شلتاق مهندس بین علوم انسانیها
خب اگر مثل نگارنده این سطور، سابقه تحصیل در هر دو فضای علوم انسانی و مهندسی را داشته باشید احتمالا در جریان هستید که این دو جماعت، سایه اردوگاه مقابل را با تیر میزنند. حالا تصور کنید در چنین فضای پر از سوءتفاهی، دستاندرکاران بزرگترین کنگره علوم انسانی کشور یک نفر از قبیله مهندسیها را به عنوان یکی از سخنرانان افتتاحیهشان انتخاب کردهاند. در هر صورت چه از نظر کمال آزاداندیشی باشد چه جایگاه معاونت علمی ریاست جمهوری، صحبتهای سورنا ستاری نشان داد که از قضا فصل مشترک دو طرف هم کم نیست. بهخصوص وقتی معاون علمی رئیسجمهور داشت از دانشگاه و بیتوجهیاش به نیازها و وضعیت جامعه ایرانی صحبت میکرد.
حرفهای ستاری نشان میداد او هم بیگانه با آفتهای نظام دانشگاهی نیست: «بعضی کارهای ما شبیه جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی است. پرزرق و برق اما بدون حضور و فایده برای مردم و جامعه! دانشگاه زدهایم و دورش دیوار کشیدهایم و عدهای جوان بهترین سالهای عمرشان را در آن سپری میکنند بدون آنکه چیزی که میآموزند شباهتی به نیازهای مردم و جامعه داشته باشد. مردم مالیات و پول و هزینه میدهند که ما در مدرسه و دانشگاه دولتی درس بخوانیم. مدرسه و دانشگاه قرار بود مسائل و مشکلات مردم را حل کند اما هیچ وقت به این نگاه نمیکنیم که در کارهای علمی و پژوهشیمان، مردم و جامعه کجا هستند! هر پژوهشکده علوم انسانی رفتهام کتابخانههایشان را نشان دادهاند. کتاب و مقاله نوشتن خوب است اما هدف نیست. تاثیر اینها در جامعه و مردم کجاست؟»
ادامه حرفهای آقای معاون هم شنیدنی است: «باید علوم انسانی هم وارد متن زندگی شده و به یک معنا تجاریسازی شود. اکو سیستم و شرکتهایی شکل بگیرند که بتوانند محصول تولید کنند و این محصول را در بازار داخلی عرضه کنند. بازار در هر جای دنیا، ناموس کشور است و هیچ جا اینقدر رها نیست. البته معنای این سخن هم بگیر و ببند راه انداختن توی بازار نیست. این شرکتها و محصولات هستند که فرهنگ را با خود حمل میکنند.برای آن طرف آبیها هیچ چیز قشنگتر از آن نیست که ما نفت بفروشیم و محصول وارد کنیم. محصول است که فرهنگ را وارد میکند!»
حرفهای ستاری نشان میداد او هم بیگانه با آفتهای نظام دانشگاهی نیست: «بعضی کارهای ما شبیه جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی است. پرزرق و برق اما بدون حضور و فایده برای مردم و جامعه! دانشگاه زدهایم و دورش دیوار کشیدهایم و عدهای جوان بهترین سالهای عمرشان را در آن سپری میکنند بدون آنکه چیزی که میآموزند شباهتی به نیازهای مردم و جامعه داشته باشد. مردم مالیات و پول و هزینه میدهند که ما در مدرسه و دانشگاه دولتی درس بخوانیم. مدرسه و دانشگاه قرار بود مسائل و مشکلات مردم را حل کند اما هیچ وقت به این نگاه نمیکنیم که در کارهای علمی و پژوهشیمان، مردم و جامعه کجا هستند! هر پژوهشکده علوم انسانی رفتهام کتابخانههایشان را نشان دادهاند. کتاب و مقاله نوشتن خوب است اما هدف نیست. تاثیر اینها در جامعه و مردم کجاست؟»
ادامه حرفهای آقای معاون هم شنیدنی است: «باید علوم انسانی هم وارد متن زندگی شده و به یک معنا تجاریسازی شود. اکو سیستم و شرکتهایی شکل بگیرند که بتوانند محصول تولید کنند و این محصول را در بازار داخلی عرضه کنند. بازار در هر جای دنیا، ناموس کشور است و هیچ جا اینقدر رها نیست. البته معنای این سخن هم بگیر و ببند راه انداختن توی بازار نیست. این شرکتها و محصولات هستند که فرهنگ را با خود حمل میکنند.برای آن طرف آبیها هیچ چیز قشنگتر از آن نیست که ما نفت بفروشیم و محصول وارد کنیم. محصول است که فرهنگ را وارد میکند!»
تیتر خبرها