صدای بیصدا!
حسام آبنوس دبیر قفسه
این مطلب قرار نیست برای مچگیری از شما خواننده و همراه گرامی باشد، ولی میخواهم برخی نامها و اسامی را بنویسم و بعد با خودمان فکر کنیم چقدر آنها را میشناسیم؟
حافظ، سعدی، فردوسی، خیام، مولوی، عطار، فارابی، بیدل، اقبال، ناصرخسرو، ابوالفضل بیهقی و... و این قطار اسامی پایانش دیده نخواهد شد و در خط افق محو خواهد شد. بالاخره باید یکجا با خودمان روراست باشیم و جوابی داشته باشیم برای همه حرفهایی که میزنیم و برایشان توجیهی نداریم. اینها اسامی کسانی است که در فرهنگ فارسی صاحب منزلت و جایگاهی هستند و بسیاری از آنها را در حد برخی جزئیات میشناسیم اما اسامی و نامهایی که در فرهنگ ایرانی و فارسی نامی از آنها شنیده نشده و چیزی دربارهشان نمیدانیم بیشتر از اینهاست.
نامهایی که نقش و سهمی در جهان ذهنی ما در طول تاریخ داشتهاند و هریک به اندازه خویش در ساخت یک فرهنگ بزرگ طرحی زدهاند. نامهایی که هیچوقت به درستی ندانستیم چه نقشی داشتهاند و امروز اگر حرف از فرهنگ غنی با پشتوانه تاریخی میزنیم در واقع بدون ذکر اسامی به این افراد اشاره میکنیم. چهرههایی که در گمنامی رو در نقاب خاک کشیدند و اثر خویش را بر ذهن و زبان نسلهای بعد از خود گذاشتند.
مرگ احمدعلی راغب، آهنگساز سرودهای انقلابی مانند «این بانگ آزادی» و «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو» و... موجب شد به این فکر کنیم که چه شخصیتهایی در روزگار خودمان نفس کشیدهاند و حالا در گوشهای آخرین نفسهایشان را میکشند و در خاک آرام میگیرند. شخصیتهایی که نمیشناسیم و تلاشی هم برای شناختن آنها انجام نمیدهیم. حتی تلاشی برای شناساندن آنها به ما نشده و همواره در گوشه تنهایی خود زیستهاند و روزهای پایانی عمر خویش را بیهیاهو در جهان هیاهوها در سکوت بهسر میبرند. مرگ ناگهانی رهنورد زریاب، نویسنده اهل افغانستان که بسیاری لقب «قصهگوی کابل» را برایش در نظر گرفتهاند نیز این ظن را تقویت کرد که ما در جهانی زندگی میکنیم که ارتباطش با مفاخر و پشتوانههای فرهنگیمان قطع است. ما منفرد از کسانی که در شکلگیری فرهنگ ما نقش داشتهاند نفس میکشیم و گاهی نمیدانیم اگر امروز اینگونه مینویسیم یا حرف میزنیم محصول تلاش و زندگی مهجور کدام شخصیت فرهنگی بوده است. احمدعلی راغب و موسیقیهایی که برای انقلاب ساخته بود بخشی از ذهن مجازی ما درباره انقلاب را شکل داده بود او که بدون سر و صدا در گور آرمید. در واقع مرگ راغب این گزاره را تقویت کرد که ملاک دیدهشدن همسویی یا رویارویی با یک جریان نیست، بلکه چه بسا نزدیکی با موضوعات روز و سوار شدن روی موج اتفاقات، عامل مهمی در دیده و مطرح شدن خیلیهاست که امثال راغب که برای هنر و فرهنگ اصالت قائل بودند به آن دست نزدند و در سکوت رخت خویش از این شهر بیرون کشیدند و آرام شدند. در این شماره سراغ کتابهایی رفتهایم که صدای بیصدای این چهرهها هستند.
حافظ، سعدی، فردوسی، خیام، مولوی، عطار، فارابی، بیدل، اقبال، ناصرخسرو، ابوالفضل بیهقی و... و این قطار اسامی پایانش دیده نخواهد شد و در خط افق محو خواهد شد. بالاخره باید یکجا با خودمان روراست باشیم و جوابی داشته باشیم برای همه حرفهایی که میزنیم و برایشان توجیهی نداریم. اینها اسامی کسانی است که در فرهنگ فارسی صاحب منزلت و جایگاهی هستند و بسیاری از آنها را در حد برخی جزئیات میشناسیم اما اسامی و نامهایی که در فرهنگ ایرانی و فارسی نامی از آنها شنیده نشده و چیزی دربارهشان نمیدانیم بیشتر از اینهاست.
نامهایی که نقش و سهمی در جهان ذهنی ما در طول تاریخ داشتهاند و هریک به اندازه خویش در ساخت یک فرهنگ بزرگ طرحی زدهاند. نامهایی که هیچوقت به درستی ندانستیم چه نقشی داشتهاند و امروز اگر حرف از فرهنگ غنی با پشتوانه تاریخی میزنیم در واقع بدون ذکر اسامی به این افراد اشاره میکنیم. چهرههایی که در گمنامی رو در نقاب خاک کشیدند و اثر خویش را بر ذهن و زبان نسلهای بعد از خود گذاشتند.
مرگ احمدعلی راغب، آهنگساز سرودهای انقلابی مانند «این بانگ آزادی» و «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو» و... موجب شد به این فکر کنیم که چه شخصیتهایی در روزگار خودمان نفس کشیدهاند و حالا در گوشهای آخرین نفسهایشان را میکشند و در خاک آرام میگیرند. شخصیتهایی که نمیشناسیم و تلاشی هم برای شناختن آنها انجام نمیدهیم. حتی تلاشی برای شناساندن آنها به ما نشده و همواره در گوشه تنهایی خود زیستهاند و روزهای پایانی عمر خویش را بیهیاهو در جهان هیاهوها در سکوت بهسر میبرند. مرگ ناگهانی رهنورد زریاب، نویسنده اهل افغانستان که بسیاری لقب «قصهگوی کابل» را برایش در نظر گرفتهاند نیز این ظن را تقویت کرد که ما در جهانی زندگی میکنیم که ارتباطش با مفاخر و پشتوانههای فرهنگیمان قطع است. ما منفرد از کسانی که در شکلگیری فرهنگ ما نقش داشتهاند نفس میکشیم و گاهی نمیدانیم اگر امروز اینگونه مینویسیم یا حرف میزنیم محصول تلاش و زندگی مهجور کدام شخصیت فرهنگی بوده است. احمدعلی راغب و موسیقیهایی که برای انقلاب ساخته بود بخشی از ذهن مجازی ما درباره انقلاب را شکل داده بود او که بدون سر و صدا در گور آرمید. در واقع مرگ راغب این گزاره را تقویت کرد که ملاک دیدهشدن همسویی یا رویارویی با یک جریان نیست، بلکه چه بسا نزدیکی با موضوعات روز و سوار شدن روی موج اتفاقات، عامل مهمی در دیده و مطرح شدن خیلیهاست که امثال راغب که برای هنر و فرهنگ اصالت قائل بودند به آن دست نزدند و در سکوت رخت خویش از این شهر بیرون کشیدند و آرام شدند. در این شماره سراغ کتابهایی رفتهایم که صدای بیصدای این چهرهها هستند.