تلخی‌های سیاست‌زدگی

تلخی‌های سیاست‌زدگی


«به روحانی رأی می‌دهم چون هشت سالِ پیش از او را به یاد دارم و نمی‌خواهم به آن روزها برگردم. چون گران‌شدن ساعت به ساعت ارز و دارو را در هشت سال پیش از او به یاد دارم. به یاد دارم گاهی با كمترین خطا در اظهارنظرهای مسؤولان، چطور وب‌سایت‌های خریدوفروش ارز بر اثر هجوم مردم وحشت‌زده از كار می‌افتاد. به روحانی رأی می‌دهم به خاطر تك‌رقمی شدن تورم، به خاطر شروع به رفع ساختاری مشكلات اقتصادی و نه توهین به عزت مردم با حاتم‌بخشی و اعانه. به خاطر طرح تحول سلامت، به خاطر شهیندخت مولاوردی، به خاطر بنزین پاك‌تر، به خاطر محمدجواد ظریف، به خاطر فضای بازتر فرهنگی، به خاطر برجام و مهم‌تر از همه به این خاطر كه بتوان هنگام نقد، هنگام شكایت و هنگام مطالبه، با دولتی روبه‌رو بود كه اخم نمی‌كند و اهل گفت‌وگوست». اینها را ترانه علیدوستی، بازیگر سرشناس سینمای كشورمان در انتخابات سال 96 در دفاع از گزینه خود در اینستاگرامش نوشت. انتخاباتی كه با مشاركت 73درصدی واجدان شرایط رای كه تعدادشان به حدود 56میلیون نفر می‌رسید، برگزار شد.
چهره‌های شناخته‌شده فرهنگی و ورزشی دیگری هم نظیر مهدی پاكدل، باران كوثری، امیر جعفری، هانیه توسلی، مهراب قاسم‌خانی و بسیاری دیگر روی هواداری از یك نامزد خاص تمركز كرده‌اند. آنان به‌درستی حق شهروندی خود را تشخیص داده و مایل بودند بر اساس آن، گزینه منتخب خود را بر سرنوشت كشورشان حاكم كنند. اما چیز متفاوتی وجود داشت؛ انگار كه یك جای كار می‌لنگید. آنها رویكرد سیاسی را در پیش گرفتند كه تا چندی بعد باعث دلسردی و اظهار پشیمانی خود آنها و سرافكندگی نزد مردم شد اما این دلسردی و نومیدی و پشیمانی از كجا نشأت می‌گرفت؟ آیا چهره‌های مشهور نقش و سهم خود را برای اثرگذاری در صحنه فرهنگ و سیاست كشور درست تشخیص داده‌بودند؟
درواقع اگر نام روی برگه رأی را مهم‌تر از خود برگه رأی بدانیم، دست‌كم از منظر فرهنگی، اصل و فرع را جابه‌جا كرده‌ایم. كنش سیاسی مبتنی بر اعتقاد به مشاركت و تاثیر نقش هر فرد در سرنوشت كشور، بیشتر یك جور كنش فرهنگی است درحالی كه كنش سیاسی مبتنی بر «گزینه مطلوب من و لاغیر»، بیشتر بوی نوعی سیاست‌زدگی می‌دهد. از این جهت است كه قاعدتا تیپ اول كنشگری به اهالی فرهنگ و هنر بیشتر می‌آید تا تیپ دوم. تیپ اول، یك منطق فرهنگی نزدیك به خود دارند كه همیشه می‌توانند از آن دفاع كنند حتی اگر گزینه‌شان انتخاب نهایی مردم آن كشور نباشد یا حتی باشد اما موفق نشود انتظارات هواداران خود را طی دوران مسؤولیت خود، برآورده كند. اصل اساسی فرهنگ سیاسی ما، انتخاب‌گری و فعال كردن نقش آحاد مردم است و قانون اساسی، مسؤولان كشور و عموم مردم، كنش سیاسی خود را بر این قاعده تنظیم می‌كنند و شكل می‌دهند. آیا هنرمندان می‌توانند از جامعه عقب بمانند و گزینه مطلوب خود را مهم‌تر از بنیان اصل مردم‌سالاری بدانند؟ آیا این شكل از كنش سیاسی، باعث ایجاد سیاست‌زدگی و به حاشیه رفتن فرهنگ سیاسی درست در كشور نخواهد شد؟