كلاسیك‌ها به چه درد می‌خورند؟

كلاسیك‌ها به چه درد می‌خورند؟


شاید تیتر ما شما را یاد نام اثر معروفی از خورخه لوئیس بورخس انداخته باشد؛ اتفاقا نام بورخس در خبری كه پایین همین صفحه می‌خوانید هم آمده و آنجا به دلیلی دیگر. منظورمان از اثر بورخس كه شاید این تیتر شما را یاد آن انداخته باشد «چرا باید كلاسیك‌ها را خواند؟» است؛ اثری كه بورخس در آن به همین پرسش پاسخ گفته است. حالا مشیت علایی كه از منتقدهای كاردرست ادبیات ماست، با خبرگزاری ایسنا به گفت‌وگو نشسته و در مضمونی مشابه، وضع رجوع ما به ادبیات كلاسیك را بررسی كرده است. او گفته: «جریان كلاسیك‌گریزی بیشتر در شكل و فرم و اغلب در حوزه شعر ادبیات مدرن دیده می‌شود.»
این منتقد ادبی و مترجم درباره میزان تاثیر ادبیات كلاسیك بر آثار ادبی معاصر اظهار كرده: «این اثرپذیری به جریان‌های ادبی بستگی دارد؛ جریان‌هایی كه خودشان را مدرن می‌دانند و دست‌كم به لحاظ فرم معتقدند كه هیچ‌ارتباطی با ادبیات كلاسیك ندارند.»
او با اشاره به این‌كه ادبیات پست‌مدرن هم ادعایی برای ارتباط با ادبیات گذشته ندارد، گفته: «آنها بر این باور هستند كه به لحاظ مفهومی، مضمون‌های قدیمی كهنه شده یا اصالت لازم را نشان نمی‌دهد و چه به لحاظ فرم و چه محتوا مانعی سر راه خود نمی‌بینند كه بخواهند از ادبیات كلاسیك فاصله بگیرند.»
مشیت علایی افزوده: «شاید حرف نظریه‌پردازان درست است كه مضمون جدیدی وجود ندارد كه گذشته‌ها به آن نپرداخته باشند، حالا شاید نحوه پرداختن‌شان با ادبیات مدرن متفاوت باشد. موضوعات انسانی محدود هستند؛ آزادی، عشق، اسارت، مرگ و... كه از همان ابتدا در ادبیات كلاسیك سراسر جهان وجود داشته است؛ فقط شاید نحوه پرداختن قدیمی‌ها به این مسائل متفاوت بوده است.