بزن بریم شهرستان
مهمترین وجه تمایز فیلمهای این دوره جشنواره فیلم فجر، بیرون زدن از فضای بسته آپارتمانی است. البته این مورد شاید خیلی مرتبط با جشنواره و مدیریت آن نباشد و بیشتر به بلوغ سینمایی فیلمسازان ما برگردد. بخش قابل توجهی از تولیدات سینمایی در جغرافیایی غیر از فضاهای بسته آپارتمانی و كوچه و خیابانهای پایتخت تصویربرداری شده بودند. برای مخاطب و منتقدی كه در سالهای اخیر به نوعی به فضای آپارتمانی و پایتختی عادت كرده بود و باید نماهای متعددی از اتوبانها و خیابانهای پایتخت و برج میلاد را در فیلمهای متعدد میدید، بسی ذوقآور بود كه حالا فیلمسازهای ما در فیلمهایشان به جغرافیای دیگر نقاط كشور هم سر میزنند و آنها را به نماهای آثار خود اضافه میكنند.
حتی مرور مکانهای فیلمبرداری و جغرافیای تصویربرداری و تولید فیلمها هم میتواند هر ناظر منصفی را به این نتیجه رهنمون كند كه سینماگران ما آرام آرام دارند از پیله تهرانزده خود بیرون میآیند: رد خون (محمدحسین مهدویان) در غرب كشور، سمفونی نهم (محمدرضا هنرمند) در مناطق كویری و مركزی استان كرمان، شبی كه ماه كامل شد (نرگس آبیار) در سیستان و بلوچستان، ناگهان درخت (صفی یزدانیان) در استان گیلان و شهر رشت، تختی (بهرام توكلی) در مناطق محروم جنوب تهران و مسجد سلیمان، روزهای نارنجی (آرش لاهوتی) در استان مازندران، قسم (محسن تنابنده) در استان گلستان و سمنان، سال دوم دانشكده من (رسول صدر عاملی) در اصفهان، قصر شیرین(رضا میركریمی) در كهگیلویه و بویر احمد و طلا (پرویز شهبازی) در مناطق كوهستانی غرب كشور. تنها همین فیلمها تقریبا نصف آثار حاضر در بخش سودای سیمرغ را به خود اختصاص میدهند.