحریریه و بنا به اشتباه یك همكار دیگرمان - كه به او لقب سانتافاتیا داده‌ایم - به لیلا و نگار هم شناخته می‌شود، بیاوریم تا تشكری باشد برای پیشنهادش و جرقه خوردن این فكر طلایی در ذهنمان. اصلا چرا اسم شما را نیاوریم؟ بله. خود شما خواننده گرامی. خلاصه‌اش كنم و این‌طور بگویم كه آگهی پذیرفته می‌شود، حتی از شما دوست عزیز!
نكته مهم: پشت صحنه برو و بیایی دارد و از آن ستون‌هایی است كه می‌تواند حسابی به شهرت شما كمك كند، این فرصت را از دست ندهید.
نكته مهم بعدی هم كه موظفم پیرو اعلام‌های قبلی با شما در میان بگذارم این است كه صابر محمدی حقوق گرفته اما هنوز هم شیرینی عروسی خواهرش را خدمت همكاران تقدیم نكرده است. اگر او را دیدید، حتما نصایح لازم را مبذول گوش‌های ایشان بفرمایید و تاكید كنید عروسی خواهر خیلی هم اتفاق خوبی است و شیرینی دارد! خدا كند خانواده ایشان ستون را نخواند و متوجه نشود محمدی در این باره چه گفته است. #ما_شرمنده‌ایم
 خب این حاشیه‌ها را رها كنیم و برویم سراغ متن. در صفحه 9 رفته‌ایم سراغ كتاب مدیرمسؤول اسبقمان دكتر مراد عنادی و از فرمانروایان الموت به قلم او برایتان نوشته‌ایم. بخوانید و ببینید چه كتابی است و چه حال و هوای خاص و جالبی دارد.
خبر خوشی هم برایتان داریم. جایتان خالی پیپر ریپورترمان را فرستادیم بازار كاغذ و گزارشی نوشته كه نگوییم برایتان. اما بدانید و آگاه باشید بالاخره آذر مهاجر روزنامه نگاری كه در راسته ظهیر‌الاسلام به‌عنوان ناشر می‌چرخد و اطلاعات جالبی را از زیر زبان كاغذفروش‌ها می‌كشد بیرون، بالاخره یك روز لو می‌رود. آن روز من قطعا اعلام می‌كنم با او همكار نیستم و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهم!
 در صفحه 11 باز هم علی رستگار داریم و خانه پدری. بله باز هم. آنقدر این فیلم كیانوش عیاری طی سال‌های گذشته حاشیه داشته كه می‌شود اسم هر روزنامه نگار سینمایی را گذاشت كنارش و گفت و فلانی باز هم درباره خانه پدری نوشته! بخوانید و ببینید چه شد كه خانه پدری به قول حافظ چرا رفت و چرا باز آمد، واضح‌ترش این‌كه چرا یكی دو هفته پیش توقیف شد و حالا هم رفع توقیف.
 در صفحه 12 هم كارآگاه گجتی داریم كه دست‌های پرتوانش می‌رسیدند به داد این ناتوان. بخوانید و ببینید كیكاووس زیاری در این‌باره چه خبرهای تازه‌ای برایتان دارد.