امام خراسان، شاعر مشهد

امام خراسان، شاعر مشهد



مهدی اخوان ثالث 3 شعر برای امام هشتم سروده است
چهار سال پیش بود که سالروز میلاد امام علی بن موسی‌الرضا (علیه‌السلام) با سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث (م. امید) همزمان شد در چهارم شهریور ماه، شاعر خراسانی نیمایی‌نویس که البته در قالب‌های کهن هم بسیار شعر نوشت.
 یکی از تازه‌ترین کتاب‌های شعری که از او پس از مرگش و پنج سال پیش منتشر شد، «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه» نام داشت و از قضا او در این کتاب، سه شعر برای امام رضا(علیه‌السلام) سروده است. یک شعر نیمایی، یک قطعه و یک قصیده. در این سه شعر، اخوان شکایت ری (تهران) را به توس (مشهد) می‌برد و از «امام شهر خود» طلب یاری می‌کند.
نام قصیده مورد اشاره، «آمد نسیم صبا» است. این قصیده نیز بهاریه‌ای است که به مدح امام رضا (علیه‌السلام) گریز می‌زند و به تناسب آن ایام و دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در چند سطر به هجو صدام و مهاجمان به ایران نیز می‌پردازد. اخوان در مقدمه این قصیده نوشته است: «در فروردین ۶۷ به زادبوم خود، توس (مشهد) رفته بودم. بیمارگونه و گریزان از بمب و موشک جنگ تحمیلی و نیز برای شرکت در مجلس ترحیم درگذشته‌ای رحمه‌ا... علیها. و مدت‌ها شاید 11ـ10 ماه بود شعری نگفته بودم؛ اما به محض سکونت و سکون یافتن در مشهد، این قصیده به خاطرم خطور کرد. سرودم و دوستان خراسان من جمله اصحاب «انجمن صائب» (سه‌شنبه‌شب‌ها در خانه، دوست دیرین و شاعر استاد محمد قهرمان) از این قصیده نسخه‌ها گرفتند به خط خوش استاد احمد کمال‌پور (کمال) و گویا زیراکس و چه و چه‌ها، قصیده در بحری مشترک بین عرب و عجم است ولی عرب در این وزن خیلی بیشتر شعر دارد و شعر فارسی خیلی کم است. مستفعلن فعلن، مستفعلن فعلن دوبار و من در قافیه میم را هم لازم گرفته‌ام، گرچه ما لایلزم است.»
 آمد نسیم صبا
آمد نسیم صبا، پیش از سپیده‌دمان/ تا بسترد، بِبَرد، از دل ظلامِ غمان/ چون فرودین ز بهشت آید؛ غمان برود/ گر هست شیر ژیان، ور هست پیل دمان/ پارینه برف بزرگ، کوچد ز شهر و ز دشت/ تا مأمنی طلبد، از کوه امن و امان/ بنگر به کوه و ببین، کز برف و سنگ سیاه/ بنشسته نور یقین، بر جای‌جای گمان/ صبح است و بزم صبوح، راح است و راحت روح/ تا ساعه ستّه منوش منوش، کمتر ز سبع و ثمان/ یار صبیحت اگر، از باده‌های صبوح/ گوید مده، تو بده، گوید بمان، تو ممان/ زهّادِ منکر می، گولند و گمره و گیج/ در عین و اوجِ وجود، بلعیده عدمان/ خوشّا نشید خروس، کاید ز هر سوی توس/ خوشّا پرستوی جلد، خوشّا همین و همان/ پوشیده سبز و کشد، سر زی سپهر بلند/ اِشنِ برهنه که بود، عریان و زار و خمان/ آن کوه و دامنه بین، وان سبزه‌های خوشاب/ سایه سحاب شتاب، چون گلّه‌های رمان/ آهو بزاد و برست، از جور سرد شتا/ نک بنگرش به چمن، با برّه شاه و چمان...
از «ری» ز مهلک جنگ، جستم به مأمن «توس»/ در زادبوم خودم، بهتر امان و ضمان/ در ظل بوالحسنم، هشتم امام همام (ع)/ حبل‌المتین درش ملجای معتصمان/ همنام و نسل علی(ع)، آن برتر ازلی/ سالار لم یزلی، زو محترم حَرَمان/ توس است و صبح بهار، من زائری سفری/ در باغ پیر بزرگ، با یک دو هم‌قدمان/ شهنامه‌گوی شگرف، ابرو چو مو شده برف/ فردوسی آن یم ژرف، دیهیم محتشمان/ معمار جان و روان، ایران از او به توان/ کاخش کتاب بزرگ، ستوارتر هِرمان/ گیتی از او به شگفت، کاین فره از که گرفت؟/ دلتنگ از او عربان، دلشاد از او عجمان/ سرشار نور و نوید، گوید به فرّ امید:/ ایرانی، ای سره مرد، یأس از درون برمان/ دل خیز و یکدله کن، یأسف واسف یله کن/ بردار گرز و سپر، بر گیر تیر و کمان/ «صدّام» چون بره‌ای، بدبخت و مسخره‌ای‌ست/ ای شرزه شیر دلیر، او را بدرّ و ممان/ دیگر زپا منشین در هر زمان و زمین/ دشمن به جا بنشان، در هر زمین و زمان/ اندیشه یکسره کن، نقد روان سره کن/ بگذر زکوه و دره، منگر به بیش و کمان/ ای خفته، خیز و بگو یک ره دگر چو «امید»/ آمد نسیم صبا، پیش از سپیده‌دمان.
[مشهد، ۲۱ فروردین ۱۳۶۷]