رها کردن طبابت در آمریکا و بازگشت به ایران
شما قبل از انقلاب تحصیلات پزشكی خود را در آمریكا به پایان بردید و در آنجا مشغول فعالیتهای علمی شدید. طبیعتا از شرایط مالی مناسبی برخوردار بودید. بعد از انقلاب كه وزیر شدید سطح زندگیتان چطور بود و چطور زندگی میكردید؟
زمانی كه برای تحصیل قصد خروج از كشور را داشتم بضاعتی نداشتم و حتی بدهكار بودم. 14سال در آمریكا زندگی كردم و در كنار طبابت استاد دانشگاه هم بودم. وضعیت مالی من در آن كشور بهتر شد و خانه داشتم. موقعی كه میخواستم به ایران بیایم خانه، مطب و سه ماشینم را فروختم. وضعیت مالی من در شرایطی بود كه ثلث اموالم را برای كمك به جبهه بخشیدم. در خانهای در سهراه طالقانی اقامت كردم و با این اوصاف خودم هم فكر نمیكردم كه باید وزیر شوم. آن موقع معاون بهداشتِ آقای دكتر منافی بودم و وقتی از سفر روستای اخلمد (از توابع مشهد) به تهران برمیگشتم آقای دكتر نیكنژاد معاون دارو به من خبر دادند كه دكتر منافی در مجلس برای وزارت رای نیاوردند. آن موقع قانون این گونه بود كه هیات دولت هم بعد از تغییر رئیسجمهور و هم بعد از تشكیل مجلس جدید باید رای اعتماد میگرفت. به وزارتخانه رفتم و پشت میز كارم نشستم كه دیدم تلكسی با این محتوا آمده كه من سرپرست وزارت بهداری شدم. تعجب كردم و انتظار این خبر را نداشتم.
چرا؟
چون همیشه فكر میكنم كه از من بهتر فراوانند و چرا آنها انتخاب نشوند. در ساعات اداری چند نفری به من گفتند شایعه شده میخواهند تو را به عنوان وزیر معرفی كنند. بلافاصله از مهندس موسوی وقت گرفتم و با ایشان صحبت كردم و گفتم كه من تقوا، تیزهوشی و توان مدیریتی لازم را برای این سمت ندارم. ایشان البته عكسالعملی نشان نداد و همین مساله مرا نگران كرد كه شاید این خبر جدی باشد. این موضوع را با آیتا... خامنهای رئیسجمهور وقت هم در میان گذاشتم ایشان هم در تایید یا تكذیب موضوع سخنی نگفتند. هنوز یك روز از ماجرا نگذشته بود كه خبر قطعی شد.
در آن مقطع به لحاظ گرایشهای سیاسی اوایل انقلاب، شما جزو كدام گرایش سیاسی بودید؟
من اساسا جریان راست و چپ را نمیشناختم و به هیچكدام از جریانهای سیاسی وابسته نبودم. آن موقع جریانهای سیاسی شامل خط یك و خط سه میشد. یادم نمیرود زمانی مرحوم مهندس سراجالدین كازرونی، وزیر مسكن آن وقت به شوخی به من میگفت كه من و تو كاری به خط یك و سه نداریم و فقط در خط چهار كار میكنیم. گفتم خط چهار یعنی چه؟ گفت یعنی مثل چهارپا كار میكنیم! آنموقع ما واقعا شبانهروزی كار میكردیم و حتی بعضاً تا ساعت 5/1 شب هم در دفترمان حضور داشتیم و ساعت 5/5 صبح هم در جلسه شورای معاونین وزارتخانه شركت میكردیم. الان شرایط فرق كرده و مثل گذشته نیست. آن موقع تعطیلی نمیشناختیم.در هر صورت میخواهم بگویم كه من برای پذیرش مسؤولیت مقاومت میكردم حتی در انتخابات مجلس هم با اصرار دوستان و از جمله آقای علی لاریجانی آمدم. واقعیت آن است كه در جمهوری اسلامی میل به نوكری دارم اما در عین حال میخواهم آنهایی كه از من شایستهتر هستند مسؤولیت بگیرند. هنوز هم بر همین نظر هستم. من از ابتدا میخواستم نوكر مردم باشم و حتی آمدنم از آمریكا به ایران هم به همین منظور بود. من در آمریكا دانشیار دانشگاه و رئیس بخش كودكان و رئیس بخش مراقبتهای ویژه نوزادان بیمارستان دانشگاه بودم و مطب خوبی هم داشتم اما به عشق انقلاب، من و همسرم تصمیم به مراجعت گرفتیم. مدتی هم بعد از بازگشت به ایران بیكار بودم كه البته شاید آن بیكاری به نفع من بود.
من در آمریكا جزو پزشكان موفق بودم و حتی كوچكترین نوزاد آمریكا را در آن زمان كه نارس بود مراقبت کرده و زنده نگه داشتم و این مساله رسانهای هم شد، اما بعد از مراجعت به ایران مدتی بیكار بودم و این مساله باعث شد كه غرورم را از دست بدهم و متوجه شوم كه كارهای نیستم. روزی وقتی به خانه برمیگشتم همسرم گفت از دفتر دكتر زرگر وزیر بهداری سراغت را میگیرند و من هم فردا به دفتر وزیر مراجعه كردم. دكتر زرگر گفت شما را بهعنوان سرپرست انجمن حمایت از كودكان انتخاب كردهام. ولی من نپذیرفتم اما موقعی كه از در اتاق وزیر خارج میشدم دكتر زرگر حرفی به من زد كه مرا تكان داد. گفت اگر كسی از این پس از شما پرسید برای چه به ایران برگشتی بگو برای انقلاب نیامدم بلكه صرفا برای خودم آمدم تا استاد دانشگاه شوم. این جمله ایشان روی من بسیار اثرگذار بود و من هم مسؤولیت را قبول كردم و چند ماه بعد هم معاون آموزشی و پژوهشی وزارت بهداری شدم. مدتی بعد آقایان زرگر، ولایتی و لواسانی در انتخابات مجلس نامنویسی كردند و از وزارتخانه به مجلس شورای اسلامی رفتند. من آن موقع جایگزین دكتر ولایتی در معاونت درمان شدم. دوباره تاكید میكنم كه من به نوكری مردم افتخار میكنم اما در برابر پذیرش مسؤولیت مقاومت احمقانهای داشتم كه حرف دكتر زرگر باعث شد تصمیمم عوض شود.
در آمریكا با مجموعه آقای دكتر ابراهیم یزدی هم همكاری داشتید؟
ایشان مسؤول انجمن اسلامی دانشجویان بود و ما البته در حال گذراندن تخصص بودیم و دانشجو محسوب نمیشدیم، اما من تلفنی با اعضای انجمن اسلامی ارتباط داشتم و نوار سخنرانیهای آیتا... خامنهای، مهندس بازرگان، شهید بهشتی و شهید مطهری، آقای موسوی خوئینیها و دكتر علی شریعتی همچنین كتابهای مذهبی را دریافت و بین علاقهمندان توزیع میكردم ولی با آقای دكتر یزدی تماس مستقیم نداشتم. من و خانوادهام در یكی از نشستهای آنها در سال 1345 شركت كردیم و موقع ناهار شد و بالاخره ما وسواس داشتیم كه فقط گوشت ذبح اسلامی بخوریم و به همین خاطر از آنها پرسیدم كه آیا گوشت شما به شكل اسلامی ذبح شده؟ آنها گفتند نه و من تعجب كردم كه چرا اعضای انجمن اسلامی گوشت ذبیحه نمیخورند. بنابراین رابطهام را با آنها به غیر از خرید كتاب و نوار سخنرانی قطع كردم. البته سالهای بعد شنیدم كه این مشكل حل شد. در نزدیكیهای ایام انقلاب هم در یكی دو جلسه آنها شركت كردم و همچنین آنها تظاهراتی در واشنگتن بهراه انداختند كه من و همسرم هم رفتیم.
زمانی كه برای تحصیل قصد خروج از كشور را داشتم بضاعتی نداشتم و حتی بدهكار بودم. 14سال در آمریكا زندگی كردم و در كنار طبابت استاد دانشگاه هم بودم. وضعیت مالی من در آن كشور بهتر شد و خانه داشتم. موقعی كه میخواستم به ایران بیایم خانه، مطب و سه ماشینم را فروختم. وضعیت مالی من در شرایطی بود كه ثلث اموالم را برای كمك به جبهه بخشیدم. در خانهای در سهراه طالقانی اقامت كردم و با این اوصاف خودم هم فكر نمیكردم كه باید وزیر شوم. آن موقع معاون بهداشتِ آقای دكتر منافی بودم و وقتی از سفر روستای اخلمد (از توابع مشهد) به تهران برمیگشتم آقای دكتر نیكنژاد معاون دارو به من خبر دادند كه دكتر منافی در مجلس برای وزارت رای نیاوردند. آن موقع قانون این گونه بود كه هیات دولت هم بعد از تغییر رئیسجمهور و هم بعد از تشكیل مجلس جدید باید رای اعتماد میگرفت. به وزارتخانه رفتم و پشت میز كارم نشستم كه دیدم تلكسی با این محتوا آمده كه من سرپرست وزارت بهداری شدم. تعجب كردم و انتظار این خبر را نداشتم.
چرا؟
چون همیشه فكر میكنم كه از من بهتر فراوانند و چرا آنها انتخاب نشوند. در ساعات اداری چند نفری به من گفتند شایعه شده میخواهند تو را به عنوان وزیر معرفی كنند. بلافاصله از مهندس موسوی وقت گرفتم و با ایشان صحبت كردم و گفتم كه من تقوا، تیزهوشی و توان مدیریتی لازم را برای این سمت ندارم. ایشان البته عكسالعملی نشان نداد و همین مساله مرا نگران كرد كه شاید این خبر جدی باشد. این موضوع را با آیتا... خامنهای رئیسجمهور وقت هم در میان گذاشتم ایشان هم در تایید یا تكذیب موضوع سخنی نگفتند. هنوز یك روز از ماجرا نگذشته بود كه خبر قطعی شد.
در آن مقطع به لحاظ گرایشهای سیاسی اوایل انقلاب، شما جزو كدام گرایش سیاسی بودید؟
من اساسا جریان راست و چپ را نمیشناختم و به هیچكدام از جریانهای سیاسی وابسته نبودم. آن موقع جریانهای سیاسی شامل خط یك و خط سه میشد. یادم نمیرود زمانی مرحوم مهندس سراجالدین كازرونی، وزیر مسكن آن وقت به شوخی به من میگفت كه من و تو كاری به خط یك و سه نداریم و فقط در خط چهار كار میكنیم. گفتم خط چهار یعنی چه؟ گفت یعنی مثل چهارپا كار میكنیم! آنموقع ما واقعا شبانهروزی كار میكردیم و حتی بعضاً تا ساعت 5/1 شب هم در دفترمان حضور داشتیم و ساعت 5/5 صبح هم در جلسه شورای معاونین وزارتخانه شركت میكردیم. الان شرایط فرق كرده و مثل گذشته نیست. آن موقع تعطیلی نمیشناختیم.در هر صورت میخواهم بگویم كه من برای پذیرش مسؤولیت مقاومت میكردم حتی در انتخابات مجلس هم با اصرار دوستان و از جمله آقای علی لاریجانی آمدم. واقعیت آن است كه در جمهوری اسلامی میل به نوكری دارم اما در عین حال میخواهم آنهایی كه از من شایستهتر هستند مسؤولیت بگیرند. هنوز هم بر همین نظر هستم. من از ابتدا میخواستم نوكر مردم باشم و حتی آمدنم از آمریكا به ایران هم به همین منظور بود. من در آمریكا دانشیار دانشگاه و رئیس بخش كودكان و رئیس بخش مراقبتهای ویژه نوزادان بیمارستان دانشگاه بودم و مطب خوبی هم داشتم اما به عشق انقلاب، من و همسرم تصمیم به مراجعت گرفتیم. مدتی هم بعد از بازگشت به ایران بیكار بودم كه البته شاید آن بیكاری به نفع من بود.
من در آمریكا جزو پزشكان موفق بودم و حتی كوچكترین نوزاد آمریكا را در آن زمان كه نارس بود مراقبت کرده و زنده نگه داشتم و این مساله رسانهای هم شد، اما بعد از مراجعت به ایران مدتی بیكار بودم و این مساله باعث شد كه غرورم را از دست بدهم و متوجه شوم كه كارهای نیستم. روزی وقتی به خانه برمیگشتم همسرم گفت از دفتر دكتر زرگر وزیر بهداری سراغت را میگیرند و من هم فردا به دفتر وزیر مراجعه كردم. دكتر زرگر گفت شما را بهعنوان سرپرست انجمن حمایت از كودكان انتخاب كردهام. ولی من نپذیرفتم اما موقعی كه از در اتاق وزیر خارج میشدم دكتر زرگر حرفی به من زد كه مرا تكان داد. گفت اگر كسی از این پس از شما پرسید برای چه به ایران برگشتی بگو برای انقلاب نیامدم بلكه صرفا برای خودم آمدم تا استاد دانشگاه شوم. این جمله ایشان روی من بسیار اثرگذار بود و من هم مسؤولیت را قبول كردم و چند ماه بعد هم معاون آموزشی و پژوهشی وزارت بهداری شدم. مدتی بعد آقایان زرگر، ولایتی و لواسانی در انتخابات مجلس نامنویسی كردند و از وزارتخانه به مجلس شورای اسلامی رفتند. من آن موقع جایگزین دكتر ولایتی در معاونت درمان شدم. دوباره تاكید میكنم كه من به نوكری مردم افتخار میكنم اما در برابر پذیرش مسؤولیت مقاومت احمقانهای داشتم كه حرف دكتر زرگر باعث شد تصمیمم عوض شود.
در آمریكا با مجموعه آقای دكتر ابراهیم یزدی هم همكاری داشتید؟
ایشان مسؤول انجمن اسلامی دانشجویان بود و ما البته در حال گذراندن تخصص بودیم و دانشجو محسوب نمیشدیم، اما من تلفنی با اعضای انجمن اسلامی ارتباط داشتم و نوار سخنرانیهای آیتا... خامنهای، مهندس بازرگان، شهید بهشتی و شهید مطهری، آقای موسوی خوئینیها و دكتر علی شریعتی همچنین كتابهای مذهبی را دریافت و بین علاقهمندان توزیع میكردم ولی با آقای دكتر یزدی تماس مستقیم نداشتم. من و خانوادهام در یكی از نشستهای آنها در سال 1345 شركت كردیم و موقع ناهار شد و بالاخره ما وسواس داشتیم كه فقط گوشت ذبح اسلامی بخوریم و به همین خاطر از آنها پرسیدم كه آیا گوشت شما به شكل اسلامی ذبح شده؟ آنها گفتند نه و من تعجب كردم كه چرا اعضای انجمن اسلامی گوشت ذبیحه نمیخورند. بنابراین رابطهام را با آنها به غیر از خرید كتاب و نوار سخنرانی قطع كردم. البته سالهای بعد شنیدم كه این مشكل حل شد. در نزدیكیهای ایام انقلاب هم در یكی دو جلسه آنها شركت كردم و همچنین آنها تظاهراتی در واشنگتن بهراه انداختند كه من و همسرم هم رفتیم.
تیتر خبرها
-
نمایش ۵۰۰ محصول دفاعی در نمایشگاه تهران
-
وزرای اول انقلاب، اجارهنشین بودند
-
رها کردن طبابت در آمریکا و بازگشت به ایران
-
وقتی خدا هست چه نیاز به رانت
-
خاطرهای از عمل جراحی رهبر انقلاب
-
در سیاست، دکوری هستم
-
طلیعه دهه پنجم انقلاب
-
روحانی: نباید به جای آمریكا دولت را سرزنش كرد
-
بازدید فرمانده سپاه از جزیره ابوموسی
-
برگزاری دادگاه ۸ متهم جاسوسی از مراكز نظامی