زنی با قول و قرارهای فراموش نشدنی

گفت‌وگو با مریم امیرجلالی، بازیگر سینما و تلویزیون

زنی با قول و قرارهای فراموش نشدنی

گفت‌وگوهایی كه با موضوع «حال خوب» برای این صفحه می‌گیرم كم كم دارند به سوژه‌ای جذاب برای خودم تبدیل می‌شوند. از زمانی كه فهرستی را آماده می‌‌كنم تا گرفتن تایید سردبیر و بعد تلفن و قرار مصاحبه و فكر كردن به سوالات و این كه چطور با مصاحبه شونده وارد صحبت شوم تا به جایی برسیم كه اعتماد كند و حاضر شود از حال خوب درونش برایم بگوید. این روزها صحبت درباره حال خوب همان‌قدر سخت است كه مثلا درباره فراوانی آب صحبت كردن و این كه كشور ما در معرض خشكسالی نیست و منابع زیرزمینی آب آن‌قدر زیاد است كه هیچ‌وقت تجربه‌ای به‌نام بی‌آبی و خشكسالی را تجربه نخواهیم كرد. انگار خشكسالی آمده و «حال خوب» را به نابودی تهدید می‌كند و باید شخم بزنی، گاهی نقب، گاهی به عمق آدم‌ها بروی مثل مقنی تا كمی با حال خوب درون آنها ارتباط بگیری و گاهی حتی به خود آنها یادآور شوی كه هنوز هم ذخیره‌هایی در عمق روح و قلبشان دارند كه می‌توانند در قحطی حال خوب از آنها استفاده كنند. برخی مصاحبه‌ شونده‌ها بعد از گفت‌وگو می‌گویند حالشان بهتر است! انگار سوالاتم تلنگری به آنها زده، راهی عمیق‌ترین جای روحشان كرده و آنها حاضر شده‌اند از ذخیره‌هایشان به ما هم بدهند.گاهی برخی باور ندارند كه مهربان جواب دادن، احوالپرسی خوبشان، قرارهای سرموقع‌شان همه حال خوبی است كه این روزها آدم‌ها در به در دنبال آن می‌گردند. به همین سادگی و همین‌قدر در دسترس.
  
شاید سه چهار هفته قبل بود، روز جمعه‌ای كه به مریم امیرجلالی تلفن كردم. گفت در لواسان است و ساعت 4 و 30 دقیقه می‌رسد به خا‌نه‌اش در تهران. قرارمان شد ساعت 4 و 30 دقیقه. اما هرچه شماره‌اش را گرفتم، مشترك مورد نظر در دسترس نبود! با خودم گفتم شاید در جاده است، یا جایی كه آنتن نمی‌دهد و نرسیده به خانه‌اش در تهران. ته ذهنم حتی به بدقولی‌اش هم فكر كردم. در این مدت بنا به مناسبتی با قول و قراری با افراد دیگری هم‌صحبت شدم تا دیروز كه شماره امیرجلالی را بار دیگر گرفتم. جواب داد و تا خودم را معرفی كردم، گفت: دختر جان، یكبار دیگه هم به من تلفن كردی قرار ساعت 4 و 30 دقیقه گذاشتی، اما همه زنگ زدند بجر تو! اولش تعجب كردم از حافظه‌اش و حضور ذهنش و بعد توضیح دادم كل ماجرا را. مثل همیشه با مهربانی، قبول كرد كه صحبت كنیم با هم.گفت الان كه داخل بانك هستم؛ 45 دقیقه دیگر تلفن كن، می‌رسم خانه. قول دادم و راس 45دقیقه بعد تلفن كردم و با هم صحبت كردیم درباره روزگاری كه چندان مهربان نیست و آدم‌هایی كه دیگر آدم‌های سابق نیستند. درباره خوش‌‌قولی هم حرف زدیم و گفتم چقدر حس خوبی دارم از این كه آن روز منتظر تلفنم بوده‌اید اما خب ایراد از این همراه‌ اول است كه گاهی قول و قرارها را بر هم ‌می‌زند. از او می‌خواهم همین اول كار برایم از خوش‌‌قولی بگوید.
  
مریم امیرجلالی كارمند بوده و چند سالی است بازنشسته اداره بازرگانی است.می‌گوید: كارمندها به مرور یاد می‌گیرند باید خوش قول باشند و به ساعت و قرار احترام بگذارند.من سال‌ها سر ساعتی مشخص سركارم بودم كه اگر نبودم جریمه می‌شدم، بعد دیگر عادتم شد كه البته عادت بدی هم نیست.وقتی بازیگر شدم، سر ساعت سر صحنه بودم بی كم و كاست.همیشه كمی زودتر دم در خانه بودم تا سرویس كه دنبالم می‌آید، راننده مجبور نباشد در گرما و سرما پیاده شود و زنگ در خانه‌ام را بزند و منتظر بماند كه من بیایم. روی یك سری چیزها بشدت حساسم و اخلاق برایم خیلی مهم‌تر از غرور و تكبرهای بیخود و بی‌مورد است. دیده‌ام بازیگرانی كه مثلا ستاره هستند اما آن‌قدر اخلاق حرفه‌ای ندارند كه به موقع سر صحنه حاضر شوند. بوده روزی كه صبح آفیش بوده و رفته‌ام اما بازیگر نقش مقابلم عصر آمده و آنقدر متفرعن و از خودراضی بوده كه حتی عذرخواهی هم نكرده شاید كه پشتش به تهیه‌كننده یا كارگردان گرم بوده و به این فكر نمی‌كرده باید حقوق بازیگر نقش مقابلش را در نظر بگیرد و به او و دیگر عوامل احترام بگذارد.
  
امیر جلالی در دوره‌ای بازیگر پركاری بود و در سریال‌های طنز بخصوص آنهایی كه رضا عطاران كارگردانی می‌كرد، نقش مادر خانواده را بازی می‌كرد و چنان عالی نقش را اجرا می‌كرد كه همه را مجذوب خودش كرده بود.سریال‌هایی مانند خانه به‌دوش، متهم گریخت، ترش و شیرین و ... اما حالا مدتی است دیگر كمتر سراغش می‌روند.خودش از این موضوع آزرده خاطر است، هر چند نیاز مالی ندارد اما به هرحال بازیگری جزو علایقش است و می‌گوید: نمی‌دانم چرا جوان‌هایی كه براساس آنها فیلمنامه می‌نویسند، مادر ندارند كه نقششان را به ما بدهند یا اگر هم دارند، ‌كارگردان‌ها و تهیه‌كننده‌ها ترجیح می‌‌دهند به جای بازیگر حرفه‌ای مثلا خاله و عمه خود را ببرند و نقش را به آنها بسپارند !
  
مریم امیرجلالی بعد از بازنشستگی مدتی هم در انتشارات خوارزمی مدیر مالی بوده و همین باعث شده به كتاب و مطالعه علاقه بیشتری پیدا كند. حدود هفت سالی است كه تنها دخترش به خارج از كشور مهاجرت كرده و با شوهر و فرزندش در آنجا زندگی می‌كنند، امیرجلالی گاهی به دیدار آنها می‌رود و انرژی‌اش را زیاد می‌كند و با حال خوب برمی‌گردد. می‌گوید: تنهایی‌‌ام را آنقدر پربار كرد‌ه‌ام كه اگر دو هفته هم از خانه بیرون نروم، حالم بد نمی‌شود، موسیقی‌گوش می‌كنم، فیلم می‌بینم، كتاب می‌خوانم.خدا را در قلب خودم احساس می‌كنم. هر وقت مشكلی دارم یا دلتنگم با او صحبت می‌كنم و می‌دانم كه كمكم می‌كند. معتقدم باید خدا را در قلب خودت احساس كنی تا یقین در تو شكل بگیرد.
  
با مریم امیرجلالی درباره عصبانیتی صحبت می‌كنم كه این روزها بیشتر مردم را گرفتار كرده، پرخاشگری كه بهانه‌اش سختی‌ها و تنگناهای اقتصادی است.این بازیگر می‌گوید: به مردم حق بدهیم وقتی نمی‌توانند مخارج زندگی خود و خانواده‌‌شان را تامین كنند، عصبانی می‌شوند. نمی‌توان از آنها خواست در هر شرایطی خوب و شاد و سرحال باشند. مگر امكان دارد پدری نتواند اجاره‌خانه را تامین كند و خوش باشد و بخندد.
اما با برخی از پرخاشگری‌ها مخالفم مثل زمانی كه دو ماشین با هم تصادف می‌كنند و راننده‌هایش به جان هم می‌افتند و كتک‌كاری یا فحاشی می‌كنند. مملكت قانون دارد، پلیس دارد، چرا باید برای اتفاقی مثل تصادف معركه درست كرد؟
مریم امیرجلالی، از اخلاق برایم گفت و این‌كه هر كسی مسؤول رفتار خودش است و نباید حقوق دیگران را نادیده بگیرد. برایم از قناعت گفت و این كه هر چند حقوق بازنشستگی‌اش هست و گاهی بازیگری اما هیچ‌وقت زیاد‌ه‌خواه نبوده كه بعد آسیب ببینند. در جوانی پدرش او را برای تحصیل به سوئیس می‌فرستد اما مریم بعد از دو سال برمی‌گردد. آدم دنیادیده‌ای است و از همه مهم‌تر چشمش سیر است، حسرت چیزی را ندارد كه به واسطه آن به خودش این حق را بدهد كه دیگران را اذیت كند.مریم امیرجلالی با نقش‌هایش مادر ایرانی را برایمان بازسازی كرده و من امیدوارم باز هم بازی‌های خوب او را ببینم.