تیكت زدی پشت‌صحنه می‌خونی؟

تیكت زدی پشت‌صحنه می‌خونی؟


 اول صبحی اثاث‌كشی دو نفر از اعضای گروه را پشت سر گذاشتیم. دو تا از بچه‌های گروه تصمیم گرفته بودند جایشان را با هم عوض كنند و خلاصه روال اداری پیچیده تیكت زدن توسط دبیر تازه از سفر برگشته گروه -كه جا دارد برای سلامتی‌اش صلوات بفرستید و دعا كنید كه خدا همیشه سایه‌اش را بر سر گروه نگه دارد - انجام شد.
 این تیكت زدن ماجرایی دارد خودش كه از شوخی‌های مهم بچه‌های تحریریه با دوستان بخش فنی روزنامه است. آنقدر كه برخی كارمندان بانك‌های نزدیك روزنامه هم از ماجرای تیكت زدن خبر دارند و ممكن است با دیدن آقایان محمدی، روحی و فلاحی از آنها بپرسند: تیكت زدی اومدی بانك؟! حالا جا دارد من هم همین اول كاری بگویم شما تیكت زدید پشت صحنه می‌خونید!
 دور نشویم از بحث اصلی. خلاصه دبیر تیكت زد و اثاث‌كشی‌ها انجام شد. اعضای گروه هم مثل پلنگ كار كردن را شروع كردند. افراد یكی از دیگری قبراق‌تر و خوش‌ایده‌تر. موضوع گزارش‌ها را كه بگویم خودتان متوجه می‌شوید اوضاع از چه قرار است.
فقط اندر اهمیت پشت صحنه این را هم بیفزایم كه جناب كمینه علی مظاهری كه ما بیشینه صدایشان می‌زنیم، با همین ستونی كه دیروز منتشر شد، كلی معروف‌تر شدند و از ما برای نوشتن در این ستون تشكر كردند. حالا هی بخوانید، بخندید و بگویید پشت صحنه بد است!
صابر محمدی امروز رفته سراغ اتفاقات حراج تهران كه عصر روز جمعه با فروش آثار هنرمندان پیشكسوت و جوان برگزار شد. او قیمت آثار را بررسی كرده و به این موضوع پرداخته كه كدام دسته از آثار این دوره با فروش بهتری روبه‌رو بوده‌اند و معیار خریداران آثار با چه تغییراتی همراه بوده است. محمدی همچنین اوضاع اقتصادی این دوره از حراج و موارد دیگری را درباره این رویداد بررسی كرده است.
در همین صفحه 9 هم محمدصادق علیزاده، همان دبیری كه كلی اول ستون دعاگویش بودیم، رفته سراغ حواشی پیش‌آمده میان هنرمندان بر سر موضوع استعفا از جشنواره‌های هنری. این حاشیه‌ها حالا آنقدر بالا گرفته كه شهاب حسینی هم پایش به آن باز شده و خیلی‌های دیگر هم در حال اظهار نظر درباره‌اش هستند. از بازخوردهای فضای مجازی هم كه نگوییم برایتان...
هفته گذشته گزارشی در صفحه 11 داشتیم درباره اسپانسر این دوره از جشنواره فیلم فجر. گزارش بازخوردها و حواشی بسیاری داشت كه دوستان گروه سینما امروز دوباره در صفحه‌شان یعنی همان 11 مفصل به آن پرداخته‌اند.
صفحه آخر را هم گلچین روزگار گرفت و برد. امان از آگهی.... امان امان.