من كه هستم؟
نویسنده: یاس صفی استان : تهران مقطع تحصیلی: متوسطه دوم / پایه یازدهم
از پشت میزم بلند شدم. با نگرانی به همكارم كه داشت با تلفن حرف میزد و بلندبلند میخندید، نگاه كردم. حواسش به من نبود. خدا را شكر كه صورت برافروختهام را ندید. پا تند كردم تا سریعتر به دستشویی انتهای راهرو برسم. مثل همیشه خلوت بود. درست نمیدانم چند بار به صورتم آب پاشیدم. نفهمیدم تصویرِ درونِ آینه خیس شده بود یا صورت خودم. نفهمیدم كداممان بود كه خارج شد، نفس عمیقی كشید، روی صندلی نشست و وقتی پاكت پول را در جیب اربابرجوع كه میگفت: «شیرینی شما محفوظ است!» دید، فكرِ اجارهخانه را از سرش بیرون كرد و لبخندزنان به كارش ادامه داد.
نه! قطعا من او نبودم! شاید من آن كسی بودم كه پیش از نشستن پشت آن میز كذایی، آن مردك پوزخند بر لب را كه با تمسخر نگاهش میكرد، با تیپا بیرون كرد.
شاید هم هیچ یك نبودم. شاید آن آبی بودم كه قطره قطره روی شیشه نشست، آرامم كرد و جاری شد. آری، من آن بودم. همان كسی كه كتش را برداشت و به دنبال دریا به سوی ناكجاآباد روانه شد.
نه! قطعا من او نبودم! شاید من آن كسی بودم كه پیش از نشستن پشت آن میز كذایی، آن مردك پوزخند بر لب را كه با تمسخر نگاهش میكرد، با تیپا بیرون كرد.
شاید هم هیچ یك نبودم. شاید آن آبی بودم كه قطره قطره روی شیشه نشست، آرامم كرد و جاری شد. آری، من آن بودم. همان كسی كه كتش را برداشت و به دنبال دریا به سوی ناكجاآباد روانه شد.