اسمنخکاره  و شاعر این‌کاره

اسمنخکاره و شاعر این‌کاره

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

اسمنخکاره فرزند آمن‌حوتپ سوم که پس از برادرش آخناتون بر تخت پادشاهی مصر نشست، فرعونی بی‌رحم، بی‌جنبه، شوخی‌نفهم و واقعا وحشی بود. او تنها یک سال بر مصر سلطنت کرد اما در این یک سال چنان وحشی‌بازی درآورد که تا قرن‌ها عبارت دوران اسمنخکاره به معنای دوران بدبختی و بیچارگی مردم به کار می‌رفت. اسمنخکاره به محض آن‌که بر تخت پادشاهی نشست، دستور داد از همه مردم بپرسند خدایشان کیست و در صورتی که خدایشان کسی غیر از شخص فرعون بود، گردنش را بزنند.
ماموران فرعون طی نظرسنجی‌ای که سه ماه طول کشید، یک‌یک مردم را مورد تفتیش عقاید قرار دادند و از قریب به اتفاق آنان برای خدایی فرعون اقرار گرفتند و سر چند عنصر نامطلوب را نیز که به‌جای فرعون خدای دیگری می‌پرستیدند از تن جدا کردند. در آن زمان در مصر شاعری به‌نام سانخنره سوجتو زندگی می‌کرد که شاعر کلاسیک‌سرا و دلخسته‌ای بود که کنج عزلت اختیار کرده بود و اشعار حکمی و پند و اندرز می‌سرود.
ماموران فرعون چون در مورد خدای وی از او پرسیدند پاسخ پیچیده‌ای داد که متوجه نشدند؛ پس وی را برداشتند و نزد فرعون بردند و گفتند ایشان جواب‌هایی می‌دهد که ما نمی‌فهمیم و گفتیم نکند دارد ما و فرعون بزرگ را مسخره می‌کند. فرعون رو به دو ماموری که سانخنره سوجتو را آورده بودند کرد و گفت: خدای شما کیست ایکبیری‌ها؟ ماموران گفتند: شما هستید فرعون بزرگ. فرعون سپس رو به سانخنره سوجتو کرد و گفت: خدای تو کیست؟ سانخنره به دو مامور اشاره کرد و گفت: خدای من همان خدای این دوتا ایکبیری است. فرعون در حالی‌که منظور شاعر، خالق واقعی آن دو ایکبیری بود، تصور کرد منظور شاعر خود اوست که آن دو ایکبیری به خدایی قبول داشتند و به این ترتیب آرایه‌های ادبی جان شاعر را نجات داد. اسمنخکاره نیز چندی بعد هنگامی که به ماهیگیری مشغول بود در رودخانه افتاد و تمساح‌ها وی را دریدند و سرزمین مصر مدتی را تا تعیین جانشین وی بدون خدا ادامه داد.