از مدح و ستایش فراری بود

«شمه‌ای از رموز توفیق زنده یاد علامه محمدتقی جعفری» در گفت وشنود با علیرضا جعفری، فرزند ایشان

از مدح و ستایش فراری بود

سال‌ها از رحلت زنده‌یاد علامه محمدتقی جعفری می‌گذرد. وجوه شخصیتی ایشان از جنبه‌های مختلف قابل تأمل و مداقه است ولی پیش از همه آنها جالب است بدانیم كه ایشان چگونه به تحصیل در حوزه علاقمند شدند. علیرضا جعفری فرزند استاد علامه جعفری نقل می‌كند كه خود استاد می‌فرمودند: هنوز نوجوانی بیش نبودم كه سؤالاتی چون «هدف از زندگی چیست؟» و «‌ما برای چه به دنیا آمده‌ایم؟» ذهنم را به خویش مشغول كرد. از چند نفر از علما می‌پرسند پاسخ این‌گونه سؤالات را چطور باید پیدا كنند و آنان راهنمایی‌شان می‌كنند كه پاسخ آنها را در دروس حوزوی خواهند یافت. لذا همراه برادرشان مرحوم میرزاجعفر جعفری به مدرسه طالبیه تبریز می‌روند و تحصیل دروس حوزوی را آغاز می‌كنند. بعد هم در مدرسه مروی تهران، دارالشفای قم و سرانجام حوزه علمیه نجف تحصیلات خود را ادامه می‌دهند. روزهایی كه برما گذشت، مصادف بود با رحلت استاد ارجمندم زنده یاد آیت‌ا... علامه محمدتقی جعفری. از این روی و نیز در تكریم مكانت علمی و عملی آن بزرگ، گفت و شنودم را با فرزند ایشان، علیرضا جعفری به شما تقدیم می‌كنم.

به استادان علامه جعفری و به‌خصوص كسانی كه روی ایشان تأثیر تعیین‌كننده‌ای داشته‌اند، اشاره‌ای داشته باشید.
مرحوم ابوی همیشه از تمام كسانی كه به ایشان حتی حرفی آموخته بودند، با احترام و نیكی یاد می‌كردند و هر وقت به یاد استادان می‌افتادند و خاطراتی را از آنان نقل می‌كردند اشك می‌ریختند، اما در این میان مرحوم شیخ مرتضی طالقانی استاد اخلاق و عرفان عملی ایشان در نجف، تأثیر شگفت‌انگیزی روی پدر گذاشته بودند. ایشان برای پدر نقل كرده بودند كه در طالقان چوپانی می‌كردند. 40 ساله بودند و روزی در بیابان صدای تلاوت قرآن را می‌شنوند و می‌گویند «پروردگارا! این نامه را برای ما فرستاده‌ای، چگونه باید بفهمم كه در آن چه پیامی فرستاده‌ای؟» ایشان گوسفندان مردم را به آنها بر می‌گردانند و برای تحصیل علوم حوزوی به مدرسه شهید مطهری (سپهسالار پیشین) می‌روند. سپس به اصفهان می‌روند و محضر جهانگیرخان قشقایی را درك می‌كنند و بعد هم عازم حوزه علمیه نجف می‌شوند.
علامه در این استاد چه ویژگی‌هایی را دیده بودند كه تا این حد به ایشان ارادت داشتند؟
شیخ مرتضی طالقانی برای مرحوم ابوی، الگو و استاد اخلاق بودند. می‌فرمودند: در آموزش، بین یك طلبه و یك استاد برجسته فرقی نمی‌گذاشتند و همه را برای درس و بحث می‌پذیرفتند. قضیه جالبی كه پدر از ایشان نقل می‌كردند این بود كه روزی برای درس خدمت استاد می‌رسند و ایشان می‌فرمایند: دیگر از درس خبری نیست آقا! خر طالقان رفته و پالانش به جا مانده است! و به این ترتیب از رحلت قریب‌الوقوع خود، پدر را باخبر می‌سازند. مرحوم ابوی از استاد می‌خواهند به عنوان آخرین درس نكته‌ای را به ایشان تعلیم بدهند و شیخ مرتضی این شعر را به یادگار نزد پدر می‌گذارند:
تا كه دستت می‌رسد شو كارگر / چون فتی از كار خواهی زد به سر!
مرحوم پدر هر بار كه این خاطره را نقل می‌كردند، اشك می‌ریختند. می‌فرمودند: این شعر آشیخ مرتضی سبب شد دیگر لحظه‌ای بیكار ننشینم. پدر با كمك مرحوم سید محمد تقی طالقانی برادر جلال آل‌احمد- كه در آن موقع در حوزه نجف مشغول تحصیل بود- شیخ مرتضی را غسل می‌دهند و به خاك می‌سپارند!
علت علاقه‌مندی ایشان به علوم جدیده، از جمله روان‌شناسی چه بود؟
مرحوم ابوی مطالعات بسیار گسترده‌ای در زمینه‌های گوناگون داشتند و همین امر باعث شد هنگام مراجعت به ایران، صرفا به فقه و اصول نپردازند. ایشان با وجود این‌كه بسیار با فقه مأنوس بودند، می‌فرمودند: از نجف كه برگشتم، دیدم در زمینه فقه من به الكفایه هست، اما مردم و به‌ویژه جوانان در زمینه‌های مختلف انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و... شبهاتی دارند و باید به پرسش‌های آنان پاسخ‌های درخور و قانع‌كننده‌ای داد. ورود آرا و تفكرات غربی از طریق آثار آنان، در ذهن جوانان پرسش‌های زیادی را به‌ویژه در زمینه هستی‌شناسی مطرح ساخته بود. البته ایشان همزمان فقه را دنبال می‌كنند و در همان دوران كتاب «منابع فقه» را می‌نویسند كه تسلط ایشان را به مباحث فقهی نشان می‌دهد. همچنین در جلد 25 ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، برای نخستین بار «فقه پیرو» و «فقه پیشرو» را مطرح می‌كنند.
انگیزه ایشان از نامه‌نگاری با برتراند راسل چه بود؟
ما كه در جلسات گفت‌وگوی علامه با اندیشمندان شرق و غرب نبودیم كه ببینیم به چه جمع‌بندی‌هایی رسیده بودند. قطعا نتایج این بحث‌ها برای كمك به انسان‌ها بسیار ارزشمند بوده است، اما درد اینجاست كه دنیا را متفكرین و فلاسفه اداره نمی‌كنند و این بزرگان قدرت اجرایی كه ندارند هیچ، حتی به آنها اجازه داده نمی‌شود این مباحث را در دانشگاه‌ها تدریس كنند! در اوایل دهه 40 دو كتاب از برتراندراسل با نام‌های «برتراند راسل افكار خود را بیان می‌كند» و «برگزیده افكار راسل» چاپ شده بود و علامه می‌فرمودند: در همان دوران در منزل مرحوم پروفسور محمود حسابی جلساتی با محوریت فیزیك نظری برگزار می‌شدند. در آنجا پدرم كه تازه از نجف برگشته بودند، تناقضاتی را كه در كتاب‌های راسل دیده بودند، با پروفسور حسابی مطرح می‌كنند. البته پدر به راسل بسیار احترام می‌گذاشتند و می‌گفتند: متفكر بسیار برجسته‌ای است و ذهن فعالی دارد. پروفسور حسابی به پدر پیشنهاد می‌كنند كه به راسل نامه بنویسند و نظرات خود را در باره آزادی اراده، اختیار و... به اطلاع او برسانند.
احتمالا شیوه مرحوم میرزا مهدی آشتیانی، استاد فلسفه علامه در مدرسه مروی- كه به سفر به نقاط مختلف دنیا و تعامل با اندیشمندان كشورهای مختلف علاقه و تقید خاصی داشتند- در این نگاه علامه بی‌تأثیر نبوده است. این‌طور نیست؟
بله، آمیرزا مهدی آشتیانی به كشورهای مختلف اروپایی از جمله فرانسه، بلژیك، ایتالیا و... و نیز شبه قاره هند سفر می‌كردند و با دانشمندان آنها به بحث‌های فلسفی و علمی می‌پرداختند. ایشان حافظه بسیار قوی و عجیبی داشتند. پدر می‌گفتند: یك روز ایشان هفت هشت صفحه از عبارت‌های ملاصدرا را از حفظ خواند! ایشان نقل كرده بودند: یك وقتی در بیمارستانی در آلمان بستری بودم و عده زیادی از فلاسفه آنجا به دیدنم آمدند و در بحث با آنها متوجه شدم اطلاعات فلسفی‌شان از یك طلبه ابتدایی حوزه‌های ما هم كمتر است!
شیوه‌های تربیتی ایشان در زمره نكاتی است كه احتمالا درباره آن خاطرات فراوانی دارید. این‌طور نیست؟
بله، از این نكته شروع می‌كنم كه مرحوم ابوی خیلی دوست نداشتند ما از خانه بیرون برویم و وسایل سرگرمی را برایمان در خانه فراهم می‌كردند تا در خانه سرگرم باشیم. به حیوانات خیلی علاقه داشتند و همیشه برای ما جوجه می‌خریدند تا آنها را بزرگ كنیم و در عین حال كه سرمان گرم می‌شود، درباره نگهداری از یك موجود زنده احساس مسؤولیت داشته باشیم. وقتی هم كه بزرگ می‌شدند آنها را به كسی می‌دادند كه بیرون از خانه ذبح كند. هرگز در خانه ما حیوانی ذبح نشد، زیرا پدر برای جان‌ها ارزش زیادی قائل بودند و می‌فرمودند: حفظ جان موجودات عالم، یك حكم الهی است. مشغله‌های فراوان ایشان و مراجعات كثیر مردم و دانش‌پژوهان داخل و خارج از كشور به ایشان در كنار تدریس و پژوهش و نگارش، هرگز مانع آن نشد كه به خانواده و فرزندان بی‌توجهی كنند و نهایت تلاش خود را در جهت تربیت و ارتقای آگاهی و سطح علمی فرزندان به كار می‌بردند. حتی در دوره‌هایی هم كه تراكم كاری ایشان بسیار زیاد بود و نیاز به استراحت داشتند، ساعاتی را به شنیدن سخنان فرزندان خود اختصاص می‌دادند و تلاش می‌كردند خواسته‌های آنها را برآورده سازند. در القای پیام‌های تربیتی گاهی مطلبی را صریح تذكر می‌دادند، اما غالبا تلاش می‌كردند با رفتارشان شیوه درست را به ما بیاموزند. ایشان مادرم را بسیار تكریم می‌كردند و می‌فرمودند: موفقیت ایشان در تحقیق و تألیف تا حد چشمگیری مرهون محیط آرامی است كه مادر ما برایشان فراهم آورده‌اند. می‌فرمودند: «مادرتان با كم‌توقعی و صبر خود باعث شد من بتوانم مشكلات را راحت‌تر پشت سر بگذارم و دست از فعالیت علمی برندارم!». پدر در برخورد با مادرم به‌كلی جایگاه علمی و اجتماعی خود را فراموش می‌كردند. حدودا شش سال داشتم كه روزی بین پدر و مادرم اختلافی پیش آمد و عباراتی هم بین آنها رد و بدل شد. پدر می‌خواستند از منزل بیرون بروند. آمدند و با كمال تواضع دست مادرم را بوسیدند و عذرخواهی كردند! هنگامی كه مادرم از دنیا رفتند، پدر فوق‌العاده متأثر شدند. از آن پس خواهرم بتول -كه در جوانی از دنیا رفت- از پدر مراقبت می‌كرد و در تمام مسائل خانوادگی، علمی، درسی و مباحث سخنرانی‌های پدرم دوست و مشاور پدر بود، طوری كه وقتی از دنیا رفت پدر فرمودند: من وزیرم را از دست دادم!
مرحوم ابوی نسبت به انجام سر وقت تكالیف، عبادات و مستحبات تقید زیادی داشتند و همواره به ما در این مورد توصیه می‌فرمودند. در عین حال هرگز در انجام عبادات و مستحبات افراط نمی‌كردند. روزی كسی از قم آمد و به ایشان گفت به اعتقاد من شما با امور ماوراءالطبیعه و علوم غریبه آشنا هستید، لذا از شما می‌خواهم به من اذكار خاصی را تعلیم بدهید. استاد فرمودند بنده عبادات و مستحبات را در حد متعارف انجام می‌دهم و به این امور اعتقادی ندارم.
به نظر شما علت محبوبیت گسترده علامه جعفری بین اقشار مختلف مردمی چه بود؟
به نظر من یكی از مهم‌ترین علل در این باره، فروتنی و افتادگی كم‌نظیر ایشان بود. بسیاری از علاقه‌مندان و شیفتگان ایشان، جزو شاگردان و نزدیكان ایشان نبودند و فقط به دلیل همین روحیه مردمداری پدرم به ایشان جذب شده بودند. چند روز پس از رحلت مرحوم ابوی، خانمی با منزل ما تماس گرفتند و در حالی كه به‌شدت می‌گریستند، گفتند: «من از همسایه‌های شما در خیابان آیت‌ا... كاشانی هستم. سال گذشته خواهرم با چند تن از دانش‌آموزان راهنمایی خدمت استاد رسیدند و ایشان حدود نیم ساعت برای آنها صحبت كردند. خواهرم در جریان سخنرانی یا بعد از آن در هنگام پرسیدن سؤال، این‌طور احساس می‌كند كه استاد نسبت به ایشان كم‌توجهی و كم‌لطفی می‌كنند و آزرده خاطر می‌شود. استاد پس از این دیدار ناگهان متوجه می‌شوند احتمالا خواهرم رنجیده است. بلافاصله یادداشتی می‌نویسند و از یكی از اطرافیان می‌خواهند آن را سریع به دست خواهرم برساند. استاد در آن نامه از این‌كه ذهنشان در آن لحظه مشغول مساله خاصی بود و احیانا كم‌توجهی كردند، عذرخواهی می‌كنند و از خواهرم می‌خواهند دعا كند دیگر چنین خطایی از ایشان سر نزند». چنین برخوردهای محبت‌آمیز و متواضعانه‌ای باعث شده بود ایشان هر جا كه می‌رفتند، علاقمندان بسیاری ایشان را احاطه و نسبت به ایشان ابراز علاقه و ارادت كنند.
از دیگر وجوه شخصیتی ایشان كه بسیار در محبوبیتشان تأثیرگذار بود، روحیه ساده‌زیستی و بی‌رغبتی به دنیا بود. مرحوم علامه سال‌ها در منزل محقری در خیابان زیبا نزدیك به میدان خراسان زندگی می‌كردند و بسیاری از فعالیت‌های مهم علمی از جمله دیدار با محققان خارجی، برگزاری كلاس‌های درس و نگارش آثار بزرگی چون شرح نهج‌البلاغه و تفسیر مثنوی را در همان خانه انجام دادند. وقتی هم كه به خانه جدید در بزرگراه آیت‌ا... كاشانی آمدیم، برخی از نزدیكان به دلیل مراجعات زیادی كه توسط مهمانان خارجی به منزل ما می‌شد، اصرار كردند ایشان برای اتاق پذیرایی فرشی تهیه كنند، ولی ایشان نپذیرفتند. رفت و آمد ایشان در شهر هم بسیار ساده بود. موقع تدوین تفسیر مثنوی هر بار اوراق نوشته شده‌شان را در بقچه‌ای می‌پیچیدند و پای پیاده به چاپخانه‌ای در خیابان ناصرخسرو می‌رفتند.
نكته دیگر اكراه ایشان از ستایش و مدح دیگران بود، به همین علت هم در برابر تقاضا برای برگزاری بزرگداشت به‌شدت مقاومت می‌كردند. وقتی هم كه بالاخره به هر زحمتی بود ایشان را برای پذیرفتن این درخواست قانع كردند، به این شرط پذیرفتند كه كنگره برای ایجاد انگیزه پژوهش در مردم برگزار شود و نه صحبت درباره ایشان. به همین دلیل هم در آن كنگره كوچك‌ترین ذكری از 50 سال تلاش علمی خود به میان نیاوردند! و نهایتا قبل از سفر آخری كه برای معالجه به خارج رفتند، همه اعضای خانواده را جمع كردند و فرمودند: اگر كسی بعد از مرگ من درباره‌ام غلو كند از او راضی نیستم!
از دیگر ویژگی‌های پدر، دلسوزی برای تمام انسان‌ها و نزدیكان خود، بلكه همه موجودات زنده بود، با این همه زمانی كه برای خدمت سربازی به جبهه رفتم، با وجود بی‌تابی مادرم كه التماس می‌كرد ایشان ترتیبی بدهند كه من به جبهه اعزام نشوم، فرمودند: «مگر خون فرزند من از خون دیگران رنگین‌تر است؟ همه بچه‌ها برای پدرها و مادرهایشان عزیز هستند. مرگ و زندگی ما هم به دست خداست و از آن گریزی نیست.»
دیگر ویژگی پدرم، احترام جدی به قوانین بود. در اوایل انقلاب بسیاری از راننده‌های شخصیت‌ها به دلیل شرایط ناامنی اجتماعی، بعضی از قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی‌كردند و مثلا از چراغ قرمز رد می‌شدند! ایشان ابدا چنین اجازه‌ای نمی‌دادند و در برابر اصرار راننده می‌فرمودند: «جان من مربوط به خودم هست و به این بهانه اجازه قانون‌شكنی نمی‌دهم!»
از استاد علامه جعفری چند اثر باقی مانده است؟ بد نیست به برخی از آنها اشاره بفرمایید.
غیر از تفسیر 15 جلدی مثنوی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه در 27 جلد نوشته شده است كه تا خطبه 185 را در بر می‌گیرد. متأسفانه به علت فوت استاد ناتمام مانده است. آثار استاد نزدیك به صد عنوان هستند كه در این مجال فقط می‌توان به برخی از آنها اشاره كرد، از جمله رابطه علم و حقیقت، نیایش حسین(ع) در عرفات، جبر و اختیار از نظر اخلاقی، روانی، فلسفی و مذهبی، بررسی و نقد سكولاریسم (حذف دین از زندگی دنیوی)، عوامل جاذبیت سخنان جلال‌الدین محمد مولوی، بحثی درباره عقل به عنوان اساس خودشناسی در منظر امام صادق(ع)، لذت و الم از دیدگاه فلسفی و عرفانی ابن‌سینا و ...