گفتوگوی مهندس ایرانی و مهندس چینی در قرنطینه دوم
امید مهدینژاد طنزنویس
یك مهندس ایرانی كه در كشور چین به كار اشتغال داشت بر اثر مصاحبت با اشخاص چینی حامل ویروس كرونا به بیماری كرونا دچار شد و در یكی از شهرهای چین به قرنطینه رفت. در آنجا با یك مهندس چینی آشنا شد كه بر حسب اتفاق در كشور ایران به كار اشتغال داشت و برای سر زدن به خانواده خود به چین مراجعت كرده بود و بر اثر مصاحبت با اشخاص چینی حامل ویروس كرونا به بیماری كرونا دچار شده بود. پس از 14 روز كه حال هر دو مهندس بهبود یافت، هردو مهندس با پرواز یكی از شركتهای هواپیمایی داخلی به ایران مراجعت كردند، اما بهعلت رعایت نكردن پروتكلهای بهداشتی تكمیلی، بار دیگر به بیماری كرونا دچار شدند و بار دیگر با هم به قرنطینه رفتند. در قرنطینه مهندس چینی كه روی تخت بغلی مهندس ایرانی دراز كشیده بود، به مهندس ایرانی گفت: مهندس، كشور ما واقعاً از كشور شما خیلی پیشرفتهتر است. مهندس ایرانی گفت: شاید كشور شما از كشور ما پیشرفتهتر باشد مهندس، اما زندگی در كشور ما انسانیتر است. مهندس چینی گفت: مگر چطور؟ مهندس ایرانی گفت: در كشور شما كسانی را كه تمایل به ماندن در قرنطینه نداشتند مورد اصابت گلوله قرار میدادند، اما در كشور ما برای كسانی كه تمایل به ماندن در قرنطینه ندارند آرزوی سلامت در منزل یا شمال میكنند. مهندس چینی گفت: آیا مورد دیگری هم هست مهندس؟ مهندس چینی گفت: بلی مهندس. در كشور ما خفاش را نمیخورند. مهندس چینی گفت: شاید حق با تو باشد مهندس. وی سپس افزود: اما كشور ما سابقه تمدنی درخشانی نیز دارد. مهندس ایرانی گفت: مگر چطور؟ مهندس چینی گفت: در حفاریهایی كه مدتها پیش در كشور ما انجام شد مقداری سیم پیچپیچی پیدا شد و این نشان میداد در گذشتههای دور در كشور ما تلفن وجود داشته. مهندس ایرانی گفت: اتفاقاً در حفاریهایی كه مدتها پیش در كشور ما انجام شد هیچ سیمی پیدا نشد و این نشان میداد در گذشتههای دور در كشور ما تلفن بیسیم وجود داشته. در این لحظه هردو مهندس به یگدیگر گفتند «مهندس» و خندیدند و تصمیم گرفتند بهعنوان شهروندان دو كشور درگیر با كرونا با هم كلكل نكنند و به هم نخندند و با هم بخندند.