وقتی آدم‌ها از پشت زبانشان بیرون می‌آیند

وقتی آدم‌ها از پشت زبانشان بیرون می‌آیند

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

صبح وسط خیابان داد و فریاد خانم و آقایی که با هم تصادف کرده‌اند را می‌شنوی. ظهر، پشت باجه بانک کارمندی که بیشتر دوست دارد دمپایی‌هایش را دربیاورد و کفش بپوشد برود خانه تا این که کار تو را راه بیندازد را می‌بینی. بعد از ظهر در سالن‌های خسته و خنک مترو، مردم بی‌لبخندی را می‌بینی و دستفروشانی که دیگر انگار جزء انکارنشدنی زندگی زیرزمینی تهران شده‌اند. شب خسته و کوفته برمی‌گردی خانه، گوشی موبایلت را دست می‌گیری و اینستاگرام را باز می‌کنی. یکدفعه همه آن دنیای خاکستری که از صبح تا آن موقع دیده بودی تبدیل می‌شود به دنیای رنگارنگی که همه چیز در آن سر جای خودش قرار دارد و همه خوشحالند. همه مردم از آخرین عکس‌هایشان پیداست در بهترین رستوران‌ها شام‌شان را خورده‌اند و الان دارند در بهترین بالکن شهر با یک دید ابدی، کتابی قطور می‌خوانند و قهوه می‌نوشند. از متن‌ها و نوشته‌هایشان هم پیداست همه اهل فلسفه‌اند و زندگی شادابی دارند و به آینده امیدوارند. این‌جور وقت‌ها و حین گشت زدن در اینستاگرام حتی خودت هم دوست داری این دنیای رنگارنگ مجازی را باور کنی و آن چهره خاکستری که در طول روز دیده بودی را خواب تلقی کنی. اینستاگرام برای ما دنیایی ساخته که همه چیز در آن رنگی است و همه مردم در آن مودب و با فرهنگ و خوشحالند.
حالا مدتی است یک اپلیکیشن جدید هم به قفسه شبکه‌های اجتماعی مجازی مردم اضافه شده و بساط وقت کشتن‌شان را جور کرده است. اما این یکی تفاوت‌هایی با شبکه‌های اجتماعی دیگر دارد. در کلاب هاوس مردم مجبورند به جای نوشتن و عکس انداختن از خودشان حرف بزنند و حرف زدن فیلتر ندارد. آدم‌ها وقتی حرف می‌زنند نمی‌توانند یک فیلتر آرایش بیندازند روی صدایشان و همه چیز را رنگی نشان دهند یا با استفاده از کلمات و تکنیک‌های نوشتن یک زندگی شاد و با فرهنگ را وصف کنند. در این بستر جدید مردم حرف می‌زنند و به قول امیرالمومنین (علیه‌السلام) آدم در پشت زبانش پنهان است. در این بستر جدید، آدم‌ها از پشت زبان‌شان بیرون کشیده می‌شوند و بیشتر از قبل، خود واقعی‌شان را برای یکدیگر رو می‌کنند.