برعکس
سر كلاس هنر داشتم هواپیماهای آدمهای بد را میكشیدم. همانهایی كه روی سر بچهها بمب میریزند. میخواستم هواپیماها را خاكستری بكشم، اما معلممان میگفت خاكستری همان سیاه است. البته میگفت، نمیشود ندیده و نشناخته به كسی بگوییم آدم بد. اما من مطمئنم كسی كه با بچهها میجنگد آدم خوبی نیست. معلممان میگفت یك روز همه بدیهای دنیا از بین میرود. اسم همه آدمهای بد از تخته دنیا پاك میشود. آن روز یا باید سیاه سیاه باشی یا سفید سفید. یا خدایی یا شیطانی. خاكستری همان سیاه است. گفتم آقا اجازه؟! چه كار كنیم آن روز زودتر برسد؟ گفت از خودت شروع كن. یا سیاه باش یا سفید. خاكستری همان سیاه است.