دنبال جواب سوالاتم می‌گردم

فرزانه سلیمان‌بیگی، تنها دانشجوی ناشنوای زبان‏شناسی کشور از دلیل علاقه‏اش به این رشته می‏گوید

دنبال جواب سوالاتم می‌گردم

شاید شنیدنش عجیب باشد، این که ناشنوایی دانشجوی دکترای رشته زبان‏شناسی باشد. این اتفاق را اما فرزانه سلیمان‌بیگی رقم زده است. او دومین فرد ناشنوا در دنیاست که در رشته زبان‏شناسی درس می‏خواند. در ایران اما نام او به عنوان تنها دانش‌آموخته ناشنوای زبان‎شناسی مطرح می‎شود. علاقه به یادگیری زبانشناسی برای او‌‌ با یک سوال در دوران نوجوانی شروع شد، این که چرا با زبان فارسی ارتباط برقرار نمی‌کند و همین پرسش دلیلی شد تا با زبان انگلیسی آشنا شود و بعدها در دانشگاه به صورت آکادمیک‌ زبان انگلیسی و فارسی را یاد بگیرد؛ فرزانه در حالی در خلاف جهت شنا کرد که تفکر سنتی جامعه ناشنوایان از او این بود که مانند بسیاری از اعضای جامعه‏شان، هنر بخواند یا گرافیست و طراح لباس شود. او اما ذهن کنجکاوش را رها کرد و ‌به ندای قلبش گوش داد و به دنبال شنید‌ن صدای آواها و هجاهای زبان فارسی و انگلیسی رفت. فرزانه حالا آواها و هجاها را از زبان‎هایی که صدا در آن‎ها معنا دارد، تبدیل به تصویر می‎کند و به دوستانش، به ناشنوایان، آموزش می‏دهد. او این روزها بعد از پایان کلاس‎های زبانشناسی در مقطع دکتری، به دوستان ناشنوایش در دانشگاه فرشتگان، زبان اشاره و زبان انگلیسی آموزش می‎دهد. فرزانه می‏گوید: «با آموزش زبان می‏خواهم زندگی جامعه ناشنوایان را تغییر‌دهم.»

فرزانه سلیمان‌بیگی، 34 سال پیش در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد. پدر و مادرش، هر دو معلم بودند و فرزانه اولین فرزند آنها بود. همه چیز برای خانواده خوب بود تا این که چند ماه بعد از تولد، پدر و مادر متوجه شدند، فرزندشان ناشنواست. فرزانه می‎گوید: «به بیماری یا تبی دچار نشدم، پدر و مادرم هم با هم نسبت فامیلی نداشتند، اما مادرزادی ناشنوا به دنیا آمدم.» فرزانه توضیح می‏دهد که معنی واژه «مادرزادی» را نمی‎داند و به ‌ همین دلیل هم واژه دیگری برای دلیل ناشنوا به دنیا آمدنش به کار می‎برد: «ژنتیکی».
 فرزانه تعریف می‏کند که پدر و مادرش زمانی که متوجه می‏شوند فرزندشان ناشنواست، به یادگیری زبان اشاره می‌پردازند و حتی مدرسه‌شان را تغییر می‎دهند و در مدارس استثنایی کار می‎کنند. فرزانه زمانی که 2 سالش می‎شود با کمک والدینش به مدرسه می‏رود و از همان زمان هم آموزش را شروع می‎کند. فرزانه دوران مدرسه را به‌خوبی پشت سر می‌گذارد، اما بعد از فارغ‎التحصیلی از مقطع راهنمایی، در مدارس عادی ثبت‏نام می‏کند. او درباره دلیل انجام این کار می‏گوید: «سطح آموزش در مدارس ناشنوایان پایین بود.» علاوه بر این فرزانه ‌دوست داشت، خودش را به چالش بکشد و البته ورود به دبیرستان بزرگترین چالش آن روزهایش بود.
 زندگی برای فرزانه به قبل از ورود به دبیرستان و بعد از آن تقسیم می‎شود. زمانی که بی‌صدا در گوشه نیمکت ردیف اول کز می‏کرد و تمام چشم می‎شد تا بفهمد معلم چه می‏گوید؛ تنها راه او برای یادگیری، لب‏خوانی است. بزرگترین چالش او، برقراری ارتباط با دوستان و معلمانش است. فرزانه از جهان سکوت، با تنها ابزارش یعنی زبان اشاره، در تلاش بود تا با جهان پرهیاهویی ارتباط برقرار کند که هیچ کسی، از ابزار او، یعنی زبان اشاره آگاهی نداشت. گوشه‎گیری و افت تحصیلی اولین اتفاقی است که برای دختر نوجوان می‎افتد. سیستم آموزشی در مدارس ناشنوایان با سیستم آموزش در مدارس عادی متفاوت بود و او سعی می‏کرد با سیستم آموزشی جدید ارتباط برقرار کند. او می‏گوید که در سال‎های اول، در باتلاقی دست و پا می‏زد و سعی می‌کرد با دیگران ارتباط برقرار کند، صدای بی‎صدای او اما در همهمه جهان پرصدا گم شده بود. به خاطر همین است که فرزانه بدون آگاهی از درک آنچه که یاد گرفته، تنها درس‌هایش را حفظ می‎کرد و نمره قبولی می‏گرفت. همان زمان بود که در رشته نقاشی درس خواند، رشته‏ای که علاقه‏ای به آن نداشت.
سوال‎های بزرگ زندگی
 فرزانه تعریف می‎کند که هیچ وقت با زبان فارسی ارتباط برقرار نکرد. نه این که تلاشی نکرده نباشد در واقع او نمی‎دانست که چه طور می‎تواند با زبان پر از آوای فارسی، ارتباط بگیرد، زمانی که درک درستی از آوا و صدا ندارد. هرچه زمان می‎گذشت مشکل او در ارتباط با زبان فارسی بیشتر و بیشتر می‎شد، به همین دلیل با خودش فکر کرد: «شاید تنها با همین زبان است که مشکل دارم.» و این فکر بهانه‏ای شد تا برود سراغ یادگیری زبان انگلیسی. فرزانه تعریف می‎کند که زبان اولش، زبان اشاره، زبان تصویر است و زبان دوم زبان فارسی، زبان آوا. بعدها که زبان انگلیسی را هم انتخاب کرد، فهمید که یادگیری زبان انگلیسی هم برایش سخت است. او می‏گوید که بدترین بخش آموزش زبان انگلیسی این بود که هیچ ابزاری برای آموزش این زبان به ناشنوایان وجود نداشت. او اما تصمیم گرفته بود تا یادگیری زبان دیگری را شروع کند.
سال‏های آخر مقطع دبیرستان یاد گرفت‌، چه طور با دوستانش ارتباط برقرار کند. او با لب‌خوانی یا نوشتن، می‎توانست منظورش را به دوستان و معلمانش بگوید. یادگیری در سال‎های پایانی دبیرستان راحت‎تر شده بود، چراکه دوستان و معلمان فرزانه به او کمک می‏کردند  درس‎هایی را که در سال‎های اول ورود به دبیرستان فقط حفظ کرده بود، بهتر یاد بگیرد.
به این ترتیب روزهایی فرا رسید که فرزانه  باید به کمک دوستان و والدینش خود را برای شرکت در کنکور آماده می‎کرد. او در کنکور هنر ثبت‏نام کرد و همان سال هم در رشته مردم‌شناسی قبول شد. مخالفت خانواده برای تحصیل در رشته مردم‏شناسی، باعث شد تا او دوباره درس بخواند. سال بعد، یعنی سال 85 اما در کنکور زبان انگلیسی شرکت کرد و در رشته آموزش زبان انگلیسی قبول شد.
رشته جدید، چالش جدید
 ورود به رشته آموزش زبان انگلیسی، چالش جدیدی برای فرزانه بود. در ترم اول او با واحدهای درسی مواجه شد که همه گفتاری و شنیداری بودند؛ مواردی که فرزانه از آنها محروم است. به ‌همین دلیل او‌ با اساتیدش صحبت کرد تا آموزش دروس گفتاری و شنیداری را برای او مناسب‏سازی کنند. بسیاری از اساتید اما تمایلی به همکاری با او نداشتند؛ هرچند استادانی، با او همراه شدند و آموزش را برای این دانشجوی ناشنوا، تصویری ارائه کردند. فرزانه اما می‎گوید که آن زمان با دروسی که برای او مناسب‏سازی نشده بود، مشکل داشت، به همین دلیل ‌‌دوره می‎افتد و در دانشگاه خودش و دیگر دانشگاه‌ها پرس‎وجو می‏کند که چه طور می‎توان آموزش زبان انگلیسی را برای یک ناشنوا، امکان‌پذیر کرد؟ او به نتایج خوبی در دانشکده‏ محل تحصیل و دیگر دانشگاه‏ها رسید. فرزانه می‏گوید خودش با روش‌هایی که یاد گرفته بود، زبان انگلیسی را فرا گرفت. تحقیق‌های او در پایان‌نامه جمع‎آوری شد و فرزانه با پایان‏نامه‏ای با موضوع «آموزش زبان انگلیسی به ناشنوایان» فارغ‏التحصیل شد.
سوالات تخصصی، آموزش تخصصی
 هر چه زمان بیشتر می‎گذشت و سطح علمی سلیمان‎بیگی ‌‌بالاتر می‏رفت، علامت‏های سوال ‌‌بیشتری در ذهن او ایجاد می‎شد. فرزانه بعد از فارغ‎التحصیلی با سوال بزرگتری ‌دست و پنجه نرم می‌کرد: «زبان چیست؟» به ‌‌همین دلیل‌ در مقطع کارشناسی ارشد، در رشته زبان‌شناسی همگانی کنکور داد، قبول شد و از همان زمان، تحقیق روی زبان‏های اشاره در سراسر دنیا را شروع کرد. او می‏گوید که در رشته تحصیلی‏اش با آوا و هجاها سروکار داشت و در تمام مدت سعی کرد تا آنها را تبدیل به تصویر کند. نتایج تمام تحقیقات او در مقطع کارشناسی ارشد، عنوان مقاله‏ای شد به نام: «بازنمایی فرآیندهای واژه‏شناسی در زبان اشاره» فرزانه می‏گوید که از همان زمان بود که مشکل بزرگ زبان اصلی‏اش یعنی زبان اشاره را فهمید. او می‏گوید که بزرگترین مشکل یادگیری زبان اشاره این است که به رسمیت شناخته نشده و هر معلمی زبان اشاره را به یک شکل به دانش‏آموزش آموزش می‏دهد. حال این‌که اگر زبان اشاره در کشور به رسمیت شناخته شود، همه جامعه ناشنوایان، به یک زبان اشاره با هم ارتباط برقرار می‏کنند. این اما تنها مشکل نیست؛ تحقیقات اندکی درباره زبان اشاره انجام شده است. فرزانه توضیح می‏دهد که ناشنوایان اندکی در رشته‎های مختلف علوم انسانی درس خوانده‏اند و ترجیح ناشنوایان این است که در رشته‎های هنری تحصیل کنند به همین دلیل توجه به نیاز پژوهش در زبان اشاره از طرف جامعه ناشنوایان کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.  فرزانه این روزها در مقطع دکتری ‌‌رشته زبانشناسی همگانی در حال تحصیل است و البته هنوز سوالات زیادی درباره زبانشناسی در ذهنش وجود دارد. سوالاتی که هر روز به دنبال پاسخ آنها‌ست.



زمانی برای آموزش به دیگران
   فرزانه همه انرژی خود را صرف درس خواندن و تحقیق نمی‌کند ‌او برای‌ آموزش به جامعه ناشنوایان نیز وقت می‌گذارد. این روزها که ویروس کرونا فراگیر شده است و بسیاری از کلاس‎های دانشگاه در فضای مجازی انجام می‏شود، او از فناوری برای آموزش به ناشنوایان استفاده می‎کند. فرزانه استاد زبان انگلیسی در دانشگاه آزاد واحد بین‏المللی فرشتگان (دانشگاهی برای ناشنوایان) است. این استاد دانشگاه توضیح می‏دهد که در این دانشگاه قرار است، رشته زبان‌شناسی مجوز بگیرد. به جز این اما او معلم زبان اشاره و مسوول کمیته زبان اشاره در شبکه‏های ناشنوایان نیز است. فرزانه می‏گوید که بهترین راه برای یادگیری زبان، در دسترس بودن زبان است؛ به همین دلیل فرزانه به جامعه ناشنوایان زبان اشاره یاد می‏دهد. او معتقد است: «با دسترسی آسان به زبان اشاره، ناشنوایان می‏توانند در حوزه‌های دیگر پیشرفت کنند. دسترسی به زبان، آنها را توانمندتر می‎کند.»