عملیــــــات سیـــــد   عمـــــاد سلیمــانی

سردار سلیمانی برای اولین بار ناگفته‌هایی از همراهی‌اش با سید حسن نصرا... و شهید عماد مغنیه در جنگ 33روزه را تشریح کرد

عملیــــــات سیـــــد عمـــــاد سلیمــانی

شب گذشته اولین گفت‌وگوی مطبوعاتی سرلشكر سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. این گفت‌وگو كه توسط دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی انجام شده و متن آن در نشریه مسیر منتشر شده، حاوی ناگفته‌هایی از جنگ ۳۳ روزه همراه با اشاره‌ها و توصیه‌های رهبر انقلاب است. در ادامه، مهم‌ترین بخش‌های سخنان سرلشكر سلیمانی را می‌خوانید.

رضایت كشورهای عربی از حمله رژیم صهیونیستی به حزب‌ا...
نكته‌ای كه باید به آن توجه خیلی جدی بشود، تمایل كشورهای عربی در حمایت از رژیم صهیونیستی در چنین جنگی و رضایت آنها در ریشه‌كنی حزب‌ا... یا طایفه شیعه از جنوب لبنان بود. رژیم صهیونیستی در عالی‌ترین سطح خود یعنی اولمرت رئیس این رژیم، این مساله را اعلام كرد و گفت برای اولین‌بار كشورهای عربی، اسرائیل را در جنگ علیه یك سازمان عربی حمایت كردند؛ البته منظور او از كش ورهای عربی، همه آنها نبود بلكه منظور او بیشتر بر حوزه خلیج فارس و در رأس آنها رژیم آل‌سعود متمركز بود؛ البته طبیعتا مصر را هم شامل می‌شد اما می‌توانستیم در آن مقطع استثنائاتی قائل شویم. عراق فاقد حاكمیت بود و حاكم آن روز عراق یك حاكم نظامی آمریكایی بود. بنابراین عراق حاكمیتش در دست آمریكایی‌ها بود. دولت سوریه هم به‌دلیل مرگ مرحوم حافظ اسد دولت جوانی بود كه تازه شروع به كار كرده بود. به‌هرحال برای اولین بار اكثر كشورهای عربی در جنگ علیه یك سازمان عربی، اسرائیل را در این جنگ حمایت كردند. این یك واقعیت مهم و جدی بود كه اولمرت بیان كرد.
بنابراین ما باید سه منظور را در اهداف پنهان جنگ ۳۳روزه مدنظر قرار بدهیم؛ اول: فرصت حضور آمریكا و حاكمیت آمریكا در عراق و ایجاد رعب و وحشتی كه آمریكا در منطقه در اثر حضور گسترده خود ایجاد كرده بود. دوم: آمادگی كشورهای عربی و اعلام پنهان همكاری كشورهای عربی با رژیم صهیونیستی برای ریشه‌كنی حزب‌ا... و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان؛ و سوم: اهداف خود رژیم برای بهره‌گیری از این فرصت جهت خلاص شدن از حزب‌ا... برای همیشه.




وعده رهبری درباره قطعی بودن پیروزی
در جنگ 33 روزه

تقریبا هفته اول كه سپری شد، از تهران اصرار داشتند من به تهران بیایم تا درباره جنگ توضیح بدهم. من از یك راه فرعی برگشتم. آن وقت رهبر معظم انقلاب در مشهد بودند و من خدمت ایشان رسیدم برای جلسه سران سه قوه و مسوولان اصلی كه عضو شورای امنیت ملی بودند و غالبا در بخش‌های امنیتی و اطلاعاتی حضور داشتند. در جلسه مشهد، من گزارشی از حادثه دادم که گزارش تلخی بود. یعنی مشاهدات من افقی از پیروزی را نشان نمی‌داد. جنگ كاملا جنگ متفاوت و دقیقی بود. اهداف با دقت انتخاب می‌شد. ساختمان‌های 12طبقه با یك بمب با زمین یكسان می‌شدند. هدف‌گیری در بخش‌های روستایی كه فاصله یك روستا با روستای دیگر كم بود و روستاها چسبیده به هم بودند، برای توپخانه‌ها كار سختی است؛ درعین‌حال زمانی كه هدف جنگ از حزب‌ا... به طایفه شیعه منتقل شده بود، وضع یك روستایی كه شیعه‌نشین بود با روستای دیگری كه برادران مسیحی ما بودند یا برادران اهل‌تسنن بودند كاملا متفاوت بود. یعنی یك جا یك نفر با اطمینان نشسته بود و مشغول كشیدن قلیان بود و یك جا، چند هزار گلوله فرود می‌آمد. من این مسائل را در آن جلسه گزارش دادم.
وقت نماز شد و حضرت آقا رفتند برای وضو گرفتن. من هم رفتم وضو بگیرم. آقا وضو گرفته بودند و آستین‌هایشان هنوز بالا بود؛ وقتی برمی‌گشتند با دست به من اشاره كردند كه بیا؛ من رفتم. آقا فرمودند «شما از گزارشت چیزی می‌خواستی به من بگویی؟» عرض كردم نه، فقط می‌خواستم توضیح واقع را بدهم. آقا فرمودند: «این را فهمیدم. چیز دیگری نمی‌خواستی بگویی؟» عرض كردم نه. نماز خواندیم و برگشتیم به جلسه. گزارش من تمام شده بود. آقا شروع به صحبت كردند. چند مطلب را فرمودند، از جمله این‌كه فرمودند« نكاتی كه فلانی گفتند پیرامون جنگ، همین‌طور است؛ این جنگ، جنگ بسیار سخت و شدیدی است اما من تصور می‌كنم این جنگ شبیه جنگ خندق است.» آیات جنگ احزاب یا همان جنگ خندق را قرائت كردند و حالت مسلمان‌ها، حالت اصحاب و یاران پیغمبر، حالتی را كه بر صف آنها حاكم بود بیان كردند. بعد فرمودند «اما من تصورم این است كه پیروزی این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود.» من در دلم تكان خوردم، چون اصلا چنین ظنی از نظر نظامی نداشتم. یعنی در دلم تمنا كردم كاش آقا این را نمی‌فرمودند كه نتیجه این جنگ، پیروزی است. جنگ احزاب، پیروزی بزرگ پیامبر بود.


 مردم لبنان پناهگاهی جز حزب‌ا... ندارند
مساله این بود كه حزب‌ا... به مردم لبنان متعهد شده بود كه جوانان زندانی و اسیر لبنانی را از چنگال رژیم صهیونیستی آزاد كند. غیر از حزب‌ا... هیچ قدرتی كه بتواند این تعهد را عملی كند وجود نداشت. سید در بیانی این را وعده داد كه حتما مانند آنچه در گذشته اتفاق افتاد، نسبت به آزاد كردن اسرای لبنانی از دست رژیم صهیونیستی عمل می‌كند.
مردم لبنان اعم از آن اسرایی كه دروزی بودند یا اسرایی كه مسلمان بودند یا اسرایی كه مسیحی بودند، امید و پناهگاهی جز حزب‌ا... نداشتند، امروز هم ندارند؛ یعنی در هر حادثه‌ای، تكیه‌گاه اصلی ملت لبنان برای دفاع در برابر این حكومت وحشی حزب‌ا... است.
 آن روز هم اولا تكیه‌گاهی جز حزب‌ا... وجود نداشت و ثانیا حزب‌ا... راهی نداشت جز این‌كه اقدامی كند تا بتواند در اثر آن یك تبادل را انجام بدهد؛ كمااین‌كه رژیم صهیونیستی اصلا دیپلماسی نمی‌فهمد.
زبان او با همه اطراف، زبان زور است و غیر از زبان قدرت در مقابل خودش زبان دیگری را خیلی متوجه نیست و برایش محلی از اِعراب هم ندارد كمااین‌كه در مقابل اَعراب هم این‌گونه بود. بنابراین حزب‌ا... برای این‌كه بتواند به وعده خودش یا انتظار مردم لبنان یك جواب مثبتی بدهد، راهی جز این نداشت. این تنها راه ممكن بود و غیر از این راه دیگری نبود. در تبادلات قبلی، اسرائیل حاضر نشده بود اسرای اصلی را كه بعضا نوجوان بودند آزاد كند؛ نوجوان‌هایی كه دوره طولانی در زندان به سر برده بودند و به سنین جوانی یا میانسالی رسیده بودند. حزب‌ا... درواقع این وعده را داد كه آنها را آزاد كند، اما در آن تبادل اولیه كه انجام گرفت، این هدف محقق نشد یا اسرائیل قبول نكرد این زندانی‌ها را آزاد كند. لذا حزب‌ا... برای تحقق این وعده خود به مردم لبنان، اقدام عملیاتی انجام داد كه در اثر این عملیات بتواند آن تبادل را انجام دهد كه بعد هم موفق شد.



طرح در خفای دشمن چه بود؟
در مساله پیش‌بینی جنگ و با توجه به سابقه عكس‌العمل‌ها، معمولا این نوع اتفاقات هیچ وقت به یك جنگ كامل نمی‌انجامید. عموما یك عكس‌العمل یكروزه‌ای وجود داشت كه با شدتی، مناطق یا نقاطی را رژیم مورد حمله قرار می‌داد و بعد متوقف می‌كرد. اما در همان لحظات اول این جنگ، طراحی شده بود كه به‌طور كامل به مورد اجرا گذاشته شد. یعنی آن طرح كاملی كه در خفا می‌خواستند انجامش بدهند، آن را یك‌جا به اجرا گذاشتند. البته الان ما می‌گوییم «آن طرح در خفا»، وَالا ما شاید بعد از گذشت دو هفته از آغاز جنگ به‌صورت اعتقادی ــ و نه اطلاعاتی ــ به این نكته رسیدیم؛ تقریبا اواخر جنگ بود كه به‌صورت اطلاعاتی به این نتیجه رسیدیم كه دشمن طرحی از قبل آماده داشته و می‌خواسته در غافلگیری كامل آن را عملی بكند و بخش اعظمی از این فهم ما به‌دلیل اعلام خود دشمن بود. بنابراین جنگ به‌سرعت به یك جنگ كامل تبدیل شد و مثل یك انبار وسیع باروت و مواد منفجره‌ای كه با یك فتیله ناگهان منفجر می‌شود، جنگ شعله‌ور شد. انگار یك‌مرتبه همه آن طرح به مورد اجرا گذاشته شد و این انفجار عظیم كه جنگ ۳۳روزه نامیده شد
صورت گرفت.



حضور دائمی سردار سلیمانی در جنگ 33روزه
من تا پایان جنگ برنگشتم و به‌طور كامل در این ۳۳ روز در لبنان ماندم. بعد از این‌كه جنگ تمام شد، من به ایران برگشتم و باز در جلسه مشابه همان جلسه مشهد اما این بار در تهران، در محضر رهبر معظم انقلاب كه همه سران قوا هم بودند و مسؤولان اصلی حضور داشتند، گزارشی از آنچه گذشت كه بخشی از آن هم منتشر شده بود، منتقل كردم؛ ضمن این‌كه من در لبنان هم كه بودم، به‌صورت روزانه از خط امن گزارش‌هایی به تهران می‌فرستادم و مسؤولان به این شكل، كاملا در جریان وضعیت میدانی بودند.
در آن مقطع اصلا اختلاف نظر و اختلاف دیدگاهی وجود نداشت. یعنی همه پیرامون حمایت از حزب‌ا... ــ اعم از حمایت معنوی و مادی یعنی تسلیحاتی، تجهیزاتی و رسانه‌ای و آنچه در چارچوب توان جمهوری اسلامی بود ــ متفق‌القول بودند. بنابراین در داخل نظام -حداقل در آن مقطع ــ كسی تردیدی نداشت. من آنجا هم كه بودم، نظرات داخل ایران را می‌شنیدم و هیچ نگرانی از این ناحیه وجود نداشت و به معنای كامل كلمه، یك وحدت كاملی در حمایت از حزب‌ا... و تلاش برای پیروزی حزب‌ا... در جمهوری اسلامی وجود داشت. چون مركز اساسی این پشتیبانی، رهبر معظم انقلاب بودند، لذا در جهت دادن به این موضوع و تشخیص مصلحت جمهوری اسلامی و مصلحت اسلام و عالم اسلامی تردیدی در ایران وجود نداشت. البته الان هم كه در برخی موضوعات ممكن است تفاوت دیدگاه وجود داشته باشد، اما در موضوع حزب‌ا... تاكنون ما در همه سطوح وحدت نظر داشته‌ایم.



اطلاعاتی كه من، عماد و سید نداشتیم و آقا داشت
 رهبر معظم انقلاب دو نكته دیگر فرمودند كه خیلی مهم بود؛ یكی فرمودند «من تصورم این است كه اسرائیل این طرح را از قبل آماده كرده بود و می‌خواست همین طرح را در یك غافلگیری كامل به اجرا بگذارد و حزب‌ا... را در غافلگیری نابود كند. عمل حزب‌ا... در گرفتن این دو اسیر، آن غافلگیری را به هم زد.» خب، من این اطلاعات را نداشتم، سید هم این اطلاعات را نداشت، عماد هم نداشت. هیچ‌كدام این اطلاعات را نداشتیم. من همیشه این اعتقاد را داشتم و به دوستانمان هم گفته‌ام كه در این 20 سالی كه در محضر آقا بودم، نتیجه تقوا و ثمره آن را كه حكمت می‌شود و بر زبان، دل و  عقل جاری می‌شود، من در آقا به‌طور كامل دیدم. لذا در هر چیزی كه الان ایشان شبهه می‌كنند، مطمئن می‌شوم كه در انتهای آن، شبهه درمی‌آید یا بر هر چیزی كه یقین می‌كنند، مطمئن می‌شوم كه در آن، [مقصود] به دست می‌آید. وقتی آقا این نكته را فرمودند برای من خیلی نویدبخش بود؛ چون این حرف، سید را خیلی كمك و خیالش را راحت می‌كرد. مخصوصا این‌كه در اواخر جنگ، تعداد شهدا بالا رفت و حجم انهدام و تخریب هم بالا رفت. سید عبارت‌هایی بیان می‌كرد كه من را متأثر می‌كرد و من نمی‌خواهم آن عبارت‌ها را بیان بكنم. دیدم این بیان آقا خیلی بیان خوبی است برای او كه ممكن است كسی شماتت كند و مثلا بگوید چرا حزب‌ا... برای گرفتن دو اسیر، كل شیعه را با خطر مواجه كرد. اما بیان این موضوع كه حزب‌ا... با گرفتن دو اسیر، نه‌تنها خودش را بلكه ملت لبنان را از یك نابودی كامل نجات داد، خیلی نویدبخش و مهم بود.
یك نكته سومی هم فرمودند كه جنبه معنوی داشت؛ فرمودند «به اینها بگویید دعای جوشن صغیر بخوانند.» در شیعه عموما دعای جوشن كبیر معروف است و دعای جوشن صغیر حداقل بین عموم مردم-غیر از خواص- معروف نیست. بعد آقا توضیحی هم دادند كه یعنی ما تصور دیگری نكنیم در این موضوع كه این دعای جوشن صغیر حالا مثلا چیست؛ مثل بعضی‌ها كه می‌گویند این چهار تا قل هوا... را بخوان یا مثلا این حمد را بخوان و موضوع حل است. آقا فرمودند «این دعای جوشن صغیر حالت یك انسان مضطر است؛ انسانی كه در یك اضطرار شدید است و می‌خواهد با خدا حرف بزند.»




 همان روز اول جنگ 33 روزه به لبنان رفتم
من روز اول كه حادثه اتفاق افتاد به لبنان برگشتم؛ چون یك روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، ولی همه راه‌ها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، به‌خصوص تنها راه رسمی ورودی كه گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها بود و هواپیماها لحظه‌ای آنجا را ترك نمی‌كردند. تماسی داشتیم با دوستانمان از راه خط امن و عماد آمد دنبال من و من را از سوریه از یك راه دیگری كه یك بخش آن پیاده بود و یك بخشی را هم با ماشین طی كردیم، به لبنان منتقل كرد. آن وقت هنوز گستره اصلی جنگ، تمركز بر ساختمان‌های اداری حزب‌ا...، اكثر مناطق جنوب و بعضا نقاطی در مراكز میانی و شمالی بود.




ورزیدگی و زبدگی مجاهدان حزب‌ا...
ورزیدگی و زبدگی مجاهدان حزب‌ا... به‌دلیل تمرینات دقیق و فشرده‌ای بود كه از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ یعنی از زمان فرار رژیم‌صهیونیستی یا شكست آن در جنوب لبنان شروع شده بود.
این تمرینات و آمادگی‌ها لاینقطع تا سال ۲۰۰۶ ــ به‌عنوان طرحی كه حزب‌ا... پیش‌بینی كرده بود به نام طرح سیدالشهدا ــ استمرار داشت. مدیر این طرح و طراح این طرح عماد بود. لذا او چیدمان دقیقی كرده بود كه در مواجهه با دشمن چگونه عمل بكند.
نكته سوم درباره تاكتیك حزب‌ا... است. برخلاف دیگر جنگ‌ها كه یك خاكریز مقدم در آن وجود دارد، این جنگ هیچ خاكریز مقدمی نداشت، هر نقطه‌اش یك خاكریز بود، یعنی از نقطه تماس كه تقاطع مرز فلسطین اشغالی با لبنان بود، حداقل تا نهر لیتانی، هر نقطه از آنجا اعم از تپه‌ها، قریه‌ها، خانه‌ها یك خط مقدم و یك خاكریز بود؛ نه یك خاكریز معلوم كه در جنگ‌ها متداول است و ما در جنگ خودمان از آن استفاده می‌كردیم، بلكه خاكریزی با تاكتیك ویژه. این تاكتیك حزب‌ا... مشابه یك میدان مین هوشمند گسترده بود كه هیچ نقطه خالی و امنی در آن وجود نداشت.
لذا شما اگر به شیوه حركت دشمن نگاه بكنید، می‌بینید دشمن در بعضی از روستاها ــ روستاهای چسبیده به مرز ــ از ورود به این روستاها عاجز شد و نتوانست وارد اینها بشود؛ از ورود به شهرها هم عاجز شد و در نهایت تصمیم گرفت برود از وادی‌الحجیر به سمت لیتانی بیاید كه همان نقطه شكنندگی و شكست دشمن بود.



حزب‌ا... چگونه اسرائیل را گیج كرد؟
نكته مهمی كه وجود داشت این بود كه معمولا در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد. حالا من ۴۰ سال است كه كار نظامی امنیتی می‌كنم و این را می‌فهمم. در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد، برای این‌كه هر امكانی كه دارند را در همان لحظات اولیه بروز بدهند. حزب‌ا... در این جنگ، در هر مرحله‌ای با یك ابزار جدید و یك اقدام جدید، دشمن را در غافلگیری و در بهت قرار می‌داد. یعنی همه ابزارهایش را یك‌مرتبه رو نمی‌كرد. لذا سید یك عبارتی داشت كه این عبارت، دشمن را خیلی در خوف نگه می‌داشت. سید مرحله به مرحله جلو می‌رفت: مرحله حیفا، مرحله بعد از حیفا، مرحله بعدِ بعد از حیفا. این مرحله‌ها را همین‌جور ادامه دادند تا وضعیت را به دشمن تفهیم كنند و در هر مرحله‌ای هم سلاح جدیدی را رو می‌كردند تا به دشمن ثابت كنند كه می‌توانند دشمن را در آن عمق، مورد حمله قرار بدهند. لذا برای دشمن قطعی شد كه حزب‌ا... در آن زمان، امكان ورود به مرحله بعدی كه مرحله خطر و قرمز بود - مرحله‌ای كه خطرناك‌تر از آن وجود نداشت ــ را دارد؛ یعنی در حزب‌ا... این توانمندی وجود دارد كه جنگ را به داخل تل‌آویو بكشاند. لذا این اقدامات حزب‌ا...، ضمن این‌كه جنبه نظامی داشت، جنبه روانی شدید هم داشت. یعنی هم عملیات نظامی می‌كرد و در هر مرحله‌ای دشمن را در یك نقطه جغرافیایی از سرزمین فلسطین اشغالی به چالش می‌كشید و هم از نظر روانی، دشمن را دچار یك گیجی سنگین كرده بود.
نكته دوم در به‌كارگیری ابزار نظامی بود. تصور دشمن این بود كه در حجم عملیاتی كه انجام داده است، توانمندی حزب‌ا... را به صفر یا به حداقل رسانده؛ اما در هر مرحله‌ای كه دشمن اعلام می‌كرد مثلا دیگر از توان شلیك موشك حزب‌ا... چیزی باقی نمانده، حزب‌ا... آن روز و روز بعد از آن، چند برابر روز قبل موشك شلیك می‌كرد. شلیك كردن موشك یك امر ساده‌ای نبود؛ یعنی در یك سرزمینی كه از هوا با یك توپخانه متحرك و سنگین هوایی مواجه بود، موشك می‌خواهد از یك پناهگاه بیاید بیرون و روی هدف تنظیم شود، روی هدف شلیك شود، پرتاب‌كننده‌اش آسیب نبیند و به نقطه امن دیگری برگردد؛ كار بسیار سختی بود.


 حزب‌ا... لبنان همیشه 100 درصد آماده است
 حزب‌ا... همیشه در یك آمادگی صددرصد به سر می‌برد. آمادگی حزب‌ا... مثل دیگر آمادگی‌ها نیست كه مثلا اول، آمادگی زرد اعلام می‌كنند، بعد آمادگی قرمز یا مثلا ابتدا آمادگی 30 درصد، بعد 70درصد و در نهایت صددرصد؛ نه، حزب‌ا... پیوسته در یك آمادگی صددرصد به سر می‌برد. آن روز هم در آمادگی صددرصد بود. امروز هم در آمادگی صددرصد است؛ ولی كیفیت این آمادگی به‌دلیل امكانات، در هر دوره‌ای متفاوت است.
هر اقدامی كه حزب‌ا... می‌خواهد انجام بدهد، قبل از آن ابتدا تمهیدات امنیتی را انجام می‌دهد و بعد اقدام می‌كند. لذا حزب‌ا... وقتی تصمیم به اجرای عملیات اسیر‌گرفتن این دو سرباز رژیم صهیونیستی برای آن مبادله مهم و سرنوشت‌ساز گرفت، اول یك آمادگی در خودش ایجاد كرد. این آمادگی دارای دو وضعیت بود: آمادگی در مقابله و آمادگی در كاهش خسارت. در تمام دوره‌ای كه رژیم صهیونیستی در آغاز جنگ ۳۳روزه اجرای عملیات كرد خصوصا در ساعات و روزهای اول، او اهداف موجود در بانك اطلاعاتی از قبل آماده خود را هدف قرار داد. رژیم، همه آن بانك اطلاعاتی كه از قبل آماده كرده بود را به نیروی هوایی خود واگذار كرد و نیروی هوایی بر مبنای آن بانك كه مختصات دقیق مكان‌های متعلق به حزب‌ا... در آن وجود داشت، وارد عمل شد. اما به‌دلیل تدابیری كه حزب‌ا... انجام داده بود -هم در بعد نیروی انسانی و هم در بعد امكانات-حزب‌ا... حداقل آسیب را دید یا می‌توان گفت در لحظات اولیه هیچ آسیبی ندید.
دشمن بعد از ده روز اعلام كرد بانك اهداف من تمام شد، یعنی معنایش این بود تمام اهداف موجودی كه مربوط به حزب‌ا... وجود دارد را منهدم كرده؛ اما بعد معلوم شد به‌دلیل اقدامات و ابتكاراتی كه حزب‌ا... قبل از شروع عملیات خودش، در پیش‌بینی عكس‌العمل دشمن انجام داده بود، همه آنچه اسرائیل انجام داده بود، خلاف تصوراتشان بود.


نصرا...، سخنان رهبری را بیانات الهی و غیبی می‌داند
من همان شب به تهران آمدم و مجددا به سوریه برگشتم. احساس بسیار خوبی داشتم، چراكه حامل یك پیامی بودم كه شاید برای سید از هر امكان دیگری ارزشمندتر بود. مجددا عماد آمد دنبال من و از همان راه برگشتیم و رفتم پیش آقاسید و موضوع را برای ایشان نقل كردم.
شاید هیچ چیزی به اندازه این كلمات در روحیه سید مؤثر نبود. اولا ایشان یك خصوصیتی دارد كه ماها تا حالا هیچ‌كدام به این درجه نرسیده‌ایم. فكر می‌كنم ما اصلا درس ولایت‌شناسی را باید برویم پیش ایشان یاد بگیریم. او اعتقاد جدی به بیانات رهبر معظم انقلاب دارد و اینها را یك بیانات الهی و غیبی می‌داند. لذا به هر بیانی و به هر كلمه‌ای كه از ناحیه رهبر معظم انقلاب صادر شده باشد، اهتمام جدی و توجه اساسی و فوق‌العاده دارد. من به سید توضیح دادم و او هم خیلی خوشحال شد.
سپس به‌سرعت موضوع اول كه «نتیجه این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود؛ و اگرچه سختی‌های زیادی دارد اما پیروزی بزرگی حاصل می‌شود» از قول رهبر معظم انقلاب در بین همه مجاهدین منتشر شد؛ از كسانی كه در نقاط جلو بودند و درگیر بودند تا افراد در همه صفوف. ثانیا این تحلیل كه «دشمن از قبل یك طرح حمله داشته است» مبنای اصلی عملیات سید در توجیه افكار عمومی و توجه دادن افكار عمومی به نیت دشمن شد.
در موضوع سوم هم مساله دعای جوشن صغیر رایج شد؛ چون این دعا مفاهیم خیلی ارزنده عرفانی و معنوی و عبودی دارد و شاید بتوان گفت جزو بهترین دعاهای مفاتیح است. انتشار این دعا وسعت پیدا كرد و تلویزیون المنار به‌شكل مرتب آن را با یك صوت زیبا و حزین پخش می‌كرد. حتی در بین مسیحیان هم این دعا را می‌خواندند. چون دعا، دعای الهی است، عرفانی است و متعلق به یك طایفه نیست. یعنی هر كسی كه عبودیت و تعبد داشته باشد، به قدرت الهی و به خداوند سبحان اعتقاد داشته باشد، این دعا در او اثر می‌گذارد؛ لذا این پیام خیلی مؤثر بود و شروعی شد برای یك تحرك دیگر و می‌توان گفت كه خون تازه‌ای در وجود حزب‌ا... دمید تا حزب‌ا... با یك امید و اعتمادبه‌نفس بیشتری وارد معركه با دشمن شد.



شبی كه سردار، عماد و سید
در تیررس اسرائیل بودند

یك شب كه در اتاق عملیات بودیم و تقریبا همه مسؤولان اداره جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت 11 شب، بعد از این‌كه ساختمان‌های اطراف‌مان را زدند و منهدم كردند، احساس كردم كه یك خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابه‌جا كنیم. من و عماد با هم مشورت كردیم، سید به‌سختی می‌پذیرفت كه از اتاق عملیات خارج شود. خارج شدن او هم این‌گونه نبود كه از ضاحیه خارج شود بلكه باید از یك ساختمانی كه فكر می‌كردیم دشمن ممكن است به‌دلیل ترددی كه در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل می‌شد. هواپیماهای اِم‌كا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز می‌كردند و بر همه رفت‌وآمدها كنترل دقیق داشتند؛ حتی از یك موتورسیكلتی كه تردد می‌كرد نمی‌گذشتند. ساعت 12شب، ضاحیه سوت‌وكور بود و اصلا انگار در آنجا، در آن قلب ضاحیه كه مركز اصلی حزب‌ا... بود هیچ‌كس زندگی نمی‌كرد. توافق كردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل شویم و منتقل شدیم. فاصله زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم به‌محض این‌كه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و كنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر كردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصا ارتباط عماد قطع می‌شد. مجددا بمباران دیگری صورت گرفت و یك پل را در كنار این ساختمان زدند. احساس می‌شد كه این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممكن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریك تاریك و در سكوت كامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه می‌آمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب این‌كه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمی‌كرد چون دوربین هواپیمای اِم‌كا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیا تفكیك می‌كرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی كردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصه حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلكه برای سید؛ چراكه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یك ماشین پیدا كرد، چند دقیقه بیشتر طول نكشید كه به‌سرعت برگشت. عماد بی‌نظیر بود؛ مخصوصا در طراحی. تا قبل از این‌كه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِم‌كا روی ما متمركز بود. ماشین كه رسید به ما، اِم‌كا بر ماشین متمركز شد. می‌دانید كه اِم‌كا اطلاعات دوربینش را مستقیما به تل‌آویو منتقل می‌كرد و آنها این صحنه را در اتاق عملیاتشان می‌دیدند. طول كشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری كه الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریبا ساعت 2 نیمه‌شب مجددا به اتاق عملیات بعدی رسیدیم.



در جنگ 33 روزه، 60 درصد ارتش آمریكا
در منطقه بود

 در مساله جنگ ۳۳روزه یك عوامل پنهانی وجود داشت كه درواقع عوامل واقعی جنگ بود و یك عوامل ظاهر و آشكاری وجود داشت كه بهانه آن اهداف پنهانی بود. البته ما اطلاعاتی نسبت به آمادگی‌های رژیم صهیونیستی داشتیم، اما اطلاعاتی نسبت به این‌كه دشمن می‌خواهد هجومی را در یك غافلگیری انجام بدهد، نداشتیم. بعد از شروع جنگ، از دو موضوع به این جمع‌بندی رسیدیم كه بنا بود جنگی با سرعت و با غافلگیری انجام و در آن غافلگیری، حزب‌ا... منهدم بشود. اما جنگ در شرایطی اتفاق افتاد كه دو اتفاق مهم، یكی مربوط به كل منطقه و دیگری مربوط به خود رژیم صهیونیستی وجود داشت. در مساله منطقه، آمریكا با توجه به حادثه 11 سپتامبر به یك توسعه فوق‌العاده‌ای در حضور نیروهای مسلح خودش در منطقه ما رسیده بود كه تقریبا مشابه آن در بعد كمی فقط در جنگ جهانی دوم وجود داشت و در بعد كیفی، حتی در آن جنگ هم وجود نداشت. پس از حمله صدام به كویت در سال ۱۹۹۱ و متعاقب آن، حمله آمریكا و شكست صدام، یك ته‌نشین مسلحانه‌ای در منطقه ما به وجود آمد كه منجر به استقرار نیروهای آمریكایی شد. اما از 11 سپتامبر به این طرف، به‌دلیل دو هجوم سنگینی كه آمریكا داشت (به افغانستان و به عراق) تقریبا نزدیك به ۴۰ درصد نیروهای مسلحِ در خدمت آمریكا مستقیما وارد منطقه ما شدند و بعد در طول مدت به‌دلیل تعویضات و تغییراتی كه انجام گرفت، حتی به حضور نیروهای ذخیره و احتیاط و گارد ملی هم كشیده شد. یعنی تقریبا می‌توان گفت بیش از ۶۰ درصد ارتش آمریكا اعم از نیروهای داخلی تا نیروهای بیرونی، وارد منطقه ما شدند.  بنابراین یك حضور بسیار حجیم در بعد كمی اتفاق افتاد كه فقط در عراق بالغ بر ۱۵۰ هزار سرباز وجود داشت و بیش از ۳۰هزار نیروی آمریكایی در افغانستان بودند. این غیر از نیروی متحدین بود كه در افغانستان نزدیک به ۱۵ هزار نفر بودند. بنابراین یك نیروی ۲۰۰ هزار نفره آموزش‌دیده متخصص در منطقه ما، در كنار فلسطین حضور داشت. این حضور طبیعتا یك فرصت‌هایی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد می‌كرد؛ یعنی حضور آمریكا در عراق، مانع تحرك سوری‌ها در سوریه بود، تهدیدی علیه دولت سوریه هم محسوب می‌شد، تهدیدی علیه ایران هم محسوب می‌شد. بنابراین شما اگر به جغرافیای عراق در‌هنگام جنگ سال ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳روزه) نگاه كنید، می‌بینید در عراق كه حلقه اتصال كشور محور و كشور مادر مقاومت است، آمریكا یك حائل نزدیک به ۲۰۰ هزار نفره از نیروهای مسلح خود با صدها فروند هواپیما و هلی‌كوپتر به اضافه هزاران دستگاه زرهی ایجاد كرد.


«سردار»، فقط لایق مغنیه بود
 یك عملیات ویژه‌ای صورت گرفت كه فرمانده آن شهید عماد مغنیه بود. نمی‌دانم چه اسمی برای او بگذارم؛ آیا این كلمه را كه امروز مرسوم شده است، یعنی «سردار» را درباره او بگویم؟ امروز در كشور ما كلمه «سردار» و «امیر» عرف شده است، اما شهید عماد مغنیه، فراتر از این كلمه بود؛ او حقیقتا یك سردار به معنای واقعی بود؛ یك سرداری كه شاید بتوانم بگویم شبیه‌ترین صفات را در صحنه جنگ به مالك اشتر داشت. من در شهادت او همان حالی را كه در آقا امیرالمؤمنین‌(ع) هنگام شهادت مالك حادث شد، نسبت به مقاومت می‌دیدم.
در شهادت مالك، یك حالت حزن و اندوه فوق‌العاده‌ای، امام‌(ع) را گرفت و به تعبیری در بالای منبر گریست و فرمود: چه مالكی! كه اگر كوه بود كوهی عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگی سخت بود، آگاه باشید كه به خدا سوگند، مرگ تو ای مالك، جهانی را ویران و جهانی را شاد می‌سازد. بر مردی مانند مالك باید گریه‌كنندگان بگریند، آیا یاوری مانند مالك دیده می‌شود، آیا مانند مالك كسی هست، آیا زنان از نزد طفلی برمی‌خیزند كه مانند مالك شود. این جمله امیرالمؤمنین‌(ع) خیلی مهم بود كه فرمود مثال مالك برای من، مثل وجود من برای رسول‌ا...(ص) بود. در مساله عماد همین حال بود؛ یعنی عماد نسبت به مقاومت یك چنین توصیفی داشت كه من عرض كردم. اگر بخواهم از این عرف‌های متداول موجود خودمان عبور بكنم باید تشبیه بكنم به همان جمله امیرالمؤمنین‌(ع) پیرامون مالك كه فرمود زن‌ها باید بزایند تا كسی مانند مالك در دنیا زاییده شود. عماد یك‌چنین شخصیتی داشت.


اسارت نظامیان اسرائیلی توسط عماد مغنیه
عماد مغنیه همان‌طور كه اداره خیلی از صحنه‌های سخت را بر عهده داشت، مدیریت این عملیات ویژه را هم عهده‌دار بود و خودش از نزدیك نظارت و مدیریت كرد. عملیات او موفق شد و توانست در سرزمین فلسطین اشغالی، یك ماشین نظامی رژیم‌صهیونیستی را مورد حمله قرار بدهد و دو نفر را از داخل آن كه زخمی شده بودند، به اسارت بگیرد. من به ماقبل عملیات كار ندارم؛ این عملیات، عملیات یك‌روزه نبود بلكه عملیات چندماهه‌ای بود كه رژیم، تحت نظر گرفته شد و بر مبنای یك تدبیری كه سید مقاومت جناب سیدحسن نصرا... به‌عنوان فرماندهی كل مقاومت در لبنان كرده بود، مدیر این صحنه كه مسوول جهادی حزب‌ا...، عماد مغنیه (رحمه‌ا...‌علیه) بود، اقداماتی برای آمادگی قبل از این عملیات انجام داد كه خیلی مهم بود و چون جزو بحث ما هم نیست الان خیلی ضرورت ندارد به آن بپردازیم.  اما این عملیات، چهار عملیات بود نه یك عملیات؛ چهار عملیات مجزای ویژه بود. یكی، اصل طراحی این عملیات بود؛ دوم، موقع و زمان حمله بود؛ سوم، عبور از سیم‌خاردارهای خیلی متراكم و بلند و وسیع رژیم‌صهیونیستی و رسیدن به محل عملیات بود؛ چون عملیات فقط زدن نبود كه انهدامی صورت بگیرد، باید عبور هم صورت می‌گرفت و می‌رفت آن‌طرف و اسرا را می‌آورد؛ لذا هر مأموریتی باید با دقتی صورت می‌گرفت كه نفرات داخل نفربر كشته نشوند. چهارم هم این‌كه باید به‌سرعت انجام می‌شد و این سرعت به ربع ساعت و نیم ساعت نبود بلكه به دقایق و ثانیه‌ها بود. باید به‌سرعت اسرا را به نقطه امن می‌بردند قبل از این‌كه دشمن برسد. معمولا فاصله دشمن با نقطه عملیات در رویارویی زمینی چند دقیقه است، در نبرد هوایی كه خیلی سریع‌تر است و دشمن سریع می‌رسد. لذا قبل از عملیات با دقت مورد بررسی قرار گرفت. یكی از ویژگی‌های عماد مغنیه توجهش به ظرافت‌ها و ریزه‌كاری‌های دقیق بود. لذا او چون عموما خودش از نزدیك مدیریت می‌كرد، طراحی هم به عهده خودش بود، اجرا هم به عهده خودش بود؛ و عماد موفق شد.



گریه عماد مغنیه از نامه رزمندگان حزب‌ا...
روزهای بیستم تا بیست و هفتم و بیست‌وهشتم روزهای سختی بود؛ من و عماد از هم جدا شدیم، سید در نقطه دیگری بود و ما شب‌ها با هم جلسه داشتیم. ما با اصول خاصی خودمان را به سید می‌رساندیم، با سید ملاقات می‌كردیم و عماد گزارش كامل میدان را می‌داد؛ تدابیر سید را هم اخذ می‌كرد. این روزها روزهای بسیار سختی بود؛ خیلی سنگین و سخت بود. تقریبا می‌توان گفت جزو سخت‌ترین روزهای این ۳۳ روز بود. حالا الان وقت بیان بعضی از موضوعات نیست. عماد یك ابتكار مهم انجام داد كه خیلی اثرگذار بود. اگر بخواهم اثر این ابتكار را بیان كنم، باید آن را با پیام و وعده‌ای كه آقا به سید درباره پیروزی در این جنگ داد مقایسه كنم؛ این ابتكار كه آن اندازه اهمیت داشت، نامه مجاهدین در خطوط مقدم یا خطوط مواجهه با دشمن در زیر آتش دشمن، خطاب به سیدحسن بود. نامه عجیبی بود؛ یعنی آن روز وقتی نامه قرائت می‌شد، عماد كه خودش طراح بود با صدای بلند می‌گریست و من ندیدم كسی این نامه را بشنود و نگرید. از آن مهم‌تر جواب سید بود؛ یعنی شاید اگر بخواهیم تشبیه بكنیم، شباهت داشت به اشعاری كه اصحاب امام حسین‌(ع) در كربلا مقابل دشمن در دفاع از امام حسین‌(ع) می‌خواندند. كلام سید به مجاهدین خودش در تقدیر و تقدیس ایستادگی آنان، مشابه كلام امام حسین‌(ع) در شب عاشورا بود. این دو كلام ــ یعنی نامه مجاهدین به سید و جواب سید به آن ــ هر كدام اثرگذاری بسیار بالایی داشت و واقعا الهی بود. اصلا بیان این نوشته‌ها اثر فوق‌العاده‌ای گذاشت و انرژی بسیار بالایی را ایجاد كرد. از روز بیست‌وهشتم، روند جنگ بالعكس شد.


ترجمه بخشی از نامه مجاهدین حزب‌ا... به سیدحسن نصرا...
شما ما را خوب می‌شناسی و ما نیز شما را خوب می‌شناسیم. مسأله جدیدی نبود که از شما شنیدیم در تحقق پیروزی روی ما حساب می‌کنید. ما سخنان شما را از کانال‌های مختلف از جمله رسانه‌ها، ابزار ارتباطی مقاومت یا نشریه‌های دوره‌ای اتاق‌های عملیات مقاومت که به دستان رزمندگان مقاومت در مرزها می‌رسد، شنیدیم. ما این سخنان را شنیدیم و آنچه که می‌گوییم برای شما مسأله جدیدی نیست. با این حال، همان‌طور که لبنانی‌ها، امت اسلامی و جهانیان، صدا و سخنان شما را شنیدند ما نیز می‌خواهیم صدا و سخنان خود را به آن‌ها برسانیم...
ای سید ما! ما همچنان در اینجا یعنی در امتداد مرزهای فلسطین، استوار و ثابت‌قدم هستیم و در تمامی بخش‌های جنوب، عزت، کرامت و هیبت به چشم می‌خورد.
آنچه که بر آن عهد بسته بودیم همچنان مانند رعدوبرقی بر سر صهیونیست‌ها است. برخی از ما فرصت را غنیمت‌شمردند و به نبرد با زبده‌ترین نیروهای دشمن در عیتا الشعب و عیترون و مارون الرأس رفتند و در نهایت ضربه مهلکی را به فرماندهان دشمن وارد کردند. این در حالی است که هزاران‌نفر از رزمندگان مقاومت شما، با شور و اشتیاقی وصف‌ناپذیر منتظر فرصت ورود به نبرد با جسورترین سربازان دشمن هستند تا شکست سختی را به آنها تحمیل کنند تا به‌این‌ترتیب بقایای آنچه که از دشمن باقی مانده نیز نابود شود.
ای سید ما! ما سلاح شیخ راغب هستیم؛
ای سید ما! ما وصیت سیدعباس هستیم؛  ای رهبر ما! ما همچنان به عهدمان پایبندیم و برای آن بر شما و شهدا قسم خوردیم؛
ما وعده صادق شما هستیم...



 ترجمه پاسخ
سیدحسن نصرا...
به نامه مجاهدین حزب‌ا...

برادرانم !
شما اعماق تاریخ این امت هستید، شما خلاصه روح این ملت هستید، شما تمدن و فرهنگ و اساس عشق و معرفت این امت هستید، شما نشان مردانگی این امت هستید، شما جاودانگی درخت سدر بر قله‌های ما و کرنش خوشه‌های گندم درسرزمین ما هستید. شما مانند کوه‌های لبنان سرفرازید، همواره پرغرور و رفیع و بلند‌قامت هستید. پس از خدا، شما امید و پشتیبان هستید، همان‌گونه که پیش از این بودید و پس از این نیز خواهید بود .
سرهایتان را می‌بوسم، سرهایتان را که بالاتر از همه سرهاست می‌بوسم و دستانتان را که همیشه به ماشه است می‌بوسم. با همین دستان است که خدای تعالی قاتلین پیامبران و بندگانش و فسادکنندگان در زمین را درهم می‌کوبد.گام‌هایتان را می‌بوسم که مستحکم در زمین کاشته شده‌اند و حتی اگر همه کوه‌ها منهدم شوند، نخواهند لرزید.ای برادرانم! ای کسانی که جمجمه‌های خود را به خداوند سپرده‌اید، به دورترین افق بنگرید. جواب من به شما تشکر من از شماست، اگر بپذیرید من نیز یکی از شما باشم و برادری برایتان باشم، برای اینکه شما خود رهبرید و شما سرورید و شما تاج سرید، مایه افتخار این امت و مردان خدا هستید، کسانی که به واسطه آنان پیروز خواهیم شد…