نسخه Pdf

جنجال بر سر زندگی در شرق و غرب

جنجال بر سر زندگی در شرق و غرب

زوج جوان به‌دليل منطقه محل زندگی‌شان جنجال به راه انداختند؛ جنجالی که در نهایت به دادگاه خانواده و تشکیل پرونده طلاق ختم شد. یکی می‌خواست در غرب زندگی کند و دیگری دلش می‌خواست محل زندگی‌اش در شرق تهران باشد. همین مسأله در نهایت به یک معضل در زندگی شهاب و ناهید تبدیل شد تا جایی‌که این زوج با حضور در دادگاه خانواده تهران خواستار جدایی از هم شدند.
 زن جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی‌اش گفت: سه سال پیش بود که با شهاب عقد کردیم. دوران نامزدی خوبی داشتیم. تقریبا اختلاف خاصی با هم نداشتیم تا این‌که کم‌کم قرار شد مراسم عروسی بگیریم و سر خانه و زندگی خودمان برویم. این شد که به‌دنبال خانه گشتیم. از همان زمان مشکلات ما شروع شد و من فهمیدم که نمی‌توانم در کنار شهاب زندگی خوبی داشته باشم. او مرد خودخواهی است و دلش می‌خواهد فقط نظر خودش را تحمیل کند.
من محل کارم و خانه اکثر بستگان و خانواده‌ام در غرب تهران است ولی شهاب پایش را در یک کفش کرد و گفت که خانه
در شرق تهران بهتر است؛ چون خانواده خودش در شرق تهران زندگی می‌کنند اصرار داشت که همان‌جا خانه بگیریم. در صورتی‌که من اگر در شرق زندگی کنم، عذاب می‌کشم. رفت‌وآمد برایم سخت می‌شود. هر روز باید به محل کارم بروم و به مادر و پدرم سر بزنم. با این ترافیک اذیت می‌شوم. ولی شوهرم چون خودخواه است برایش اهمیتی ندارد. اگر من عذاب بکشم برایش مهم نیست. فقط دلش می‌خواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند. الان تقریبا یک سال است که سر همین موضوع با هم درگیریم. شوهرم به هیچ عنوان کوتاه نمی‌آید. یک سال است عروسی‌مان عقب افتاده و شهاب از نظر خودش بر‌نمی‌گردد. فقط می‌گوید باید در شرق خانه بگیریم. در صورتی‌که من نمی‌توانم آنجا زندگی کنم. وقتی این رفتارهای شهاب را دیدم، فهمیدم زندگی در کنار او فایده‌ای ندارد. برای همین تصمیم گرفتم برای همیشه از این مرد خودخواه جدا شوم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی این زن خودش خودخواه است. من در شرق خانه بهتری می‌توانم پیدا کنم. خانواده‌ام سال‌ها ساکن آن محله هستند. پدرم آشنا دارد و می‌توانیم با قیمت مناسب خانه بخریم. ولی ناهید فقط به‌دليل این‌که نزدیک خانواده‌اش باشد، می‌گوید باید به غرب برویم، در صورتی‌که من گفتم خودم هر روز تو را به محل کار می‌رسانم و عصر‌ها هم تو را بر‌می‌گردانم ولی به حرف‌هایم اهمیتی نمی‌دهد. فقط حرف خودش را می‌زند چون می‌خواهد از مادرش
دور نماند. می‌دانم اگر نزدیک آنها خانه بگیریم، می‌خواهند در زندگی‌مان دخالت کنند برای همین مخالفت کردم. اما او کوتاه نمی‌آید و فقط از من توقع دارد که از خواسته‌ام بگذرم. من هم نمی‌توانم آینده‌مان را به‌دليل این مساله خراب کنم. حالا که او درخواست جدایی دارد من هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این زن زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و این زوج را به مرکز مشاوره خانواده فرستاد.