شکار بزرگ ماهیگیر اسکل
امید مهدینژاد طنزنویس
در روزگار سلسله شهبازیان مردی به یک شهر بندری که اغلب ساحلنشینانش ماهیگیر بودند، رفت و در آنجا سکونت کرد و در کنار ماهیگیران به ماهیگیری مشغول شد. پس از چند روز سایر ماهیگیران مشاهده کردند در حالیکه هر ماهیگیر روزانه بین سه تا 10 ماهی صید میکند و به بازار میبرد و میفروشد و پولش را به زخم زندگی میزند، ماهیگیر تازهوارد تابهحال هیچ ماهیای شکار نکرده است. ماهیگیران اقدام به بررسی میدانی نمودند و پس از مشاهده قلاب ماهیگیر تازهوارد به وی گفتند: خب معلوم است که تو نمیتوانی ماهی شکار کنی، چون قلاب ماهیگیریت بهجای آنکه منحنی باشد و ماهی به آن گیر کند، راست است و هیچ ماهیای به قلاب راست گیر نمیکند. ماهیگیر تازهوارد گفت: من میدانم چه میکنم و اتفاقا دنبال ماهیای هستم که فقط به قلاب راست گیر میکند. ماهیگیران پس از آنکه وی را اسکل خطاب کردند، مشغول ماهیگیری شدند. روزها ، هفتهها و ماهها گذشت و ماهیگیر تازهوارد بدون آنکه ماهیای بگیرد هرروز در ساحل و در کنار سایر ماهیگیران مینشست و قلابش را در آب میانداخت تا آنکه خبر حضور ماهیگیری که با قلاب راست در انتظار یک ماهی ویژه است، نخست در مطبوعات محلی و سپس در شبکههای استانی و سپس در کانالهای فجازی و سپس در خبر بیستوسی و سپس در اخبار سراسری پخش شد تا آنکه به گوش فریدونشاه، سومین پادشاه سلسله شهبازیان رسید و دستور داد ماهیگیر اسکل را نزد وی بیاورند تا با او دیدار کند. وقتی فرستادگان فریدونشاه نزد ماهیگیر رسیدند، ماهیگیر گفت: من در انتظار ماهی هستم و فرصت ندارم، اگر پادشاه مایل است خود به دیدار من بیاید. فریدونشاه چون پیغام ماهیگیر را شنید از فرط کنجکاوی بههمراه ملازمان عازم ساحل شد و نزد ماهیگیر رفت و گفت: ای ماهیگیر عجیب، با قلاب راستت چی شکار میکنی؟ در این لحظه ماهیگیر قلابش را از آب بیرون آورد و گفت: پادشاه. فریدونشاه گفت: یعنی چطور؟ ماهیگیر گفت: میخواستم تو را شکار کنم. فریدونشاه گفت: عجب. حالا که پادشاه را شکار کردی با شکارت چه میکنی؟ ماهیگیر دست داخل جیبش کرد و نامه درخواست وام خود را به فریدونشاه داد و گفت: استدعا دارم سفارش کنید تا به این نامه ترتیب اثر دهند. پادشاه دستور ترتیب اثر داد و ماهیگیر را به سمت مدیر روابط عمومی و مسؤول ستاد خبری دربار منصوب کرد.