كفترباز بودن یا نویسنده بودن
نمیدانم كی چه كار كرده و چه اتفاقی افتاده كه امروز یكم نوامبر را گذاشتهاند روز جهانی نویسنده. حالا اینكه نویسنده كیست و دقیقا چه كار میكند هم نقلی است كه من خیلی بلد نیستم بنشینم به فلسفیدن كه نوشتن دقیقا یعنی چه ولی میتوانم این ادعا را داشته باشم كه به نظر من حقیر، خواندن در وهله اول و نوشتن در رتبه دوم لذتبخشترین كارهایی است كه یك انسان میتواند تجربهشان كند.
خب ممكن است بگویی این خیلی حرف كلی و در عین حال شخصی است، مثلا یك كفتر باز یا یك ماشین باز هم همین را بگویند و معتقد باشند بهترین لحظه عمر همان لحظهای است كه توی سعله كفتری چینهدان كفتر نر بغدادیات را بین انگشت میگیری و میمالی تا دونی كه خورده را تنك كنی و كفتر راحت بپرد یا یك ماشین باز بگوید بهترین لحظه عمر همان لحظهای است كه باكت را پر بنزین سوپر كردهای و توی اتوبانی بدون دوربین سه به چهار بدی و از اوج گرفتن عقربه دور موتور دلت ضعف برود.
ولی قصه این است كفتربازها، ماشین بازها یا هركسی هر علاقهای دیگری در دنیا داشته باشد، ممكن است زیاد باشند، ولی واقعا خیلیها نمیتوانند لذتشان را بیان كنند. یعنی كفتربازها مثلا نمیتوانند یك جوری مرگ پرپایشان را بیان كنند كه تو به عمق ماجرا پی ببری و وقتی اشكش را میبینی، نگویی مردك دیوانه یك كفتر مردن كه گریه ندارد. نویسندهها كارشان همین است.
پیامبرانی كوچك با معجزههایی معمولی كه خیلیهاشان دندانهای سالمی ندارند. جثههاشان نحیف است و انگشتهای دردناكی دارند. معمولا توی كتف و بازو و گردنشان یك درد محوی مستاجر است كه حاصل زیاد نوشتن است. همیشه بدهكارند و عاشق تماشا كردن خودنویس فروشیها و لوازمالتحریرفروشیهایند. نویسندهها همیشه دارند كار میكنند حتی وقتی توی تراس نشستهاند و دارند سیگار میكشند. دقایق قبل از خواب برای نویسندهها لحظات عجیبی است. ارتش كلمات توی سرشان رژه میرود. ارتش سوژهها، مضمونها و تصویرها. نویسندههایی كه زرنگترند كاغذ و قلمی كنار دستشان دارند و درشتها و خوشتراشهاشان را سوا میكنند و یادداشت میكنند و شاید یك روزی یك جایی به كارشان میآید. به خاطر همین است كه نویسندهها عاشق شبند و توی این شب لاكردار است كه خیلی اتفاقات عجیب و غریب میافتد.
نویسندهها معمولا رانندههای خوبی نمیشوند، چون رانندگی تمركز صددرصد روی راه و مركب میخواهد و خب این جماعت خیلی نمیتوانند لگام به تخیلشان بزنند. اگر دوست نویسندهای دارید و قرار است كنارش بنشینید و او راننده باشد خیلی نگذارید سكوت كند و به حرفش بگیرید كه كلمات گاهی نجاتدهنده جان شمایند. نویسندهها مثل درخت و مثل هوا برای جوامع بشری مفیدند. محیطزیستی كه نویسنده نداشته باشد قطعا یك چیزی كم دارد. نویسنده بودن، انتخاب یك رنج شیرین برای زندگی است.
خب ممكن است بگویی این خیلی حرف كلی و در عین حال شخصی است، مثلا یك كفتر باز یا یك ماشین باز هم همین را بگویند و معتقد باشند بهترین لحظه عمر همان لحظهای است كه توی سعله كفتری چینهدان كفتر نر بغدادیات را بین انگشت میگیری و میمالی تا دونی كه خورده را تنك كنی و كفتر راحت بپرد یا یك ماشین باز بگوید بهترین لحظه عمر همان لحظهای است كه باكت را پر بنزین سوپر كردهای و توی اتوبانی بدون دوربین سه به چهار بدی و از اوج گرفتن عقربه دور موتور دلت ضعف برود.
ولی قصه این است كفتربازها، ماشین بازها یا هركسی هر علاقهای دیگری در دنیا داشته باشد، ممكن است زیاد باشند، ولی واقعا خیلیها نمیتوانند لذتشان را بیان كنند. یعنی كفتربازها مثلا نمیتوانند یك جوری مرگ پرپایشان را بیان كنند كه تو به عمق ماجرا پی ببری و وقتی اشكش را میبینی، نگویی مردك دیوانه یك كفتر مردن كه گریه ندارد. نویسندهها كارشان همین است.
پیامبرانی كوچك با معجزههایی معمولی كه خیلیهاشان دندانهای سالمی ندارند. جثههاشان نحیف است و انگشتهای دردناكی دارند. معمولا توی كتف و بازو و گردنشان یك درد محوی مستاجر است كه حاصل زیاد نوشتن است. همیشه بدهكارند و عاشق تماشا كردن خودنویس فروشیها و لوازمالتحریرفروشیهایند. نویسندهها همیشه دارند كار میكنند حتی وقتی توی تراس نشستهاند و دارند سیگار میكشند. دقایق قبل از خواب برای نویسندهها لحظات عجیبی است. ارتش كلمات توی سرشان رژه میرود. ارتش سوژهها، مضمونها و تصویرها. نویسندههایی كه زرنگترند كاغذ و قلمی كنار دستشان دارند و درشتها و خوشتراشهاشان را سوا میكنند و یادداشت میكنند و شاید یك روزی یك جایی به كارشان میآید. به خاطر همین است كه نویسندهها عاشق شبند و توی این شب لاكردار است كه خیلی اتفاقات عجیب و غریب میافتد.
نویسندهها معمولا رانندههای خوبی نمیشوند، چون رانندگی تمركز صددرصد روی راه و مركب میخواهد و خب این جماعت خیلی نمیتوانند لگام به تخیلشان بزنند. اگر دوست نویسندهای دارید و قرار است كنارش بنشینید و او راننده باشد خیلی نگذارید سكوت كند و به حرفش بگیرید كه كلمات گاهی نجاتدهنده جان شمایند. نویسندهها مثل درخت و مثل هوا برای جوامع بشری مفیدند. محیطزیستی كه نویسنده نداشته باشد قطعا یك چیزی كم دارد. نویسنده بودن، انتخاب یك رنج شیرین برای زندگی است.