مرور گفتوگوی جامجم با جانباز حسین آملی یك سال و نیم قبل از شهادت
جنگ تمام نشده...
حسین آملی، جانباز 70درصد كشورمان، حالا دیگر خودش نیست؛ خاطراتش اما هست، عكسهایش و حرفهایی كه سنجاق شدهاند به تصویر همیشه خوابیده او روی تخت؛ برای منِ خبرنگار، حسین آملی همیشه و همیشه، همان مردی است كه در سختترین شرایط بعد از یك دیالیز طاقتفرسا و بیست و چند روز بستری بودن روی تخت بیمارستان خاتمالانبیاء با درد زیاد به سؤالاتم جواب داد. آن موقع نوشتم: صبر نام دیگر اوست و حالا مینویسم: پرونده صبر و بردباری به نام جانباز شهید حسین آملی بسته شد. شنیدن خبر شهادت او، بهانهای است برای مرور دوباره حرفهایش به ما:
اولین بار سال 62 به جبهه رفتم یعنی وقتی 18 ساله بودم، شاید آن موقع خیلیها فكر میكردند كه نوجوانها و جوانها به عشق تیر و اسلحه به جنگ میروند اما در واقع اینطور نبود، پشت صحنه رفتنها، یك بحث اعتقادی مطرح بود. من هم به عشق اسلام و دفاع از وطن بود كه به جبهه رفتم. البته در این تصمیم، تشویقهای برادر بزرگم خیلی موثر بود، ایشان زودتر از من به جبهه رفت و مروج من بود.
فكر میكنم آن فضایی كه در آن دوره بین رزمندهها در جبههها حاكم بود دیگر هیچوقت تكرار نمیشود. هرچقدر من الان بخواهم از آن روزها تعریف كنم كه منطقه اینطور بود، آنطور بود، فایده ندارد. فقط كسی معنویت این فضا را درك میكند كه خودش آن را تجربه كرده باشد. آنجا رفاقت اصلا مطرح نبود، هرچه بود برادری بود.
تحمل جانبازی برای من سخت نیست، چون صبرش را خدا خودش به من داده . من روزی حداقل 20 تا قرص میخورم، یك كیسه بزرگ پر از قرص همیشه و همه جا همراهم است؛ داروهای شیمی درمانی هم كه اضافه شدهاند، اما من هیچوقت ناامید نشدهام. حتی تا وقتی پاهایم را قطع نكرده بودند، امیدوار بودم دوباره راه بروم، همیشه امیدوار هستم. ناامیدی مال شیطان است، همه ما باید همیشه به لطف خدا امیدوار باشیم.
وقتی آدم میرود جنگ به این فكر میكند كه ممكن است جانش را از دست بدهد، من به شهادت فكر میكردم. این جانبازی كه در مقابل آن دیگر چیزی نیست، در مقابل از دست دادن جان كه چیزی نیست.حالا هم افتخارم همین جانبازی است و خدا نكند كه پشیمان بشوم از این اتفاق. همه اینها خواست خداست... لطف خدا به بندگانش زیاد است. در مورد من هم مصداق آن شعر معروف كه «خدا گر ز حكمت ببندد دری،
ز رحمت گشاید در دیگری» اینقدر در این سالها برای من دوستان خوب و با معرفت فرستاده كه همه خلأهای زندگی مرا پر كردهاند و هیچوقت احساس تنهایی نكردهام.
من با خاطره آن روزهای جنگ زندگی میكنم، اما معتقدم جنگ ما تمام نشده، الان در یك جبهه دیگر به فرمایش رهبر درحال جنگ هستیم. آن موقع جنگ ما رودررو و مستقیم بود. اما الان دشمن از همه طریق به ما حمله كرده است. از طريق تلفنهمراه از روزنامه ها، مجلات، ماهواره و اینترنت. ما الان باید هشیارتر باشیم و فكر نكنیم كه جنگ تمام شده.
اولین بار سال 62 به جبهه رفتم یعنی وقتی 18 ساله بودم، شاید آن موقع خیلیها فكر میكردند كه نوجوانها و جوانها به عشق تیر و اسلحه به جنگ میروند اما در واقع اینطور نبود، پشت صحنه رفتنها، یك بحث اعتقادی مطرح بود. من هم به عشق اسلام و دفاع از وطن بود كه به جبهه رفتم. البته در این تصمیم، تشویقهای برادر بزرگم خیلی موثر بود، ایشان زودتر از من به جبهه رفت و مروج من بود.
فكر میكنم آن فضایی كه در آن دوره بین رزمندهها در جبههها حاكم بود دیگر هیچوقت تكرار نمیشود. هرچقدر من الان بخواهم از آن روزها تعریف كنم كه منطقه اینطور بود، آنطور بود، فایده ندارد. فقط كسی معنویت این فضا را درك میكند كه خودش آن را تجربه كرده باشد. آنجا رفاقت اصلا مطرح نبود، هرچه بود برادری بود.
تحمل جانبازی برای من سخت نیست، چون صبرش را خدا خودش به من داده . من روزی حداقل 20 تا قرص میخورم، یك كیسه بزرگ پر از قرص همیشه و همه جا همراهم است؛ داروهای شیمی درمانی هم كه اضافه شدهاند، اما من هیچوقت ناامید نشدهام. حتی تا وقتی پاهایم را قطع نكرده بودند، امیدوار بودم دوباره راه بروم، همیشه امیدوار هستم. ناامیدی مال شیطان است، همه ما باید همیشه به لطف خدا امیدوار باشیم.
وقتی آدم میرود جنگ به این فكر میكند كه ممكن است جانش را از دست بدهد، من به شهادت فكر میكردم. این جانبازی كه در مقابل آن دیگر چیزی نیست، در مقابل از دست دادن جان كه چیزی نیست.حالا هم افتخارم همین جانبازی است و خدا نكند كه پشیمان بشوم از این اتفاق. همه اینها خواست خداست... لطف خدا به بندگانش زیاد است. در مورد من هم مصداق آن شعر معروف كه «خدا گر ز حكمت ببندد دری،
ز رحمت گشاید در دیگری» اینقدر در این سالها برای من دوستان خوب و با معرفت فرستاده كه همه خلأهای زندگی مرا پر كردهاند و هیچوقت احساس تنهایی نكردهام.
من با خاطره آن روزهای جنگ زندگی میكنم، اما معتقدم جنگ ما تمام نشده، الان در یك جبهه دیگر به فرمایش رهبر درحال جنگ هستیم. آن موقع جنگ ما رودررو و مستقیم بود. اما الان دشمن از همه طریق به ما حمله كرده است. از طريق تلفنهمراه از روزنامه ها، مجلات، ماهواره و اینترنت. ما الان باید هشیارتر باشیم و فكر نكنیم كه جنگ تمام شده.
تیتر خبرها
-
خدمات رایگان مهدكودكها در استانهای سیلزده
-
و ما ادراک «حسین»
-
كاهش 35 درصدی جرایم خشن در تهران
-
كنكوریها فریب نخورند
-
شناسایی كودكان بازمانده از تحصیل عشایر مدیركل دفتر آسیبهای اجتماعی وزارت رفاه
-
فعالیت 200 گروه جهادی بانوان در مناطق سیلزده
-
نسبت داروسازان به جمعیت كشور نصف میانگین جهانی
-
جنگ تمام نشده...