سیبزمینیها و باقی قضایا
امید مهدینژاد طنزنویس
در یکی از مدارس دوره راهنمایی در یکی از شهرهای یکی از کشورهای خارج، معلم در پایان ساعت درسی، رو به بچهها کرد و گفت: میخواهیم با هم یک بازی بکنیم. بچهها گفتند: هورررا. معلم گفت: امروز که به خانه میروید هر کدام یک کیسه بردارید و به تعداد کسانی که از آنها نفرت دارید، سیبزمینی در کیسه بیندازید و یک هفته هرجا که میروید آن کیسه را با خودتان ببرید. یکی از بچهها که حقیقتا بچه تنبلی بود، گفت: آقا اجازه! نمیشود بازی کامپیوتری یا موبایلیاش را انجام دهیم؟ معلم گفت: نخیر، این بازی یک بازی قدیمی است و کامپیوتری و موبایلی ندارد. بچهها گفتند: پوففف. در این لحظه زنگ پایان ساعت درسی به صدا درآمد و بچهها با صدای جیغ و نیز شبیهسازی صدای حیواناتی نظیر الاغ و گاو، از کلاس بیرون ریختند. فردای آن روز بچهها با کیسههای سیبزمینی به مدرسه آمدند، در حالی که هر کدام چند سیبزمینی در کیسه گذاشته بودند. یکی از بچهها نیز یک گونی بزرگ سیبزمینی بر دوش میکشید. معلم وقتی بچهها را با کیسههای سیبزمینی دید به آنها آفرین گفت و افزود: هفته بعد نتیجه این بازی را میبینیم. سیبزمینیهای بچهها کمکم بو گرفتند. بچهها با سیبزمینیها توی مترو و تاکسی و اتوبوس و سرویس میرفتند، ولی خوشبختانه از آنجا که هوا گرم بود، بوی عرق همشهریها، بوی سیبزمینیها را کاور میکرد و مشکلی پیش نمیآمد. بعد از یک هفته معلم گفت: دیدید چقدر حمل این سیبزمینیها سخت است؟ هرچقدر از آدمهای بیشتری متنفر باشید و این نفرتها را با خودتان حمل کنید، هی ضررش بیشتر است. بعد رو به پسری که گونی سیبزمینی داشت کرد و گفت: لابد تو از همه بیشتر خسته شدی. پسرک گفت: آقا ما تازه گرم شدیم. وی حمل گونی را در طول سال ادامه داد و بدنی ورزیده پیدا کرد و اکنون قهرمان پرورش اندام آسیاست. معلم نیز در آن سال که منتهی به انتخابات بود، سیبزمینیهای بچهها را به طور رایگان در محله خود توزیع کرد و تا الان در دو دوره پیاپی نماینده شورای شهرشان شده است.