از زنان خیاط مسجدجامع چه خبر؟
از جنگ با بچهها گفتن سخت است. بهخصوص که دخترهای نوجوان، بهجز دلتنگی برای باباها، سهمی از روایت جنگ ندارند. چند سال قبل که قرار شد فیلمنامه یک مستند درباره شهید طیبه واعظی را بنویسم، تازه فهمیدم کمتر روایت و کتابی پیدا میشود که در آن یک خانم جوان نقشآفرینی کند. شما ببینید میگویم خانم جوان یعنی همه خانمها را در یک گروه قرار دادهام، نه اینکه مثلا جوانها را از پیرها و هردو را از نوجوانها سوا کرده باشم.
اصولا راستش را بخواهید بشنوید جنگ برای دختران نوجوان ما خلاصه میشود در خواندن «نیمه پنهان ماه»، اگر بخواهم صادقتر باشم بیشتر هم همان روایتهای شهیدان همت و باکری مورد توجه هستند. حالا هم که البته چندسالی است تنور نوشتن این روایتها گرمتر شده و بازار روایتهای مربوط به جنگ و مدافعان حرم را، عاشقانههای زن و شوهری قبضه کردهاند.
در چنین شرایطی بیایید قبول کنیم گفتن از جنگ و خواندن درباره جنگ با دختران نوجوان کار بسیار دشواری است.
مثلا اگر من معلمی بودم در یک دبیرستان پسرانه، قصه رشادت بهنام محمدی را میگفتم یا شاید از ایستادگی یاران حسین علمالهدی در هویزه. شاید هم گریزی میزدم به خاطرات محمد احمدیان و قصههای آن تازه جوان را بازگو میکردم. اما حالا که در یک مدرسه دخترانه درس میدادم باید میپذیرفتم نهایت تلاشم باید گفتن از همان چند کتاب محدود معروف باشد. کتابهایی که گرچه خیلی ارزشمند هستند اما یا مثل «دا»، برای نوجوانها سنگیناند، یا مثل «دختر شینا» بیشتر از رنجهای تنهایی و سختیهای تربیت حکایت میکنند. اگر از من بپرسید باید بگویم که هردو کتاب را خیلی دوست دارم و دا را دوستتر. اما چرا آنقدر کم؟ چرا هیچ چیز از زنان درگیر جنگ دست ما را نمیگیرد؟ یادش بخیر اولین سال معلمی، برای مسابقه هفته دفاع مقدس مسجد محلهشان، شکیبا «دا» را خوانده بود و چنان از شخصیت قوی داستان الهام گرفته بود که تا چند وقت حال و هوایش دیدنی بود. خب پس واقعا چرا آنقدر کم؟ چرا هیچکس کمی جسارت به خرج نمیدهد تا بهجز روایتهای صورتی زن و شوهری میان شهدا و همسرانشان، یک روایت جاندار برای نوجوانها و جوانهای بهخصوص دختر ما بنویسد؟
کاش یک نفر از سیدهزهرا حسینی بپرسد خانمها و دختران نوجوان دیگری که در فتح خرمشهر کنار او بودند کجایند؟ بعد هم پاشنه کفشش را وربکشد و بیفتد دنبال ثبتکردن قصههایشان. خود من هنوز گاهی غبطه میخورم که چرا در 17سالگی به اندازه سیدهزهرا حسینی کتاب «دا» تاثیرگذار نبودهام. در چنین وضعی کاش واقعا دست از جفا به نسل جدید برداریم. کاش برایشان الگوهایی ترسیم کنیم
که علاوه بر احساسات و عشق، ایستادگی، ذکاوت و وقتشناسی را هم بلد باشند. بگذارید بهعنوان کسی که خیلی سختش است با دختران نوجوان از جنگ بگوید، از شما خواهش کنم اینبار که برای ثبت خاطرات به منزل خانواده یک شهید رفتید به چیزهایی جز آن ابعاد عاطفی توجه کنید. اصلا بیایید اینبار به خانه یکی از زنان
خیاط مستقر در مسجد جامع خرمشهر بروید،
چطور است؟