نظر بهروز غریبپور در مورد تاریخچه نمایش عروسکی در ایران
ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز
یونانیها نمایش را شفادهنده روان میدانستند و بیارتباط نیست که بازی با اشیا را شفادهنده کودکان بینگاریم.
بشر در لحظهای از دوران زندگیاش این رابطه رمزآمیز و یکسویه را دوسویه کرد؛ عروسک را واسطه بازی نمایش خود قرار داد تا جادوی نهفته در شیء را رها سازد. از آن روز به بعد یعنی از هزاران سال پیش بشر یار همواره خویش را یافت: آتش میافروخت و با سایههایش گفتوگو میکرد، عروسک میساخت و به موجودات ریز و درشتش زندگی میبخشید و به تعبیری خدا انسان را آفرید و انسان عروسک را. پس لازم و درست نیست که جغرافیای خاصی را محل تولد نمایش عروسکی و عروسک بینگاریم. جغرافیای ذهن بشر، سیاره خلق این پدیده است و بس. اما بدون مکث باید این نکته را افزود که سرزمینها و فرهنگها به یک میزان در شکلبخشی به این نیاز سهیم نیستند: چین، هند، ایران، ژاپن، مالزی و... هرکدام سهم متفاوتی در تعمیق و گسترش این بیان انسانی داشته و دارند؛ چنانکه سهم اروپا در نوین کردن نمایش عروسکی و بهرهگیری از تمام این گذشته پربار را نمیتوان هرگز
نادیده گرفت.
در میان کشورهايی که قدمت چشمگیری در زمینه نمایش عروسکی دارند ایران جایگاه خاصی دارد؛ زیرا که از یک سو حلقه اتصال جغرافیايی محسوب میشود و در ردوبدل کردن این تجربه بشری نقش واسطه را داشته و بهدلیل حضور موثر در جاده ابریشم با چین در ارتباط بوده و میتوانسته پذیرای نمایشگران عروسکی باشد و از سوی دیگر نمایشگران عروسکی ایران امکان تردد به آنسوی مرزهای خودی را داشتهاند.
اما چگونه میتوان چنین ادعايی را به اثبات رساند: نمایش ماهیتی میرا دارد؛ به قولی در هر اجرا زنده میشود و پس از هر اجرا میمیرد. اما عروسکها نیز عمر چندانی ندارند و به مرور زمان از بین میروند. به هرحال عروسکهای بازمانده از دوره پیش از تاریخ و پس از آن نشان میدهد که پیکرهای کوچک نمادین در ایران زمین موارد استفاده گوناگون و ازجمله وسیله بازی کودکان بودهاند. یافتههای قبرهای کودکان این موضوع را تأيید میکند. مستندهای دیگر، نوشتهها و اشعارند. ممکن است که چنین تصور شود که قوه خیال شاعرانی چون خیام، حافظ و نظامی و دیگران واژگانی پدید آوردهاند که مشابهتی به عروسکها و نمایش عروسکی دارند. این مدعا صحیح نیست زیرا شاعری چون خیام در رباعیات خود چنان بهوضوح آورد مثلا:
ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
بازیچه همی کنیم بر نطع وجود
افتیم به صندوق عدم یکیک باز
مدارک و شواهدی بدون شبهه از دوران صفوی، زندیه و قاجاریه هم در نوشتههای واعظکاشفی، خودچکو و دیگران هست که تردیدی باقی نمیگذارد تا مدعای من را به اثبات برساند. اما قویترین و نافذترین ادعا دیدن یک اجرای عروسکی به شیوه نخی یا خیمهشببازی(= شاهسلیمبازی) است که هنوز هم بر خرد و کلان و بر مرد و زن تأثیر میگذارد.
بشر در لحظهای از دوران زندگیاش این رابطه رمزآمیز و یکسویه را دوسویه کرد؛ عروسک را واسطه بازی نمایش خود قرار داد تا جادوی نهفته در شیء را رها سازد. از آن روز به بعد یعنی از هزاران سال پیش بشر یار همواره خویش را یافت: آتش میافروخت و با سایههایش گفتوگو میکرد، عروسک میساخت و به موجودات ریز و درشتش زندگی میبخشید و به تعبیری خدا انسان را آفرید و انسان عروسک را. پس لازم و درست نیست که جغرافیای خاصی را محل تولد نمایش عروسکی و عروسک بینگاریم. جغرافیای ذهن بشر، سیاره خلق این پدیده است و بس. اما بدون مکث باید این نکته را افزود که سرزمینها و فرهنگها به یک میزان در شکلبخشی به این نیاز سهیم نیستند: چین، هند، ایران، ژاپن، مالزی و... هرکدام سهم متفاوتی در تعمیق و گسترش این بیان انسانی داشته و دارند؛ چنانکه سهم اروپا در نوین کردن نمایش عروسکی و بهرهگیری از تمام این گذشته پربار را نمیتوان هرگز
نادیده گرفت.
در میان کشورهايی که قدمت چشمگیری در زمینه نمایش عروسکی دارند ایران جایگاه خاصی دارد؛ زیرا که از یک سو حلقه اتصال جغرافیايی محسوب میشود و در ردوبدل کردن این تجربه بشری نقش واسطه را داشته و بهدلیل حضور موثر در جاده ابریشم با چین در ارتباط بوده و میتوانسته پذیرای نمایشگران عروسکی باشد و از سوی دیگر نمایشگران عروسکی ایران امکان تردد به آنسوی مرزهای خودی را داشتهاند.
اما چگونه میتوان چنین ادعايی را به اثبات رساند: نمایش ماهیتی میرا دارد؛ به قولی در هر اجرا زنده میشود و پس از هر اجرا میمیرد. اما عروسکها نیز عمر چندانی ندارند و به مرور زمان از بین میروند. به هرحال عروسکهای بازمانده از دوره پیش از تاریخ و پس از آن نشان میدهد که پیکرهای کوچک نمادین در ایران زمین موارد استفاده گوناگون و ازجمله وسیله بازی کودکان بودهاند. یافتههای قبرهای کودکان این موضوع را تأيید میکند. مستندهای دیگر، نوشتهها و اشعارند. ممکن است که چنین تصور شود که قوه خیال شاعرانی چون خیام، حافظ و نظامی و دیگران واژگانی پدید آوردهاند که مشابهتی به عروسکها و نمایش عروسکی دارند. این مدعا صحیح نیست زیرا شاعری چون خیام در رباعیات خود چنان بهوضوح آورد مثلا:
ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
بازیچه همی کنیم بر نطع وجود
افتیم به صندوق عدم یکیک باز
مدارک و شواهدی بدون شبهه از دوران صفوی، زندیه و قاجاریه هم در نوشتههای واعظکاشفی، خودچکو و دیگران هست که تردیدی باقی نمیگذارد تا مدعای من را به اثبات برساند. اما قویترین و نافذترین ادعا دیدن یک اجرای عروسکی به شیوه نخی یا خیمهشببازی(= شاهسلیمبازی) است که هنوز هم بر خرد و کلان و بر مرد و زن تأثیر میگذارد.