نسخه Pdf

  بخشش بزرگ خادم اهل بیت

بخشش بزرگ خادم اهل بیت

 تقدیر این‌بار برای غلامحسین قادری این‌طور رقم خورده بود که در اوج سلامت و توانمندی جسمی، ناگهان دچار حادثه شود و پس از 71 سال به رحمت خدا برود. او حتی پس از فوت و با اهدای اعضای بدنش به یاری بیمارانی شتافت که همواره سر دیگ‌های پخت نذری برای امام حسین (ع) برای شفایشان دعا کرده بود. 
پدر در شهرستان یک خانه ویلایی داشت که بیشتر وقتش را در آن می‌گذراند و با باغچه زیبایش، خودش را سرگرم می‌کرد. مدتی پیش دوباره به خانه‌اش رفت تا کمی به کارهای عقب‌مانده آن رسیدگی کند. 
سعید قادری، پسرش از روز حادثه می‌گوید:« پدرم آن روز مشغول انجام خرده‌کاری در خانه بود. زمانی که می‌خواست از پله‌های بالکن بالا بیاید، وقتی از سه پله بالا آمد، نمی‌دانم سرش گیج رفت یا به پشت برگشت، دقیق نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که ناگهان سقوط کرد. برادرم هم کنارش بود که او را گرفت و با هم روی زمین سقوط کردند. بعد از سقوط، با اورژانس تماس گرفتیم. وقتی آمدند، پس از انجام اقدامات درمانی لازم، او را به آشتیان بردند. در آشتیان گفتند پدرتان خونریزی مغزی کرده است. او به درمان‌های پیشرفته در یک مرکز مجهز درمانی نیاز دارد و بهتر است در یکی از بیمارستان‌های اراک بستری شود. به‌صورت تلفنی از بیمارستان پذیرش گرفتند و بعد پدرم را به آن بیمارستان 
منتقل کردیم.»
پس از انتقال پدر به بیمارستان، او به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل شد. دو روز پس از انتقال به بیمارستان و انجام معاینه و آزمایش‌های مختلف، پزشکان به خانواده‌اش گفتند که او دچار مرگ مغزی شده و دیگر به زندگی عادی برنمی‌گردد.  وضعیت جسمی پدر برای پزشکان بسیار عجیب بود و جای سوال داشت:« از ما پرسیدند که شغل پدرتان چه بود؟ گفتیم بازنشسته و شوفر بود. گفتند اعضای داخلی بدن پدرتان آن هم در این سن و سال بسیار سالم و سرحال است. اغلب موارد مرگ مغزی‌های بالای 65 سال که به ما مراجعه می‌کنند، اندام‌های داخلی‌شان چندان سلامت نیست اما بدن پدر شما با وجود 71 سال بسیار سالم است. گفتم پدر من 25 سال خادم‌الحسین(ع) و آشپز هیات بود و برای عزاداران غذا می‌پخت. شاید این سلامت جسم، نتیجه این خادمی باشد. گفتند او دچار مرگ مغزی شده و اگر می‌توانید اعضای بدنش را اهدا کنید. پذیرفتن این موضوع ابتدا برای ما دشوار بود اما گفتند اگر بدن پدرتان تا 10، 15 روز همین‌طور زیر دستگاه‌های پزشکی باقی بماند، اعضای داخلی بدنش از کار می‌افتد، در حالی‌که اگر به‌موقع اهدا صورت گیرد، جان چند بیمار نجات پیدا می‌کند.»
تمام اعضای خانواده دور هم نشستند و درباره این موضوع با هم صحبت کردند:« ما گفتیم که او که دیگر برنمی‌گردد و خودش هم همیشه دنبال انجام عمل خیر برای مردم بود. بهتر است رضایت دهیم تا چند بیمار هم از مرگ نجات پیدا کنند.»
 نتیجه جلسه خانوادگی، پذیرفتن اهدای عضو پدر به بیماران و امضای رضایت‌نامه بود. روز سوم بستری پدر در بیمارستان، اعضای خانواده رضایت خود را اعلام کرده و پدر برای انجام عمل اهدای عضو به بیمارستان امام خمینی (ره) منتقل و اعضای بدنش اهدا شد:« شاید برخی خانواده‌های دارای بیمار مرگ مغزی برایشان سخت باشد که مرگ مغزی بیمار خود را بپذیرند اما به نظر من، زندگی بخشیدن به چند بیمار چشم به‌راه، اقدام خوب و پسندیده‌ای است که بهتر است واجدان شرایط آن را 
انجام دهند.»