برادرم دو، سه سال یکبار تماس میگرفت
خبر کوتاه است و چندخطی اما برای پدر و مادری که بیش از 10سال تمام چشمشان به در خشکشده بود تا شاید پسرشان را دوباره در خانه ببینند، یکعمر خیلی طولانی گذشت. هیچکدام از اعضای خانواده تاجیک هنوز هم باورشان نمیشود عبدا... دوباره به خانه برگشته باشد. روزی که او را به گروگان گرفتند، فقط 9سال داشت و یک کودک بود اما حالا پسر جوان رشیدی است که دوباره چراغ خانه را با آمدنش روشن کرده است.
گروگانگیری پسر 9 ساله
گل محمد، برادر عبدا... از زمانی میگوید که عبدا....9 ساله را به گروگانگرفتند: «آن زمان من و مادرم برای انجام کاری به نیکشهر رفته بودیم و پدرم در خانه بود، عبدا.... هم به مدرسهرفته بود. مدرسهاش که تمام شد، داشت با دوچرخه به خانه برمیگشت که ناگهان خودرویی شروع به تعقیب او کرد. عبدا... وقتی متوجه این قضیه شد به سمت خانه یکی از اقواممان که همان حوالی بود رفت تا پناه بگیرد. آن روز در خانه همان فامیلمان فقط دو زن بودند و هیچ مردی وجود نداشت. عبدا...به آن خانه رفت تا خودش را نجات دهد اما مردان گروگانگیر وارد خانه شده و او را بهزور سوار خودرو کردند و با خود بردند. زنها هم نتوانستند کاری انجام دهند. پسازآن، پسرداییام به خانه ما آمد و گفت چه اتفاقی برای عبدا... افتاده است.» پسازاین حادثه، خانواده تاجیک به پلیس مراجعه و شکایت کرد. پدر و مادر عبدا...بهشدت بیقرار شده بودند و دنبال او میگشتند اما خبری از پسرکشان نبود. مدتی بعد، گروگانگیران که به گفته گل محمد، ظاهرا سه نفر بودند تماس گرفتند و گفتند یکی از بستگانشان با آنها اختلاف مالی دارد و تا او را به گروگانگیران تحویل ندهند، پسر 9 ساله را آزاد نمیکنند: «آنهاحرفی میزدند که منطقی نبود. فردی که گروگانگیران با او اختلاف مالی داشتند از بستگان ما بود اما بههرحال مرغ نبود که او را تحویلش دهیم. گروگانگیران عبدا.... را به پاکستان منتقل کرده و او را در خانهای تنها نگهداری میکردند. برادرم با ما تماس میگرفت و میگفت گروگانگیران آزارش میدهند و شکنجهاش میکنند. گرسنگی و تشنگی میدهند و نمیگذارند به خانه برگردد. پس از مدتی تماسهای عبدا...کمتر شد و او دو، سه سال یکبار با ما تماس میگرفت، گاهی همسالها طول میکشید و تماسی از برادرم نداشتیم. من نمیدانم شما بچهدارید یا نه اما پدر و مادرهایی که بچه دارند خوب میدانند والدینم در این سالها چه زجر و عذابی تحمل کردند و چه حال بدی داشتند.»
بازگشت به خانه پس از 10 سال
در تمام 10سالی که عبدا.... به گروگان گرفتهشده بود، پدر حتی یک ثانیه هم از فرزندش غافل نشد. آنطور که گل محمد، برادر عبدا.... به ما میگوید، پدر در این مدت بارها به پاکستان رفت تا رد و نشانی از پسرش پیدا کند. پیگیریهای او و البته تلاشهای پلیس بالاخره نتیجه داد و عبدا... که حالا جوانی 19ساله شده است، آزاد شد و همراه پدر به خانه برگشت: «برادرم بهدلیل سالها رنجی که تحمل کرده، استرس دارد و گاهی به فکر فرو میرود. نمیدانم در تمام این 10سال به او چه گذشته است اما چون نمیخواهم آن روزهای بد را دوباره یادآوری کنم و رنجش بیشتر شود برای همین از او چیزی نپرسیدم اما کاری که آنها با ما کردند، بسیار دور از انسانیت بود. اگر پدرم را ببینید، متوجه میشوید چه انسان شریفی است. هیچکس دلش نمیآید او را اذیت کند چه برسد به اینکه چنین کاری با او شود.»