توزیع یکنواخت مطبوعات در همهجای کشور مشکلی است که هنوز راه چارهای برای آن پیدا نشده است
شهرهای بدون روزنامه
نكند این گزارش را بخوانید و بگویید همه این حرفها را زدید تا بگویید مشكل روزنامهنخواندنِ ملت هیچ ربطی به كیفیت كار اهالی مطبوعات ندارد؟! اگر قرار است اینطور فكر كنید، همین ابتدا بگوییم كه نه، مطلقا چنین قصدی نداریم. بهتر است سنگهایمان را همین ابتدا وابكنیم. اولا لابد شما روزنامهخوان محسوب میشوید كه حالا هم این گزارش را دست گرفتهاید و میخوانید. بعد هم اینكه لطفا تا انتها بخوانید، با مشاهدات میدانی ما همراه شوید، تحلیلهای ما و حرفهای دیگران را بخوانید و بعد نتیجه بگیرید. میخواهیم روند توزیع نشریات را از چاپخانه تا مراكز پخش و نهایتا تا كیوسكها دنبال كنیم و ببینیم كجای كار میلنگد.
میگویند نخستین روزنامههای ایران زودتر از ساعت 4 بعدازظهر دست مردم نمیرسید. صرفا هم دست كسانی میرسید كه در مركز شهر و در راسته دفاتر روزنامهها زندگی میكردند چرا كه اگر در محدوده فعالیت كسانی كه روزنامهها را زیر بغل میزنند و در پیادهروها میفروختند قرار نمیگرفتند روزنامه به دستشان نمیرسید. بعد از چند سال و با توسعه گستره توزیع، دوچرخه و موتور وارد ماجرا شد اما نكتهای كه در این میان تا دههها ثابت ماند، زمان رسیدن روزنامه به دست مردم بود. شهرستانهایی كه در آنها روزنامه محلی منتشر نمیشد، رنگ روزنامه به خود نمیدیدند و در تهران و شهرهای بزرگ هم روزنامه صبح در كار نبود. بعدترها كه انتشار روزنامههای صبح رایج شد نیز، جز در تهران، روزنامهها عصرها به شهرستانها میرسیدند. جالب است بدانید تا همین چند سال پیش كه روزنامه جامجم با راهاندازی مكانیزم چاپ همزمان در چند نقطه از كشور، مشكلِ تعویق در توزیع شهرستانها را حل كرد، ماجرا از همین قرار بود. یعنی هیچ روزنامهای پیش از ظهر به دست مردم نمیرسید.
باز هم جالب است كه بدانید در این سه چهار دهه، این بخش از پروسه انتشار نشریات، همچنان عقبماندهترین بخش است چرا كه مانند گذشته، بسیاری از شهرستانها، جز یكی دو روزنامه، باقی را بعدازظهرها دریافت میكنند. حالا این را بگذارید كنار اینكه پس از گسترش رسانههای آنلاین و رسیدن زودهنگام اخبار به دست همگان، روزنامه كه فینفسه دیروز تولید شده، یك نصف روز هم دیرتر بیاید روی پیشخوان كیوسكها، اما كاش همه مشكل همین بود؛ یعنی كاش مشكل توزیع روزنامهها امروز، همان بود كه سی سال پیش هم بود. وضع به جای اینكه با گسترش امكانات توزیع بهتر شود یا دستكم
بر همان منوال بماند، بدتر هم شده؛ چطور؟ عرض میكنم.
وا... كه شهر بیكیوسك حبس میشود مرا
هركس تعریف خود از مدنیت را بر اساسی استوار میكند. مثلا یكی میگوید شهری شهرتر است كه بلوارهای زیبا و مبلمان شهری مدرنی داشته باشد. دیگری میگوید به جایی میتوان شهر اطلاق كرد كه فلان امكان زیستی و بهمان امكان اجتماعی داشتهباشد. برای من اما ماجرا به كیوسكهای مطبوعاتی شهرها مربوط است. در همه مسافرتها همسفرهایم را كلافه میكنم از بس كه در بررسی فراوانی توزیع كیوسكهای مطبوعاتی و كیفیت فعالیتشان افراط میكنم. اولین سوالم هنگام ورود به شهرها هم همین است كه كیوسكها كجاهای شهر هستند و كدام روزنامهها و مجلات را در آنها میشود پیدا كرد؟ روزنامهفروشیها به شكل غرفه و كیوسكند آنطور كه در تهران هستند، یا یكی دو لوازمتحریرفروشی، یكی دو روزنامه را هم برای خالی نبودن عریضه میآورند و میفروشند؟
ماجرا تا آنجا بالاگرفت كه وقتی یكی از دوستان پرسید چطور شد از شهرستانتان به پایتخت كوچیدی، همین را گفتم كه آنجا دیگر روزنامهها حیاتی ندارند؛ همان یك كیوسكی هم كه در نوجوانی ما فعال بود، مدتهاست گوشهای از میدان اصلی شهر افتاده و فلافل میفروشد. برای من كه كرم كیوسك محسوب میشوم، آنجا دیگر جای زندگی نیست. من باید بتوانم صبحبهصبح چند دكه روزنامهفروشی را بالاپایین كنم؛ ببینم امروز فلان روزنامه را كجای پیشخوان گذاشته؟ فلان مجله را سر موقع آورده؟ چند تا از فلان روزنامه را فروخته؟ فلان مجله را دم دست گذاشته اصلا؟ و ... .
اینجا كیش؛ هیچ روزنامهای نیست!
اما بگذارید تیر خلاص را بزنم. ما امروز با شهرهایی مواجه هستیم كه مطلقا دیگر روزنامهای از دروازهشان وارد نمیشود. چندی پیش به جزیره كیش رفته بودم و پرسیدم كیوسك روزنامهفروشی كجای جزیره است؟ كیوسكی در كار نبود. پرسیدم كدام كتابفروشی یا سوپرماركت است كه روزنامه هم بفروشد؟ پاسخ باز هم نه بود! نهایتا رسیدم به اینكه جز روزنامه جامجم، آن هم فقط برای كاركنان سازمان منطقه آزاد كیش، هیچ روزنامهای به كیش نمیرسد. و متوجه شدم كه این فقط قصه كیش نیست. حالا آیا میشود با اطمینان گفت مردم بهكلی با مطبوعات قهر كردهاند؟ وقتی به برخی از شهرها هیچ روزنامهای نمیرسد، و برای اغلب شهرها، جز سه چهار روزنامه را نمیفرستند، چطور میشود گفت كه مردم دیگر کلا روزنامه نمیخوانند؟ شاید هنوز در آن شهرها هستند كسانی كه بخواهند عصرها جلوی دكهها پرسه بزنند، تیترها را تماشا كنند و یكی از روزنامهها را با خود به خانه ببرند ... .
مشاهدات میدانی ما از كیوسكهای محلههای حسینآباد، شهرك ذوبآهن، اكبرآباد، مترو پل فردیس و شهرك بنفشه كرج حاكی از این است كه در این پهنه بزرگ، فقط پنج كیوسك مطبوعاتی فعالند و از این پنج كیوسك تنها دو كیوسك روزنامه و مجله میفروشد! این در حالی است كه كیوسكهای مطبوعاتی بر اساس قانون، باید فروشنده روزنامهها باشند و در این صورت است كه میتوانند اقلام دیگر را هم بفروشند. سهلانگاری در اجرای قانون باعث شده برخی از آنها وظیفه اصلی خود را به كلی كنار بگذارند و صرفا اقلام دیگر را بفروشند.
در این میان تنها كیوسك بلوار شهدای آخوندی در شهرك بنفشه كرج كه هیچ روزنامهای نمیفروشد، میگوید مردم روزنامه نمیخرند و دلیلی نمیبیند برای این كار! این كیوسك، چندماهی است آغاز به كار كرده و تاكنون سابقه فروش مطبوعات هم نداشته است؛ همین را از او میپرسم كه وقتی هیچگاه روزنامه نفروخته، از كجا متوجه شده كه مردم روزنامه نمیخوانند؟ پاسخش سر بالاست. همین كیوسك البته برای اینكه بازرسان مربوط را دور بزند، چند مجله تاریخگذشته، از جمله یك مجله فیلم برای سال 1387 و یك مجله دیگر برای سال 1392 و چند مجله قدیمی دیگر را روی پیشخوان گذاشته است تا آنها متوجه تخطیاش نشوند. حالا میماند اینكه واقعا این بازرسان متوجه چنین تخطیای نمیشوند؟
سراغ یكی دیگر از كیوسكها در سعادتآباد تهران میروم كه فقط دو روزنامه را روی پیشخوان گذاشته. از او میپرسم چرا دیگر روزنامهها را جلوی روی مشتری نچیده است؟ میگوید روزنامهها را از بستهبندیشان باز نمیكند و اگر كسی سراغشان بیاید و اگر سر دماغ باشد بسته را باز میكند و میدهد. ایدهاش این است كه مشتری خودش باید بخواهد! به او میگویم بسیاری از نشریات تازه شروع به كار كردهاند و شناختهشده نیستند كه كسی سراغشان بیاید. به تحریریهشان اشاره میكنم كه با هزار امید و آرزو كار را شروع كردهاند و به این فكر میكنند كه تیتر فردایشان حتما توجهها را جلب خواهد كرد؛ اما كجا قرار است نشریات آنها دیده شود؟
همه اینها را نگفتیم كه بگوییم رویگردانی مردم از نشریات، یكسره تقصیر سیستم معیوب توزیع و نیز همكارینكردن كیوسكهاست. اینها را گفتیم تا بگوییم دستكم نشریات را بهدست مردم برسانیم و بعد چنین ادعایی را مطرح كنیم.
هنوز هم میشود با همان سیستم معیوب و پرهزینه توزیع، برای شهرها روزنامه فرستاد. میتوان كاری كرد كه پای روزنامهها از شهرها به كلی بریده نشود... هنوز هم میشود سیستم نظارتی بر كیوسكدارهای متخلف را تقویت كرد... اما ظاهرا دلدادن به این تحلیل كه دیگر كسی روزنامه نمیخواند، كار را برای پاككردن صورت مساله
راحت كرده است.
باز هم جالب است كه بدانید در این سه چهار دهه، این بخش از پروسه انتشار نشریات، همچنان عقبماندهترین بخش است چرا كه مانند گذشته، بسیاری از شهرستانها، جز یكی دو روزنامه، باقی را بعدازظهرها دریافت میكنند. حالا این را بگذارید كنار اینكه پس از گسترش رسانههای آنلاین و رسیدن زودهنگام اخبار به دست همگان، روزنامه كه فینفسه دیروز تولید شده، یك نصف روز هم دیرتر بیاید روی پیشخوان كیوسكها، اما كاش همه مشكل همین بود؛ یعنی كاش مشكل توزیع روزنامهها امروز، همان بود كه سی سال پیش هم بود. وضع به جای اینكه با گسترش امكانات توزیع بهتر شود یا دستكم
بر همان منوال بماند، بدتر هم شده؛ چطور؟ عرض میكنم.
وا... كه شهر بیكیوسك حبس میشود مرا
هركس تعریف خود از مدنیت را بر اساسی استوار میكند. مثلا یكی میگوید شهری شهرتر است كه بلوارهای زیبا و مبلمان شهری مدرنی داشته باشد. دیگری میگوید به جایی میتوان شهر اطلاق كرد كه فلان امكان زیستی و بهمان امكان اجتماعی داشتهباشد. برای من اما ماجرا به كیوسكهای مطبوعاتی شهرها مربوط است. در همه مسافرتها همسفرهایم را كلافه میكنم از بس كه در بررسی فراوانی توزیع كیوسكهای مطبوعاتی و كیفیت فعالیتشان افراط میكنم. اولین سوالم هنگام ورود به شهرها هم همین است كه كیوسكها كجاهای شهر هستند و كدام روزنامهها و مجلات را در آنها میشود پیدا كرد؟ روزنامهفروشیها به شكل غرفه و كیوسكند آنطور كه در تهران هستند، یا یكی دو لوازمتحریرفروشی، یكی دو روزنامه را هم برای خالی نبودن عریضه میآورند و میفروشند؟
ماجرا تا آنجا بالاگرفت كه وقتی یكی از دوستان پرسید چطور شد از شهرستانتان به پایتخت كوچیدی، همین را گفتم كه آنجا دیگر روزنامهها حیاتی ندارند؛ همان یك كیوسكی هم كه در نوجوانی ما فعال بود، مدتهاست گوشهای از میدان اصلی شهر افتاده و فلافل میفروشد. برای من كه كرم كیوسك محسوب میشوم، آنجا دیگر جای زندگی نیست. من باید بتوانم صبحبهصبح چند دكه روزنامهفروشی را بالاپایین كنم؛ ببینم امروز فلان روزنامه را كجای پیشخوان گذاشته؟ فلان مجله را سر موقع آورده؟ چند تا از فلان روزنامه را فروخته؟ فلان مجله را دم دست گذاشته اصلا؟ و ... .
اینجا كیش؛ هیچ روزنامهای نیست!
اما بگذارید تیر خلاص را بزنم. ما امروز با شهرهایی مواجه هستیم كه مطلقا دیگر روزنامهای از دروازهشان وارد نمیشود. چندی پیش به جزیره كیش رفته بودم و پرسیدم كیوسك روزنامهفروشی كجای جزیره است؟ كیوسكی در كار نبود. پرسیدم كدام كتابفروشی یا سوپرماركت است كه روزنامه هم بفروشد؟ پاسخ باز هم نه بود! نهایتا رسیدم به اینكه جز روزنامه جامجم، آن هم فقط برای كاركنان سازمان منطقه آزاد كیش، هیچ روزنامهای به كیش نمیرسد. و متوجه شدم كه این فقط قصه كیش نیست. حالا آیا میشود با اطمینان گفت مردم بهكلی با مطبوعات قهر كردهاند؟ وقتی به برخی از شهرها هیچ روزنامهای نمیرسد، و برای اغلب شهرها، جز سه چهار روزنامه را نمیفرستند، چطور میشود گفت كه مردم دیگر کلا روزنامه نمیخوانند؟ شاید هنوز در آن شهرها هستند كسانی كه بخواهند عصرها جلوی دكهها پرسه بزنند، تیترها را تماشا كنند و یكی از روزنامهها را با خود به خانه ببرند ... .
كیوسك مجلههای سوخته
لابد برای شما هم پیش آمده كه دنبال روزنامهای یا مجلهای در همین كیوسكهای پرتعداد همین تهران و كرج و شهرهای بزرگ بگردید و نیابید. لابد برای شما هم پیش آمده كه تا هنوز جملهتان مبنی بر اینكه «فلان روزنامه را دارید؟» تمام نشده، پاسخ شنیدهاید كه نه! با همه احترامی كه برای بسیاری از كیوسكداران كه بحق رابط اصلی ما و مردم هستند باید قائل بود، هستند دوستانی كه كاربری دكههای خود را بالكل عوض كردهاند و یكی دو روزنامه و مجلهای را به صورت پوششی بیرون میچینند تا پاسخ بازرسانِ احتمالی را بدهند كه همچنان كاربری اصلیشان كه همانا فروش مطبوعات است و نه چیپس و پفك و سیگار را رعایت میكنند.مشاهدات میدانی ما از كیوسكهای محلههای حسینآباد، شهرك ذوبآهن، اكبرآباد، مترو پل فردیس و شهرك بنفشه كرج حاكی از این است كه در این پهنه بزرگ، فقط پنج كیوسك مطبوعاتی فعالند و از این پنج كیوسك تنها دو كیوسك روزنامه و مجله میفروشد! این در حالی است كه كیوسكهای مطبوعاتی بر اساس قانون، باید فروشنده روزنامهها باشند و در این صورت است كه میتوانند اقلام دیگر را هم بفروشند. سهلانگاری در اجرای قانون باعث شده برخی از آنها وظیفه اصلی خود را به كلی كنار بگذارند و صرفا اقلام دیگر را بفروشند.
در این میان تنها كیوسك بلوار شهدای آخوندی در شهرك بنفشه كرج كه هیچ روزنامهای نمیفروشد، میگوید مردم روزنامه نمیخرند و دلیلی نمیبیند برای این كار! این كیوسك، چندماهی است آغاز به كار كرده و تاكنون سابقه فروش مطبوعات هم نداشته است؛ همین را از او میپرسم كه وقتی هیچگاه روزنامه نفروخته، از كجا متوجه شده كه مردم روزنامه نمیخوانند؟ پاسخش سر بالاست. همین كیوسك البته برای اینكه بازرسان مربوط را دور بزند، چند مجله تاریخگذشته، از جمله یك مجله فیلم برای سال 1387 و یك مجله دیگر برای سال 1392 و چند مجله قدیمی دیگر را روی پیشخوان گذاشته است تا آنها متوجه تخطیاش نشوند. حالا میماند اینكه واقعا این بازرسان متوجه چنین تخطیای نمیشوند؟
سراغ یكی دیگر از كیوسكها در سعادتآباد تهران میروم كه فقط دو روزنامه را روی پیشخوان گذاشته. از او میپرسم چرا دیگر روزنامهها را جلوی روی مشتری نچیده است؟ میگوید روزنامهها را از بستهبندیشان باز نمیكند و اگر كسی سراغشان بیاید و اگر سر دماغ باشد بسته را باز میكند و میدهد. ایدهاش این است كه مشتری خودش باید بخواهد! به او میگویم بسیاری از نشریات تازه شروع به كار كردهاند و شناختهشده نیستند كه كسی سراغشان بیاید. به تحریریهشان اشاره میكنم كه با هزار امید و آرزو كار را شروع كردهاند و به این فكر میكنند كه تیتر فردایشان حتما توجهها را جلب خواهد كرد؛ اما كجا قرار است نشریات آنها دیده شود؟
همه اینها را نگفتیم كه بگوییم رویگردانی مردم از نشریات، یكسره تقصیر سیستم معیوب توزیع و نیز همكارینكردن كیوسكهاست. اینها را گفتیم تا بگوییم دستكم نشریات را بهدست مردم برسانیم و بعد چنین ادعایی را مطرح كنیم.
هنوز هم میشود با همان سیستم معیوب و پرهزینه توزیع، برای شهرها روزنامه فرستاد. میتوان كاری كرد كه پای روزنامهها از شهرها به كلی بریده نشود... هنوز هم میشود سیستم نظارتی بر كیوسكدارهای متخلف را تقویت كرد... اما ظاهرا دلدادن به این تحلیل كه دیگر كسی روزنامه نمیخواند، كار را برای پاككردن صورت مساله
راحت كرده است.