مریم نوابینژاد از دلیل حضور سلبریتیها در برنامهاش میگوید
اول قصه، بعد چهره!
کار من در ژانر اجتماعی است. در ژانر اجتماعی میتوانم طوری قصهها را انتخاب کنم که مخاطب را با خود درگیر کند. پس این توانایی من است و کاری است که بلد هستم. در صورتی که بارها به من پیشنهاد شده مسابقه بسازم؛ اما قبول نکردهام چون ژانر من نیست. وقتی قصهای را با مصداق نشان میدهی و برای مخاطب آن را طوری روایت میکنی که جذابیت پیدا میکند میبینی هیچوقت زمان این قصهگوییها
تمام نمیشود. دوره آنها نمیتواند بگذرد؛ چون برای مثال وقتی در فضای مجازی هم ادای این قصهها را درمیآورند باز هم مردم با اشتیاق آن را میبینند و به آن واکنش نشان میدهند. نحوه ارائه ما آنقدر تکراری است و مثلا در یک ماه پنجشبکه میخواهند یک مدل کار ارائه کنند، معلوم است تکراری میشود و توی ذوق میزند و مخاطب تا این برنامهها را ببیند، شبکه را عوض میکند.
در این بستر تکراری پر از اتفاقهای شبیه هم چطور میتوان کاری ارائه کرد که خوب باشد و تکراری نباشد و مخاطب را به سمت خود جلب کند؟ من به این فکر کردم برای برنامه عید محاکات به جای آنکه قصههای مردم را بیاورم از قصه سلبریتیهایی بگویم که مردم آنها را میشناسند و شاید داستانهایی که از زبان آنها روایت میشود برایشان جذابیت داشتهباشد. میخواستم بگویم هر آدمی برای خودش قصهای دارد که میتواند جذاب باشد. این مراودات من با سوژهها هیچوقت تکراری نمیشود به دلیل آنکه در دنیا، ژانری وجود دارد به نام داستان واقعی که براساس همین داستانهای واقعی فیلم ساخته میشود، کتاب نوشته میشود و... اصلا این ژانر آنقدر جذاب است که هیچوقت در هیچ کجای دنیا گفته نمیشود. نوشتن و گفتن و ساختن براساس داستان واقعی تکراری شدهاست. ما در همه چیزمان آنقدر افراط و تفریط میکنیم که دلزدگی به وجود آورده و برای همین سخت میشود در میان این دلزدگی بخواهیم بگوییم حرف متفاوتی میخواهیم بزنیم.
کار سختی است که بخواهی در این میانه بگویی قصه آدمها به شکل متفاوتی قرار است روایت شود. اما برایم جالب بود با آنکه برنامه محاکات در نوروز پخش شد و شاید مخاطبهای تلویزیون چندان حوصله شنیدن حرف نداشتهباشند اما اینکه فرخ هاشمیان بچههای آسمان به من زنگ زد و گفت سه پیشنهاد طراحی صحنه و چند پیشنهاد بازیگری به او در همین مدت کوتاه شده، رضا داوودنژاد به من گفت کل وزارت بهداشت تماس گرفتند که چرا گفتی قصور پزشکی و او هم گفته با نامه و مدرک صحبت کردهاست و نصرا... رادش کتابی که معرفی کرد فردای پخش نخستین جستوجو در گوگل بود و این کتاب در بازار نایاب شد و... نشان میدهد این برنامه تا چه حد دیده شدهاست و به نظر من چنین اتفاقاتی یعنی تاثیرگذاری یک برنامه در رسانه ملی. من اگر جایی حس کنم دارم کاری میسازم که روی هیچ آدمی اثری ندارد، میگویم کارم تمام است. در این زمان است که آدمها به این باور میرسند این ژانر تمام شده چون آن تاثیرگذاری را دیگر ندارد. اما وقتی فردی را در برنامهام میآورم که به تبع آن کاری کرده و واکنشهایی درباره آن میبینم به این اطمینان میرسم هنوز این کارها اثرگذاری خودشان را دارند. یک وقت اثرگذاری را در آن میبینی که دوست داری مردم چهره تو را بشناسند و یک وقت، کاری میکنی و از پیوند اعضا طوری حرف میزنی که نتیجهاش میشود افزایش میزان پیوند اعضا. چون در فرمها این سوال وجود دارد چطور با پدیده پیوند اعضا آشنا شدهاید؟ در این دنیایی که همه به هم طعنه میزنند و کسی نمیایستد ببیند دیگری چه میگوید
اگر بتوانیم همین اندازه اثرگذاری کردهباشیم از نظر من آن کار موفق بودهاست.