مسؤولان به ما فكر نمیكنند
ماجرای دسترسی نداشتن به كارتهای بانكی، اما از كانال شخصی زینب بیات به گوش همه رسید. او كه با صدا و سیما همكاری دارد و سال هاست مشغول كار در عرصه فرهنگ است، سال 1361 به ایران آمده، حدودا هشت ساله بوده، همین جا درس خوانده و كار كرده و با محمدكاظم كاظمی، شاعر ازدواج كرده است. او در حال خرید برای خانهشان بوده كه متوجه میشود كارتش مسدود است، به بانك مراجعه میكند و ماجرایی كه اول گزارش روایت كردیم را پشتسر میگذارد.
او درباره این اتفاق به جامجم میگوید: از این اتفاقات زیاد رخ داده، اما دیگر آستانه تحملمان پر شده است. چرا باید با شرایطی روبهرو شویم كه برای واریز پول به حسابمان مشكلی نباشد، اما خودمان نتوانیم از آن برداشت كنیم. هر سال تقریبا از این دست اتفاقها میافتد و كمی هم زمان میبرد تا دوباره كارتمان فعال شود و بتوانیم به روال عادی برگردیم. سؤالم این است كه مسؤولان فكر نمیكنند اگر بیماری در بیمارستان داشته باشیم باید آن لحظه چه كنیم؟ آیا نمیتوانند لااقل با یك پیامك به ما اطلاع دهند و این برخورد غیرمنصفانه را با ما نداشته باشند؟
بیات همچنین اظهار میكند: پسر برادرم در تهران مهاجر قانونی است و حساب بانكی دارد، اما نمیتواند كارت بانك داشته باشد، این واقعا عجیب است. البته ماجرا محدود به همین اتفاق نیست و درباره داشتن تلفن همراه هم با همین معضل روبهروییم. خط موبایل همسرم، آقای كاظمی به نام یك دوست ایرانی است. آن هم در حالی كه ما سالهاست در همین كشور زندگی میكنیم و اقامت قانونی هم داریم.