گفتوگو با رئیس انجمن مددکاری ایران؛ درباره مطالبهگری و تابآوری اجتماعی
معجزه «تابآوری»
به ظاهر شاید میان دو واژه پرطمطراق مطالبهگری و تابآوری اجتماعی ارتباطی نباشد، ولی با رئیس انجمن مددكاری اجتماعی ایران كه حرف زدیم او گفت شك نكنیم كه میان این دو رابطهای بس محكم و خدشهناپذیر حاكم است. مطالبهگری یعنی اینكه بدانیم حقوقمان چیست و چه میخواهیم و با چه روشی قصد داریم به آن برسیم و تابآوری آن است كه وقتی در شرایطی سخت قرار میگیریم، بتوانیم آنقدر خودمان را مهیا و آماده كنیم كه آسیب نبینیم. هر دوی این واژهها وقتی درجامعه پیاده شوند، یعنی آن جامعه سلامت است و بانشاط ولی وقتی جامعهای عاری از این دو باشد، میشود جامعهای مشكل دار كه حسن موسوی چلك در این گفتوگو توضیح داده تار و پود این نقصان چطور به هم بافته میشوند و میشود یك مشكل.
واقعیت این است كه نمیتوان گفت این پژوهشها الزاما درست است یا لزوما غلط، ولی به هرحال عدهای در بست آن را میپذیرند وعدهای به كل آن را رد میكنند. با وجود این، اما اگر نگاهی به حال و روز جامعهمان بیندازیم، چارهای نداریم جز این كه بگوییم حال اوضاع اجتماعی مان چندان خوب نیست. برای این حرفم چند دلیل دارم كه مستند است به گفتههای مسؤولان رده بالای كشور مثلا آنجا كه آمار میدهند در كشورمان دو میلیون و850 هزار معتاد دائمی است یا وقتی گفته میشود در سیستم قضایی كشورمان 16 میلیون و 300 هزار پرونده قضایی وجود دارد. مسلما مردم از سرِ خوشی راهی دادگاهها نمیشوند یا بهخاطر دلخوشی به سمت مواد مخدر و روانگردانها كشیده نمیشوند. این نشانهای است از اینكه مردم خلأیی در زندگی احساس میكنند و به مواد یا الكل پناه میآورند. در مورد پروندههای قضایی هم كه بیشترشان در مورد خشونت تشكیل شده همینطور است و به ما هشدار میدهد باید بر ارتقای شادابی و نشاط درجامعه تمركز كنیم. وقتی آماررسمی وزارت كشور میگوید 23 تا 25 درصد افراد حداقل یك اختلال روانی دارند معلوم میشود وضعیت سلامت روانی و اجتماعیمان مطلوب نیست. نشاط و آرامش، خروجی سلامت اجتماعی است، اما ما دركشورمان برای نشاط و شادابی، سیاست و راهبرد مشخصی نداریم؛ درحالی كه اسلام دین شادی است.
منظور از شادی اجتماعی دقیقا چیست؟
مسلما منظور شادیهای زودگذر نیست كه عمقی ندارد بلكه شادی اجتماعی، نشاطی است كه كل افراد جامعه را دربرمیگیرد و مبتنی است بر موقعیتهای دینی، قومی و ملی. من اهل مازندران هستم و از دهه 70 مازنیهای مقیم تهران جشنهای بومی خود را در پایتخت اجرا میكنند، اما امسال به مشکلاتی برخوردیم؟
چه مشکلی؟
جشن سلام كه جشن شكرگزاری مازنیها از خداوند است. از سال 75 این جشن و بقیه جشنها در تهران برگزار میشد، اما امسال نیروی انتظامی ممانعت کرد. منظورم این است كه همه اقوام ایرانی به مناسبتهای مختلف جشنهایی دارند كه بسیار شادی آور و مسبب ایجاد وحدت و تقویت روابط اجتماعی است كه میتواند فرصتی برای نشاط و سلامت اجتماعی شود. ما باید از این ظرفیتها به نفع سلامت جامعهمان استفاده كنیم. حتما همه تایید میكنند كه پدربزرگها و مادربزرگهای ما با این كه سواد دانشگاهی نداشتند ولی شاد زندگی میكردند و از زندگی لذت میبردند و علتش هم این است كه نسلهای گذشته ما سواد زندگیكردن داشتند.
از حرفهای شما اینطور برداشت كردم كه سیاستگذاران میتوانند در كمرنگ شدن نشاط اجتماعی اثرگذار باشند. درست است؟
سیاستگذاری جزو وظایف دولتها و حاكمیت است، اما خیلی از جاها ممیزی غیركارشناسی میكنیم و فقط میگوییم فلان كار را نكنید. این درحالی است كه سازمانهای مختلف و مجموعه مدیریت شهری میتوانند در تولید شادی كمك كنند، اما میبینید كه لااقل درحوزه شهری فضا طوری طراحی نشده تا ایجاد نشاط كند. ما حتی ساختار محلهها را تغییر دادهایم و دیگر مثل گذشته محله آن جای امن و آرامش بخش نیست. البته علاوه بر سیاستگذاریهای غلط و بی برنامگیها باید بگویم كه ما مردم نیز بی تقصیر نیستیم به این دلیل كه سبك زندگیمان تغییر كرده و بیتفاوتیها دارد جای مسؤولیتپذیریها را میگیرد. اینها همه به ما فشار میآورد و فقط كسانی میتوانند در این شرایط زندگی بهتری داشته باشند كه مهارت تابآوری اجتماعیشان بیشتر باشد. وقتی تابآوری نباشد به الكل و مواد و خشونت و تنهایی و از این جنس كارها روی میآورند.
به چه وضعیتی میگوییم تابآوری اجتماعی؟
تابآوری مهارتی فردی است كه كمك میكند افراد درشرایط سخت آسیب كمتری ببینند و خودمراقبتی كنند. شك نداریم شرایط اقتصادی كشورمان شرایط ویژهای است و همه مردم را تحتتاثیر قرار داده، پس اگر در این شرایط مهارت تابآوری مردم تقویت نشود، ابتدا مردم و سپس جامعه آسیب میبیند و این آسیب كه رخ دهد امنیت جامعه نیز تهدید میشود.
پس توپ را میاندازید در زمین مردم، یعنی اگر شرایط مطلوب نیست مردم باید آستین بالا بزنند و خودشان را تابآور كنند.
نه منظورم این نیست، بلكه روی سخنم، هم با سیاستگذاران است و هم مردم. معتقدم مردم باید در هر شرایطی مطالبهگر باشند. منظورم از مطالبهگری، تقابل و تخریب نیست بلكه این است كه مردم باید حقوقشان را خوب بشناسند و برای احقاق آن تلاش كنند. در كنار مردم، مجلس نیز بهویژه در حوزه اجتماعی باید مطالبهگر باشد و در كنار اینها سازمانهای مردم نهاد نیز دست به كار شوند. اما متاسفانه بسیاری از این ان جی اوها، سمنهای واقعی نیستند و به آب باریكه دولتی قناعت میكنند و در نتیجه اهل مسامحه هستند نه مطالبهگری. مشكل این است كه در كشورمان حوزه موضوعات اجتماعی به بلوغ نرسیده حتی با اینكه رهبر انقلاب چند سالی است بهصراحت خطاب به مسؤولان اعلام كردهاند كه اگر به ایران علاقه داریم باید با جدیت وارد حوزههای اجتماعی شوید.
منظورتان این است كه ما در حوزه اجتماعی و سیاستگذاری و برنامه ریزی در این حوزه دچارعقبماندگی هستیم؟
بله دقیقا و این عقبماندگی در كوتاهمدت جبران نمیشود. اگر ما یك مدیریت اجتماعی هوشمند داشتیم باید با نگاه به آینده سازوكارهایی را ایجاد میكردیم كه مردممان نشاط بیشتری داشتند و باید آنها را آموزش میدادیم و سواد اجتماعیشان را بالا میبردیم. اگر این كار انجام میشد، مردم میتوانستند با استفاده از همه ظرفیتهای بومی بهرغم همه مشكلات، یك زندگی باثبات داشته باشند كه مددكاران اجتماعی به آن میگویند بهزیستن اجتماعی.
لازمه رسیدن به این نقطه داشتن پول و اقتصاد قوی است؟
نه الزاما.
آیا كشورهایی هستند كه با دست خالی، بهزیستن اجتماعی رسیده باشند؟
بله، كشورهای اسكاندیناوی كه شاخص امنیت، رضایت، آرامش و مشاركت اجتماعی در آنها بالاست نمونههای خوبی هستند. در این كشورها احترام به قانون و حقوق شهروندی جدی گرفته میشود و مسؤولان خود را موظف به پاسخگویی میدانند و این خصلت در آنها نهادینه شده است. در این كشورها در عرصه سیاستگذاری و مدیریت اجتماعی نیز سواد كافی وجود دارد. این سواد را آموزش و پرورش باید ایجاد كند حال آنكه در كشور ما تمركز این تشكیلات بر تفكر محفوظات است نه تفكرات اجتماعی. آموزش و پرورش میتواند افراد را با هنجارها آشنا كند و آنها را مطالبهگر، مسؤولیتپذیر و جراتمند تربیت كند، كسانی كه حقوق خود و دیگران را میشناسند و به آن احترام میگذارند و میتوانند خشم خود را كنترل كنند و اهل اخلاق و مدارا باشند.
این یك واقعیت است كه ما مطالبهگری اجتماعی را بلد نیستیم و تصویری كه از مطالبهگری در ذهن من است آدمهای معترضی است كه مقابل در این سازمان و آن وزارتخانه با پلاكارد میایستند. حتما مطالبهگری اصولی دارد.
بله، در مطالبهگری باید به چند اصل توجه كرد؛ اول این كه بدانیم چه چیزی حق ماست و چه میخواهیم، دوم این كه چه كسی را مخاطب خواستههای خود قرار دهیم و سوم این كه با چه روشی باید مطالبهگری كنیم. در این میان آستانه تحمل كسانی كه از آنها مطالبه میكنیم نیز بسیار حائزاهمیت است.
لااقل ما رسانهها به خوبی فهمیدهایم كه آستانه تحمل مسؤولان چقدر پایین است.
واقعیت این است مدیرانی كه شفاف نیستند و سر جای درستشان قرار نگرفتهاند، بیشتر از دیگران از مطالبهگری واهمه دارند چون این كار عیارشان را آشكار میكند.
به نظر شما اكنون مردم ما در كدام موضوع اجتماعی باید مطالبهگری كنند؟
در همه موضوعات كه قانون آن را حق ملت دانسته است، در همه مواد قانون اساسی كه به حقوق ملت اشاره دارد. اما متاسفانه مردم ما در موضوعاتی مثل یارانه و سوخت و امثال آن ورود میكنند ولی در موضوعات اجتماعی اهل مطالبهگری نیستند. مثلا چند درصد مردم هستند كه به مناسب نبودن فضای شهری برای معلولان اعتراض داشته باشند و خواهان اصلاح وضع موجود باشند؟
فكر میكنید بین مطالبهگری و نشاط و سلامت اجتماعی رابطه معنا داری وجود دارد؟
قطعا، شك نكنید. درجامعهای كه مطالبهگری نهادینه شده باشد مردم حس خوبی از زندگی دارند و این حس خوب، سرزندگی را به جامعه تزریق میكند. در جامعهای كه مسؤولان پاسخگو نباشند زمینه فساد ایجاد میشود و در جامعهای كه ذهن مردم درگیر فساد مسؤولان باشد در آن جامعه احساس پویایی وجود ندارد. درعوض اما وقتی فضای مطالبهگری در جامعه وجود دارد حس تعلق به جامعه در مردم تقویت میشود. خلاصه این كه مطالبهگری یك فرآیند دو سر برد است.
شما گفتید مردم سرمایههای اجتماعی هستند. حالا که این سرمایه یعنی مردم در كشورما به حاشیه رفتهاند آیا میتوان در این شرایط به تابآوری اجتماعی و ارتقای آن فكر كنیم؟
ما چارهای جز این كار نداریم. شعار امسال فدراسیون جهانی مددكاری، ترویج امنیت روابط انسانی است و شعار ما برای سال 98 تابآوری اجتماعی است، چون معتقدیم اگر روی این موضوع كار نكنیم جامعه و حاكمیت دچار مشكل میشود و عوارضش را درخشونت، جرایم خرد و ضعیفتر شدن روابط بین فردی نشان میدهد. تابآوری اجتماعی كه افت كند سلامت اجتماعی و امنیت جامعه نیز تهدید میشود. پس چارهای جز جدی گرفتن ارتقای تابآوری نداریم.