پرواز به قلعه پرتغالیها با پوست پرتقــال
این روزها پانصدوچهارمین سالروز تجاوز پرتغالیها به تنگه هرمز و آغاز استعمار غربی در ایران است و ما یاد 2 صحنه افتادهایم حامد بهداد در فیلم «آرایش غلیظ» و علیرضا بیرانوند در جام جهانی روسیه.
این روزها، 504 سال میگذرد از روزی که آن دریاسالار پرتغالی، از آن سوی دنیا شال و کلاه کرد و با چند كشتی توپدار و یگان تفنگدار سمت ما آمد و وارد تنگه هرمز شد و جزایر جنوب ایران را تصرف كرد. چهاردهم اكتبر سال 1515 بود و ما، البته اجازه بدهید خودمان را قاطیشان نکنیم و به جای «ما» بگوییم شاه اسماعیل صفوی، مجهز به نیروی دریایی نبود و شد آنچه نباید میشد.
این سرآغاز تاریخ استعمارگری در ایران است. پرتغالیها آن روز در واقع نقش جادهصافکن را بازی کردند و پس از آن، مرتب ایران در تیول این و آن قرار گرفت. دریاسالاری که بحثش رفت، که البته ما در میزان سالاریاش شبهاتی را وارد میدانیم و دست کم اینکه مواد لازم بررسی کیفیت چنین اطلاقی را در دست نداریم، آلفونس دا آلبوكركی نام داشت و بچههای صمیمیتر آلفونسو دو آلبوكرك هم صدایش میکردند.
خب، تنگه هرمز، دروازه خلیج فارس است و میدانید که 970کیلومتر طول دارد. البته مطلقا اعتماد نکنید به این منابع اینترنتی که نوشتهاند آلبوکرک خیلی باهوش بود که به اهمیت استراتژیک خلیج فارس پی برد و شد نخستین نظامیپوش غربی که از راه دریا به خلیج فارس تجاوز میکند؛ نه! هیچ هم از این خبرها نیست که او با هوش سرشارش به این ماجرا «پی»
برده باشد.
قضیه به هفت سال پیش از این حمله مربوط میشود، به وقتی که سال ۱۴۹۸ واسکادوگاما نامی با عبور از جنوب و شرق آفریقا با کمک یک راهنمای ایرانی تبار از بندر موسی بیگ در شمال موزامبیک به سوی هند روانه شد و گزارشی مفصل از اهمیت پارس و هند به دربار پرتغال فرستاد. این وسط، همه هوشمندی به نام آلبوکرک ثبت شده و در واقع نقش این آقای واسکادوگاما و البته آن راهنمای ایرانیتبارش مغفول مانده است.
خدای ناکرده یک آن فکر نکنید آن راهنمای ایرانیتبار در حال خیانت به کشورش بوده است؛ یحتمل روحش هم خبردار نبوده که این آقای پرتغالی در حال نقشهکشی است. او احتمالا فکر میکرده به عنوان یک تورلیدرِ آگاه، در حال جذب یک مستشرق پولدار است. حالا همه این حرفها که زدیم چه ربطی به ما دارد؟ عرض میکنیم.
رفتن به قلعه پرتغالیها با پرتقالِ هپروت
فیلمهای حمید نعمتا... را اگر دیده باشید لابد پی بردهاید که این فیلمساز بسیار به جغرافیاهای بیرون از تهران علاقه دارد؛ بهخصوص جنوب کشور و نقاط بکری چون قشم و هرمز. از جمله فیلم «آرایش غلیظ» او که محصول سال 1392 است و آن سال در سیودومین جشنواره فیلم فجر نیز مورد توجه قرار گرفت. فیلم، آن سال هم در بخش بهترین کارگردانی نامزد شد و هم در بخشهایی چون تدوین، موسیقی متن و نقش اول مرد. نهایتا فیلم، جایزه ویژه هیات داوران را گرفت که حتما همین خروج از مرکز فیلم، در این توجه تاثیر داشت. منتها نکتهای که باعث شده این روزها در سالروز تجاوز پرتغالیها به سواحل جنوبی ایران یاد این فیلم بیفتیم، اشارههایی است که به این ماجرا در فیلم میشود؛ بهویژه به قلعهای در هرمز معروف به قلعه پرتغالیها. اگر گذرتان به این جزیره افتاده باشد لابد قلعه مورد اشاره را دیدهاید؛ همان که چند فقره توپ هم در ورودیاش دیده میشود. البته پرتغالیها از این قلعهها در جنوب ایران زیاد به جا گذاشتهاند. قلعه پرتغالیهای هرمز که در ضلع شمالی این جزیره و در ساحل دریا قرار دارد، مهمترین قلعه باقی مانده از روزگار تسلط پرتغالیها بر سواحل و جزایر خلیج فارس است. این قلعه به فرمان همان آلفونسو آلبوکرک که ذکرش رفت بنا شده است؛ سال 1507 میلادی در محلی موسوم به مورنا. در زمان شاهعباس که به استعمار پرتغالیها در ایران خاتمه داده شد، این قلعه به دست امامقلیخان از سرداران شاه عباس فتح شد.
مهمترین اشارهها به این ماجرا در فیلم، اتفاقا مربوط است به همین قلعه پرتغالیها در جزیره هرمز. مسعود (با بازی حامد بهداد) با منصور (با بازی جمال اجلالی)، چند باری مواد مخدر استعمال میکنند و وقتی میخواهند به خلوتی بروند و کارشان را بکنند به زبان رمز متوسل میشوند و میگویند: «برویم قلعه پرتغالیها؟» مسعود آدم كلاشی است كه قصد دارد یك بار قاچاق فشفشه را بفروشد. برای این منظور از موقعیت یك دختر (طناز طباطبایی) سوء استفاده می كند و همراه او و همكارانش به یك ماموریت میرود. مسعود معتاد هم است و به طور اتفاقی با پیرمردی به نام منصور آشنا میشود كه قصد نشئگی دارد.
آشنایی این دو منجر به اشتراك در یك نکته میشود؛ لذت بیشتر از نشئگی یا به تعبیر خودشان رفتن به قلعه پرتغالیها! یكی از مواد اولیه معجون پیرمرد هم پوست پرتقال است و همین مورد استفاده نویسنده و كارگردان در اطلاق به مواد كشیدن قرار گرفته. شوخیهای فیلم با پرتقال و پرتغال که لابد خیلیهایمان وقتی بچه بودیم این دو را به جای هم اشتباه نوشتهایم، درخشان است.
سكانس آشنایی این دو و رفتن به قلعه پرتغالی! خیلی زود، نقطه ارجاع برخی منتقدان، رسانه ها و كاربران فضای شد. نكته جالب اینكه از سكانسهای مختلف فیلم، این اصطلاح گل كرد و مورد توجه قرار گرفت.
حبیب رضایی هم جایی از فیلم به حامد بهداد میگوید چرا این قلعه پرتغالیهای شما بغض میآورد برای من. در این باره چند باری با هادی مقدمدوست، یکی از نویسندگان فیلمنامه «آرایش غلیظ» تماس گرفتیم و با اینکه از طرح سوژهمان استقبال کرد، موفق نشدیم با او صحبت کنیم چون سر آقای کارگردان و فیلمنامهنویس حسابی گرم کار تازهاش بود.
پهنه آبی، مستطیل سبز
نمیدانم از تنگه هرمز تا سارانس دقیقا چندهزار کیلومتر است اما علیرضا بیرانوند آن روز، این فاصله را به فاصله یک پلکزدن پیمود. هم این فاصله را و هم این 504سالی را که از ورود آنها به تنگه میگذرد. پشت ضربه پنالتی بهترین بازیکن فوتبال جهان ایستاده بود با پیراهنی یاقوتیرنگ و پرچمی به گوشه بالای سمت چپ. پرتغال آنجا گیر یوزهای ایرانی افتاده بود. علی بیرو، پنالتی کریستیانو رونالدو را ضایع کرده بود. توپ را در دو ضرب گرفته بود و بعد طی چند ثانیه، گو برای اینکه باورش شود چه شاهکاری را خلق کرده، توپ را در آغوش گرفته و چشمهایش را بسته بود.
آن روز، احتمالا نه رونالدو از تجاوز هموطنانش در بیش از پنج قرن پیش شرمنده بود و نه بیرانوند میخواست پاسخ درخوری
به آن تجاوز بدهد، اما شد آنچه باید میشد. ما آن روز در مستطیل سبز، انتقام تجاوز به پهنه آبی را گرفتیم؛ پهنه آبی
خلیج فارس.
این سرآغاز تاریخ استعمارگری در ایران است. پرتغالیها آن روز در واقع نقش جادهصافکن را بازی کردند و پس از آن، مرتب ایران در تیول این و آن قرار گرفت. دریاسالاری که بحثش رفت، که البته ما در میزان سالاریاش شبهاتی را وارد میدانیم و دست کم اینکه مواد لازم بررسی کیفیت چنین اطلاقی را در دست نداریم، آلفونس دا آلبوكركی نام داشت و بچههای صمیمیتر آلفونسو دو آلبوكرك هم صدایش میکردند.
خب، تنگه هرمز، دروازه خلیج فارس است و میدانید که 970کیلومتر طول دارد. البته مطلقا اعتماد نکنید به این منابع اینترنتی که نوشتهاند آلبوکرک خیلی باهوش بود که به اهمیت استراتژیک خلیج فارس پی برد و شد نخستین نظامیپوش غربی که از راه دریا به خلیج فارس تجاوز میکند؛ نه! هیچ هم از این خبرها نیست که او با هوش سرشارش به این ماجرا «پی»
برده باشد.
قضیه به هفت سال پیش از این حمله مربوط میشود، به وقتی که سال ۱۴۹۸ واسکادوگاما نامی با عبور از جنوب و شرق آفریقا با کمک یک راهنمای ایرانی تبار از بندر موسی بیگ در شمال موزامبیک به سوی هند روانه شد و گزارشی مفصل از اهمیت پارس و هند به دربار پرتغال فرستاد. این وسط، همه هوشمندی به نام آلبوکرک ثبت شده و در واقع نقش این آقای واسکادوگاما و البته آن راهنمای ایرانیتبارش مغفول مانده است.
خدای ناکرده یک آن فکر نکنید آن راهنمای ایرانیتبار در حال خیانت به کشورش بوده است؛ یحتمل روحش هم خبردار نبوده که این آقای پرتغالی در حال نقشهکشی است. او احتمالا فکر میکرده به عنوان یک تورلیدرِ آگاه، در حال جذب یک مستشرق پولدار است. حالا همه این حرفها که زدیم چه ربطی به ما دارد؟ عرض میکنیم.
رفتن به قلعه پرتغالیها با پرتقالِ هپروت
فیلمهای حمید نعمتا... را اگر دیده باشید لابد پی بردهاید که این فیلمساز بسیار به جغرافیاهای بیرون از تهران علاقه دارد؛ بهخصوص جنوب کشور و نقاط بکری چون قشم و هرمز. از جمله فیلم «آرایش غلیظ» او که محصول سال 1392 است و آن سال در سیودومین جشنواره فیلم فجر نیز مورد توجه قرار گرفت. فیلم، آن سال هم در بخش بهترین کارگردانی نامزد شد و هم در بخشهایی چون تدوین، موسیقی متن و نقش اول مرد. نهایتا فیلم، جایزه ویژه هیات داوران را گرفت که حتما همین خروج از مرکز فیلم، در این توجه تاثیر داشت. منتها نکتهای که باعث شده این روزها در سالروز تجاوز پرتغالیها به سواحل جنوبی ایران یاد این فیلم بیفتیم، اشارههایی است که به این ماجرا در فیلم میشود؛ بهویژه به قلعهای در هرمز معروف به قلعه پرتغالیها. اگر گذرتان به این جزیره افتاده باشد لابد قلعه مورد اشاره را دیدهاید؛ همان که چند فقره توپ هم در ورودیاش دیده میشود. البته پرتغالیها از این قلعهها در جنوب ایران زیاد به جا گذاشتهاند. قلعه پرتغالیهای هرمز که در ضلع شمالی این جزیره و در ساحل دریا قرار دارد، مهمترین قلعه باقی مانده از روزگار تسلط پرتغالیها بر سواحل و جزایر خلیج فارس است. این قلعه به فرمان همان آلفونسو آلبوکرک که ذکرش رفت بنا شده است؛ سال 1507 میلادی در محلی موسوم به مورنا. در زمان شاهعباس که به استعمار پرتغالیها در ایران خاتمه داده شد، این قلعه به دست امامقلیخان از سرداران شاه عباس فتح شد.
مهمترین اشارهها به این ماجرا در فیلم، اتفاقا مربوط است به همین قلعه پرتغالیها در جزیره هرمز. مسعود (با بازی حامد بهداد) با منصور (با بازی جمال اجلالی)، چند باری مواد مخدر استعمال میکنند و وقتی میخواهند به خلوتی بروند و کارشان را بکنند به زبان رمز متوسل میشوند و میگویند: «برویم قلعه پرتغالیها؟» مسعود آدم كلاشی است كه قصد دارد یك بار قاچاق فشفشه را بفروشد. برای این منظور از موقعیت یك دختر (طناز طباطبایی) سوء استفاده می كند و همراه او و همكارانش به یك ماموریت میرود. مسعود معتاد هم است و به طور اتفاقی با پیرمردی به نام منصور آشنا میشود كه قصد نشئگی دارد.
آشنایی این دو منجر به اشتراك در یك نکته میشود؛ لذت بیشتر از نشئگی یا به تعبیر خودشان رفتن به قلعه پرتغالیها! یكی از مواد اولیه معجون پیرمرد هم پوست پرتقال است و همین مورد استفاده نویسنده و كارگردان در اطلاق به مواد كشیدن قرار گرفته. شوخیهای فیلم با پرتقال و پرتغال که لابد خیلیهایمان وقتی بچه بودیم این دو را به جای هم اشتباه نوشتهایم، درخشان است.
سكانس آشنایی این دو و رفتن به قلعه پرتغالی! خیلی زود، نقطه ارجاع برخی منتقدان، رسانه ها و كاربران فضای شد. نكته جالب اینكه از سكانسهای مختلف فیلم، این اصطلاح گل كرد و مورد توجه قرار گرفت.
حبیب رضایی هم جایی از فیلم به حامد بهداد میگوید چرا این قلعه پرتغالیهای شما بغض میآورد برای من. در این باره چند باری با هادی مقدمدوست، یکی از نویسندگان فیلمنامه «آرایش غلیظ» تماس گرفتیم و با اینکه از طرح سوژهمان استقبال کرد، موفق نشدیم با او صحبت کنیم چون سر آقای کارگردان و فیلمنامهنویس حسابی گرم کار تازهاش بود.
پهنه آبی، مستطیل سبز
نمیدانم از تنگه هرمز تا سارانس دقیقا چندهزار کیلومتر است اما علیرضا بیرانوند آن روز، این فاصله را به فاصله یک پلکزدن پیمود. هم این فاصله را و هم این 504سالی را که از ورود آنها به تنگه میگذرد. پشت ضربه پنالتی بهترین بازیکن فوتبال جهان ایستاده بود با پیراهنی یاقوتیرنگ و پرچمی به گوشه بالای سمت چپ. پرتغال آنجا گیر یوزهای ایرانی افتاده بود. علی بیرو، پنالتی کریستیانو رونالدو را ضایع کرده بود. توپ را در دو ضرب گرفته بود و بعد طی چند ثانیه، گو برای اینکه باورش شود چه شاهکاری را خلق کرده، توپ را در آغوش گرفته و چشمهایش را بسته بود.
آن روز، احتمالا نه رونالدو از تجاوز هموطنانش در بیش از پنج قرن پیش شرمنده بود و نه بیرانوند میخواست پاسخ درخوری
به آن تجاوز بدهد، اما شد آنچه باید میشد. ما آن روز در مستطیل سبز، انتقام تجاوز به پهنه آبی را گرفتیم؛ پهنه آبی
خلیج فارس.