پند اخلاقی  و معضل ملکی

پند اخلاقی و معضل ملکی

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 شخصی پس از 20سال کار و تلاش و تجارت و زد و بند و صادرات و واردات و ... ثروت فراوانی به دست آورد و با آن زمین بسیار بزرگی با ویوی ابدی در یکی از بهترین نقاط شهر خرید. وی پس از آن 20 سال دیگر نیز کار و تلاش و تجارت و پولشویی و سوداگری و صادرات و واردات با ارز نیمایی کرد و ثروت فراوان بیشتری به دست آورد و با آن بنای فوق‌مجلل و اشرافی و غرق در نوری ساخت و آن را از وسایل و اسباب خارجی پر و با تابلوهای نفیس نقاشی و اشیای عتیقه و ... تزیین کرد. اما همین که خواست به آنجا نقل‌مکان کند، مأموران اداره اموال و املاک ممانعت کردند. شخص که بی‌صبرانه منتظر نقل‌مکان به خانه مجلل خود بود، به اداره اموال و املاک مراجعه کرد تا علت را جویا شود. معاون اداره به وی گفت: زمین شما قدری آن‌طرف‌تر بود و شما بنای خود را در زمین اشتباهی ساخته‌اید و زمین خودتان بایر مانده است. شخص وقتی متوجه اشتباه خود گردید، ناراحت و اندوهگین شد و فشارش افتاد. در این هنگام حکیمی که در بایگانی کار می‌کرد نزد شخص رفت و یک لیوان آب‌قند به وی داد و گفت: زندگی همین است. ما یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین داریم به نام روح و فکر می‌کنیم بدن ما زمین ماست و هرچه داریم خرج آن می‌کنیم و وقتی می‌خواهیم بمیریم به ما می‌گویند زمین شما، روح‌تان بوده ولی شما روح را رها کرده‌اید و فقط بدن را آباد کرده‌اید. شخص به سخنان حکیم گوش جان فرا داد و سپس گفت: حال که این پند اخلاقی را گرفتم، هیچ راهی ندارد؟ حکیم گفت: راه که دارد، ولی خرج دارد. شخص گفت: چقدر؟ حکیم گفت: پرونده پیچیده‌ای است. به نظرم به اندازه دو دانگ از زمینت. شخص گفت: سگ‌خور. قبول. بدین ترتیب حکیم که با چم و خم اداره املاک و اموال آشنایی داشت، مشکل زمین شخص را حل کرد و شخص نیز دو دانگ از زمین را به نام حکیم زد و شخص و حکیم تا پایان عمر (15 سال بعد) در کنار هم زندگی کردند و از پندهای حکمی و اخلاقی بهره بردند.