داستان جالب تساوی بدون گل در مهمانی سلطنتی
در اواسط قرن هجدهم، ملكه انگلستان یك مهمانی ترتیب داد و پادشاهان و امرای مناطق مختلف بریتانیا از جمله ولز و اسكاتلند و ایرلند و منچستریونایتد و ناتینگهام فارست و مناطق دیگر را دعوت كرد تا با یكدیگر وفاق كنند و امپراتوری بریتانیای بزرگ را تشكیل دهند. در روز موعود پادشاهان و امرای مناطق و فرزندان و همراهانشان به مهمانی آمدند و طی مذاكراتی كه تا پاسی از بعدازظهر به طول انجامید، بر سر تشكیل امپراتوری بریتانیا توافق كردند. بعد از مهمانی میزبانان مهمانان را به باغ بردند تا گردش كنند و ضمن خوردن نوشیدنیهای گوناگون از تماشای مناظر اطراف لذت ببرند. در باغ، پسر پادشاه استونویلا كه پسری شیطون بود دختر پادشاه آرسنال را كه دختری زیبا بود مشاهده كرد. سپس نزدیك او رفت و گفت: ای دختر پادشاه آرسنال، زیبایی شما از ابتدای مهمانی مرا تحت تاثیر قرار داده است، طوری كه احساس میكنم عاشق شما شدهام. دختر پادشاه آرسنال گفت: از حسن سلیقه شما ممنونم. اما باید بگویم من خواهری دارم كه از من بسیار زیباتر است و اگر او را ببینید واقعا كف میكنید و هماكنون پشت سر شما ایستاده است. پسر پادشاه استونویلا با خود اندیشید كه اگر دختر پادشاه آرسنال راست بگوید، نیاز به برگشتن و دید زدن پشت سرش نیست، چون بالاخره معلوم خواهد شد. اما اگر دروغ بگوید و او برگردد و به پشت سر خود نگاه كند، حقیقتا ضایع خواهد شد. پس بدون این كه نگاه از دختر بردارد، با صدای آلن دلون گفت: ممكن است در نظر دیگران خواهر شما از شما زیباتر باشد، اما آنچه مرا تحت تاثیر قرار داده است، زیبایی شماست، نه زیبایی دیگران. دختر پادشاه آرسنال كه از پاسخ پسر پادشاه استونویلا به وجد آمده بود، گفت: آه كه این طور. وی بلافاصله افزود: حالا تصمیم شما ازدواج است یا دوستی اجتماعی یا خدایناكرده روابط خارج از عرف؟ پسر پادشاه استونویلا گفت: وای. ما از آن خانوادهها نیستیم كه در سطح دیپلماتیك روابط خارج از عرف داشته باشیم. دختر پادشاه آرسنال گفت: ازدواج؟ پسر پادشاه استونویلا گفت: ولی من زن دارم. دختر پادشاه آرسنال گفت: وا؟ ایكبیری و از پسر پادشاه استونویلا فاصله گرفت و به اینترتیب دیدار آستونویلا و آرسنال بدون گل، مساوی به پایان رسید.