دارد «غروب فرشچیان » گریه می‌کند

چند روایت دست اول از عكاسی كه عكس معروف همسر و فرزند شهید حادثه تروریستی اخیر را ثبت كرده؛ تصویری که برای خیلی‌ها تابلوی «عصر عاشورا» را یادآوری می‌کند

دارد «غروب فرشچیان » گریه می‌کند

 «هر عكاس، كارگزار مرگ است»؛ این، تعبیر هولناك رولان بارت در كتاب اتاق روشن است. كتابی كه بالینی عكاس‌هاست. نمی‌دانم شما این چند فریم عكس استقبال از پیكر شهدای حادثه تروریستی اخیر و عكس‌های تشییع آنها را دیده‌اید یا نه. یكی‌شان خیلی دست‌به‌دست شده؛ آن كه مادری را با كودك منتظرش نشسته روی آسفالت باند فرودگاه بدر اصفهان به تصویر كشیده است. به تصویر كشیده است؟ به تصویر كشیده است و تمام؟ نه! این كاهلانه‌ترین عبارتی است كه می‌توان درباره كار مرتضی صالحی، عكاس این تصویر به كار برد. اینجا «به‌ثبت‌رساندن» مساله نیست. او به‌واقع با كادری كه بسته و عكسی كه گرفته، به تعبیر رولان بارت، كارگزار مرگ شده است. گو كه پس از ثبت این فریم، قلب جهان به‌ناگهان و برای لحظاتی از حركت بازایستاده، سنگ سنگینی را از روی خود برداشته، نفس عمیقی كشیده و دوباره به حركت افتاده است.
بارت در ادامه می‌گوید: «در واقع در هر عكس، سكونی یافت می‌شود كه نسبتی عمیق با مرگ پیدا می‌كند». او درباره هر عكس، عكس بماهو عكس سخن می‌گوید، اما ما اینجا درباره یك عكس حرف می‌زنیم. عكسی كه اتفاقا نسبتی عمیق با مرگ و فراتر از آن با مقوله شهادت، برقرار می‌كند و تازه این همه ماجرا نیست.
چهارشنبه‌شب گذشته، خراش بر خاش افتاد؛ اتوبوسی كه در جاده خاش - زاهدان می‌راند، با حمله تروریستی از حركت بازایستاد تا پیكر ۲۷ شهید دیگر روی دست ایران بماند. فردای حادثه، خانواده شهدا و مجروحان و مردم خودشان را به فرودگاه بدر اصفهان رساندند تا از فرزندانشان استقبال كنند. مرتضی صالحی، عكاس خبرگزاری تسنیم، یكی از عكاس‌هایی بود كه خودش را به صحنه رسانده بود تا ثبت چند تصویر به‌یادماندنی از این صحرای محشر را به نام خودش سند بزند. با او تماس می‌گیریم؛ آهنگ پیشوازش پیش از این‌كه پاسخمان را بدهد می‌گوید: «با یه دوربین راه می‌افتم تو كوچه‌های شهرمون می‌رم». صالحی به ما می‌گوید: «شب حادثه خبر را متوجه شدم و استوری تسلیت منتشر كردم. تماس گرفتم با یكی از بچه‌های لشكر امام حسین و پرسیدم خبر درست است؟ زد زیر گریه و گفت فعلا خبرش  را منتشر نكن. من فقط در صفحه شخصی‌ام نوشتم مردم اصفهان تسلیت. همه آمدند و پرسیدند مگر چه شده است؟ نیم ساعت تحمل كردم و بعد به همه گفتم. با دفتر تهران تسنیم تماس گرفتم و گفتم من این بچه‌های شهید را می‌شناسم و اجازه بدهید خودم همه ماجراها و مراسم را پوشش بدهم.»
روایت او از دو روز استقبال در فرودگاه بدر و از تشییع و وداع بر روح زخم می‌زند.​​​​​​​