روحت شاد آقای شاعر

روحت شاد آقای شاعر


 نه خبری از اینترنت بود به شكلی كه این روزها مثل علف هرز تمام زندگی ما را پر كرده نه شبكه‌های اجتماعی و نه رسانه آنلاین. صحبت از یك و نیم تا دو دهه قبل است و زمانی كه اوج تكنولوژی ارتباطی ما با گوشی‌های نو به نویی كه مدام مدل جدیدشان بیرون می‌آمد بلوتوث بود. در همان وضعیت اما كلیپ‌های صوتی و تصویری یك نفر بدجور در گوشی‌های تلفن همراه دست به دست می‌شد. شاعری از خود بیخود شده با شمایلی كه به شمایل درویش‌ها و آدم‌های اهل دل می‌خورد پشت تریبون، هق‌هق می‌كرد و سروده و دردِ دل‌هایش را با همان لحن ساده و روان می‌خواند؛ خواندن آقای شاعر همان و به تلاطم انداختن ذهن و روان مخاطبانی كه پای تریبونش زانو زده‌اند همان!
آقای شاعر حرفش را آن‌قدرها لابه‌لای استعارات و تكنیك‌ها و كنایات پیچاپیچ و تو در تو پنهان نمی‌كرد كه مخاطب عادی و كوچه و خیابان چیزی از ابیاتش نفهمند. در همان حال اما به سبك بعضی نمونه‌های عامیانه هم قربان چشم و ابروی آنچنانی سوژه‌اش نمی‌رفت كه مخاطب خاص را هم
برهاند.
كاری ندارم به این‌كه آقای شاعر بعضا لهیب شعله درونش خیلی شعله می‌كشید و بعضا ساحت ادبیات و شعر را تا ساحت سیاست هم نزدیك می‌كرد... كاری ندارم كه حرف‌ها و انتقاداتی كه راجع به این كار آقای شاعر به او وارد می‌كردند درست بود یا نه اما قطعا نمی‌شود این را نادیده گرفت كه سروده‌های محمدرضا آقاسی عام و خاص‌پسند بود.
نه آن‌قدر تكنیكال و فنی كه مخاطب عام را رم دهد و نه آن‌قدر سطحی و روزمره و عادی كه ذائقه مخاطب خاص را تلخ كند. اینها همه را گفتیم كه بگوییم؛ نمی‌شود از نیمه‌شعبان و جمكران و حضرت ولی‌عصر(عج) سخن آورد و یادی از آقاسی نكرد. آقاسی حالا 14 سالی ا‌ست كه میان ما نیست، اما سروده‌ها و ابیاتش هنوز نقل محافل و مجالس است:
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه  تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
بر من ظلمت زده یك شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددكار ما
كی و كجا وعده ی دیدار ما