زبان بسته
نویسنده: حسین آشفته
باید با احتیاط از كنار مدارس دخترانه و پسرانه رد شد. همیشه یكی هست كه بازیاش بگیرد و دنبالت كند.
آخر سر هم نفهمیدیم حكمت این كه مدرسه ما را دقیقا كنار مدرسه آدمها ساختند چه بود.
سر صبحی یك از خدا بیخبری زده به مدیرمان و در رفته. این است كه دو ساعتی زودتر از روزهای قبل، دارم از كنار مدرسه پسرانه رد میشوم، اما هیچ اثری از هجوم پسرهای نوجوان به خیابانهای اطراف نیست.
هنوز سر كلاساند و من هم وسوسه شدهام كه بروم و یك سر و گوشی در كلاسشان آب بدهم. میخواهم بدانم شیمی آنها هم مثل شیمی ما اینقدر روی فساد مواد غذایی حساس است؟
یا معلم جغرافیایشان چطور بین محلههای مختلف مرز میكشد؟ بدنم را كش میدهم تا راحتتر از زیر در رد شوم. هنوز سرمای در فلزی را روی مهره پنجم كمرم حس میكنم كه در باز میشود. با سرعت پشت یك شمشاد میروم و پناه میگیرم. دو پسر دور از چشم مدیر و ناظم میخواهند از مدرسه خارج شوند.
از لای در بابای مدرسه هم معلوم است كه روی صندلی نشسته و صورتش رو به آسمان است و دارد با دهان باز چرت میزند. پسرها هنوز بین در ایستادهاند و سعی دارند در آهنی را طوری ببندند كه بابای مدرسه بیدار نشود. شما اگر جای من بودید چه میكردید؟
آخر سر هم نفهمیدیم حكمت این كه مدرسه ما را دقیقا كنار مدرسه آدمها ساختند چه بود.
سر صبحی یك از خدا بیخبری زده به مدیرمان و در رفته. این است كه دو ساعتی زودتر از روزهای قبل، دارم از كنار مدرسه پسرانه رد میشوم، اما هیچ اثری از هجوم پسرهای نوجوان به خیابانهای اطراف نیست.
هنوز سر كلاساند و من هم وسوسه شدهام كه بروم و یك سر و گوشی در كلاسشان آب بدهم. میخواهم بدانم شیمی آنها هم مثل شیمی ما اینقدر روی فساد مواد غذایی حساس است؟
یا معلم جغرافیایشان چطور بین محلههای مختلف مرز میكشد؟ بدنم را كش میدهم تا راحتتر از زیر در رد شوم. هنوز سرمای در فلزی را روی مهره پنجم كمرم حس میكنم كه در باز میشود. با سرعت پشت یك شمشاد میروم و پناه میگیرم. دو پسر دور از چشم مدیر و ناظم میخواهند از مدرسه خارج شوند.
از لای در بابای مدرسه هم معلوم است كه روی صندلی نشسته و صورتش رو به آسمان است و دارد با دهان باز چرت میزند. پسرها هنوز بین در ایستادهاند و سعی دارند در آهنی را طوری ببندند كه بابای مدرسه بیدار نشود. شما اگر جای من بودید چه میكردید؟