قدم زدن در كوچه و خیابانهای مكه
فضای تحریریه هنوز به طرز عجیبی «عصرجدید»ی است. حالا درست است كه این موضوع در زمره سوژههای گروه دوست و همسایه، رسانه است، اما این دوستان میز بغلی ما اینقدر در این دو سه روز پیگیر این موضوع بودهاند و بسامدش در فعالیتشان بالا رفته كه بخواهی نخواهی به سمت ما هم سرریز كرده. موضوعی كه چند ماه قبل برای سریال «بچه مهندس» هم اتفاق افتاده بود و گفتمان تلویزیونی بچههای رسانه، خیمه زده بود روی فضای گروههای مشتركالمنافع فرهنگ و هنر و رسانه. الغرض كه از این ستون خواستیم ادای دینی داشته باشیم به همكاران پرتلاشمان در گروه رسانه. این از ما!
و اما بعد... حامد عسكری، خبرنگار خوشذوق جامجم كه محضر حضورتان است! استاد كه توفیق همراهشان شده و در ایام تمتع در هوای حج ابراهیمی نفس میكشد، قلمرنجه كرده و نگاهی مردمنگارانه داشته به اجتماع و مردم عربستان. برای مایی كه به این كشور همیشه از قاب رسمی عمره و تمتع نگاه كردهایم احتمالا جذاب باشد بدانیم سعودیها چطور زندگی میكنند و روزشان را به شب میرسانند. خلاصه كه حامدخان یا به عبارت بهتر، حاج حامد عسكری افتاده توی كوچه و خیابانهای مكه و مدینه و زنده و مستقیم با همان قلم و نگاه جذاب خودش برای شما از چند هزار كیلومتر آنسوتر روایت میكند. این شما و این گزارش حاجی جامجم كه همین بغل قابل دسترسی است.
لابهلای اخبار میلولیدیم كه كاشف به عمل آمد كتابی كه چاپ اول آن به زحمت به نمایشگاه امسال كتاب تهران رسیده بود الان به چاپ سوم رسیده! كتاب «به من گفتند تنها بیا» كه همین الان سه نفر از بچههای جامجم (دو نفر از گروه فرهنگی و یك نفر از گروه جامعه) آن را بلعیده و شیفتهاش شدهاند به چاپ سوم رسیده. خب انتظار دارید كتاب منتشر شود و مورد استقبال قرار گیرد و صفحه هنر و ادبیات ما چیزی راجع به آن نداشته باشد؟! هیهات... ما هكذا الظن به صفحات فرهنگی جامجم. ورق بزنید صفحه بعد و بروید سراغ دستپخت آذر مهاجر از این كتاب كه هم خود راوی شخصیت جالبی دارد و هم داستانی كه روایت میكند.