چند عكس؛ یك ساعت ویرانی
بچههای سه، چهار، پنجساله، مادری كه زیر بغلش را گرفتهاند، پیرمردی كه بیتاب است، برادری كه بیقراری میكند. اینها تصاویری است كه مرتضی صالحی تا یك ساعت پیش از نشستن ایلوشین - 76 ثبت كرده است. یكی از عكسها اما روایت متفاوتی دارد؛ همان عكسی كه حالا از بین بیش از صد عكسی كه صالحی گرفته، دیده شده است و همین بالا میبینیدش؛ ازن جوانی بود كه روی آسفالت باند نشسته بود. یك ساعتی طول كشید تا هواپیما بنشیند و شهدا و مجروحان را پیاده كند. چطور میشود این انتظار را توضیح داد؟ چطور میشود به آن كودك گفت حالا پدرش كجاست و برای چه به اینجا آمدهاند؟ هواپیما كه نشست فرزندش را بلند كرد و
چند متری نزدیكتر شد. همه به سمت هواپیما دویدند، اما او كه چند قدمی جلوتر رفت، نشست. نمیتوانست نزدیكتر برود. كودك دیگری بود كه از مادرش میپرسید پدر من كجاست و مادرش میگفت شهید شده و رفته بهشت. دختر مدام میگفت من فقط پدرم را میخواهم.ب
صالحی دو عكس از این مادر و فرزند ثبت كرده؛ اولی كه خلوت آنها را نشان میدهد بارها دیده شده و در ستون سمت چپ صفحه 11، یعنی همین روبهرو میخوانید كه چقدر واكنش در توییتر برانگیخته است، و دومی كه پسر را با كیف مدرسهاش كنار مادرش و نزدیك هواپیما نشان میدهد و خود صالحی معتقد است عكس كاملتری است، چرا كه هویتنما و آینه تمامنمای این انتظار مقابل هواپیماست.
عكس اول بیشتر به چشم آمده، چون عكس دوم با یك روز تاخیر روی خروجی خبرگزاری تسنیم قرار گرفته است.