قتل هولناك مرد تنها برای یكشبه پولدار شدن
جنایت تحت تاثیر سریال بركینگ بد
مجید 26 ساله واصغر 28 ساله به بهانه پس دادن كیف سرقت شده از یك مرد 67 ساله كه اقلیت دینی بود در اخاذی از وی ناكام ماندند و با كشتن وی، جسدش را با اسید سوزاندند. شامگاه ششم شهریور امسال بود كه جسد سوخته مقتول در كناردریچه چاه فاضلاب حوالی بزرگراه محلاتی پیدا شد. بررسی پلیس نشان میداد ساعاتی از مرگش گذشته و مداركی برای مشخص شدن هویت او وجود ندارد . آنها میان پروندههای افراد گمشده دنبال هویت مقتول بودند و سرانجام به پروندهای رسیدند كه مرد گمشده ساكن محله یوسف آباد بود . او اقلیت دینی و مجرد بود و برادرانش در آمریكا زندگی میكردند. دوستش گمشدن وی را به پلیس اطلاع داده است. اوبه پزشكی قانونی معرفی شد و هویت جسد سوخته را تاییدكرد.
تحقیقات ازدوست مقتول نشان میداد روزچهارم شهریور كیف مقتول را موتورسواری دزدیده وبعدازآن، فردی با وی تماس گرفته و مدعی شده مدارك وكیف را یافته و برای تحویل آن با اوقرارگذاشته است. زمانی كه مالباخته آنجا رفته خبری ازآن فرد نشده وتصمیم گرفته به خانه اش بازگردد كه ناپدید و بعداز چند روز جسد اوكشف شده است.
در ادامه تحقیقات مجید و اصغركه رد آنها در این قتل به دست آمده بود، در نقد كردن چك 36 میلیون تومانی مقتول در بانك ناكام مانده و متواری شدندكه با كشف این سرنخ سرانجام بازداشت شدند.آنها اعتراف كردند قصد اخاذی از آن مرد بابت پس دادن مدارك سرقتی را داشتندكه ناكام مانده و او را كشتند.
فكر میكردیم یكشبه پولدار میشویم
مجید 26 ساله مجرد است، تا همین چند ماه پیش به عنوان پیك موتوری كارمی كرد و فكر نمیكرد روزی دستش به خون فردی آلوده شود و مهر قاتل شدن برپیشانی اش حك شود.
از آشنایی با مقتول بگو ؟
مقتول را نمیشناختم. همدستم از طریق یكی از بستگانش متوجه شده بود مقتول پولدار و تنهاست.
نقشه جنایت را چطور طراحی كردید ؟
هدفمان اول قتل آن مرد نبود. فقط قصد اخاذی از وی را داشتیم. برای این كار از یك دوست خلافكارمان خواستیم كیفی را كه مقتول همراه دارد، سرقت كندو یك میلیون تومان به او پرداختیم. اومقتول را از خانهاش تعقیب كرد و در فرصتی مناسب كیفش را سرقت كرد و آن را برایمان آورد . گمان میكردیم داخل آن پول، دلارو چك پولهای زیادی باشد . اما وقتی كیف مورد نظر به دستمان رسید و آن را باز كردیم، نقشه ام به همخورد. فقط داخل آن كیف تعدادی چك معمولی و مدارك هویتی آن مرد بود، ما به كاهدان زده بودیم.
بعد چه شد ؟
تصمیم گرفتیم به بهانه پس دادن این مدارك و چكها از او اخاذی كنیم. با او تلفنی حرف زدیم و گفتیم مدارك را در خیابان پیدا كرده ایم.با او قرارگذشتیم و با خودروی امانتی پژو 206 دوست دیگرمان به محل قرار رفتیم. او به ما مشكوك شده بود و از محل دور شدیم. یك ساعت بعد دوباره بازگشتیم. این بار در نقش مسافربر ظاهر شدیم چون چهره مان را به درستی نشناخته بود. با ما درددل كرد و درباره سرقت مدارك و كیفش حرف زد. دوستم آمد صندلی عقب نشست و به او گفت مدارك را ما یافتیم و باید پول كلان برای پس گرفتن آن بپردازی.فریاد زد قصد اخاذی دارید پس من شكایت میكنم و پولی به شما نمیدهم. با او دعوا كردیم و گفتیم آرام باش. آرام نشد و او را به زور به خانه مان بردیم.
بعد تصمیم گرفتید او را به قتل برسانید ؟
سالها تریاك مصرف كردم وشش ماه بود شیشهای شده بودم. عصر آن روز كه او را به خانه ویلایی بردیم، من و اصغر هردو شیشه مصرف كردیم. حال و روزمان خوش نبود. آن مرد دعوا كرد و مدام فریاد میزد و فحاشی میكرد. سعی كردیم آرام باشد و در حیاط فریاد نزند كه خانوادهام و همسایهها باخبرشوند. آنقدر فحاشی كردكه اعصابمان را بههم ریخت . توهم ناشی ازشیشه باعث شد متوجه كارهایمان نشویم وانگار عقلمان درست كار نمیكرد. چشمانم در حیاط به بخشی از طناب رخت افتاد. آن را دور گردن مالباخته انداختیم و با دوستم آن را از دو طرف كشیدیم كه بعد از مدتی خفه شد. جسد رادر صندوق عقب خودروی امانتی گذاشتیم . تا عصر روز بعد جسد در ماشین بود و فردا همراه اصغر آن را خارج كردیم.
چراجسد را سوزاندید ؟
چندروز قبل از اینكه ماجرای اخاذی از آن مرد را اجرا كنیم، من و همدستم یك فیلم آمریكایی خشن به نام بركینگ بد را دیدیم. قهرمان فیلم كه یك شیمیدان بود جسدی را با اسید سوزاند تا هویت او فاش نشود و جرایمش لو نرود.آن فیلم كامل درذهنمان بود و بعداز آنكه مرد 61 ساله را كشتیم، تصمیم گرفتیم جسد او را در اسید حل كنیم و رازجنایتمان تا ابد پنهان بماند؛ بنابراین رفتیم و یك سطل زباله خریدیم . اسید هم تهیه كردیم.
بعد چه شد ؟
خودرو را در حوالی اتوبان محلاتی متوقف كردیم. جسد را از صندوق عقب بیرون آورده و در سطل زباله انداختیم و هر چه اسید خریده بودیم را با آب رقیق كرده و روی آن ریختیم تا زودتر حل شود . زمان كوتاهی كه گذشت ترسیدیم كسی بیاید و متوجه كاری كه انجام میدهیم شود؛ بنابراین جسد را از داخل سطل زباله در آوردیم و داخل نایلونی گذاشتیم و كنارهمان اتوبان دریچه فاضلابی پیدا كردیم و جسد را كنار آن رها كردیم و متواری شدیم.
چرا تسلیم نشدی ؟
می خواستم چند بار تسلیم شوم، اما ترس نگذاشت.
چطور دستگیر شدی ؟
چون باهمدستم هم قسم شده بودیم كه رازجنایت را پنهان نگهداریم. فكر نمیكردم راز قتل فاش شود. چند روز حالم بد بود و سركار نرفتم اما دوباره سراغ كارپیك موتوری ام رفتم. بعداز چند ماه پلیس آمدودستگیر شدم. شوكه شدم وخانواده ام باورشان نمیشد دست به قتل زده ام.
در زندان چه كار میكنی؟
اكثرهم سلولی هایم به اتهام آدمربایی،قتل و معاونت درقتل در زندان هستند. من پایم به كلانتری محل باز نشده بود، اما اكنون به اتهام قتل بازداشت وزندانی شدم. به خاطر یك اشتباه وطمع گرفتار شدم وآبروی خود وخانواده ام را بردم.حالا در زندان باید بمانم وبه زندگی سیاه خودم نگاه كنم.
كتاب میخوانی ؟
قبل از زندان گاهی كتاب های رمان میخواندم، اما بیشتر وقت آزادم را در اینترنت میگذراندم.
فكر میكنی آزاد شوی ؟
نمیدانم .تحمل زندان و دوری از خانواده ام را ندارم.
اگر زمان به عقب بازمی گشت ؟
شاید هیچ وقت وسوسه پول و اخاذی سراغم نمیآمد و دست به قتل نمیزدم.شاید هیچ وقت سراغ شیشه نمیرفتم.
اگر آزاد شوی ؟
توبه کرده وبه كسب روزی حلال بسنده میكنم .
دلت برای چه كسی تنگ شده ؟
خانواده ام . آنها هیچ وقت بدم را نخواستند و همیشه پشت و پناهم بودند، اما من با یك اشتباه، آنها را از خودم ناامید كردم.
جنایت شیشه ای
محمد تقی شعبانی
بازپرس جنایی تهران
دراین پرونده شاهد آن هستیم كه دومرد جوان به طمع پولدار شدن، نقشه سرقت مدارك مردی را طراحی میكنند تا بتوانند از او اخاذی كنند، اما در اجرای این نقشه آن فرد را به قتل رسانده وجسدش را با اسید میسوزانند ودراخاذی ازوی ناكام میمانند. دومتهم پرونده معتاد به شیشه بودند و برای اینكه راه صد ساله را یكشبه طی كنند، تصمیم به این سرقت گرفتند. آنها بدون اینكه به عاقبت كار فكر كنند و بدانندچه مجازاتی درانتظارشان است دست به این كارزدند.جان فردی راگرفتند وخود وخانواده هایشان راگرفتاركردند.متهمان از روی ترس و به گمان اینكه اگر جسد را با اسید بسوزانند هویتشان فاش نمیشود و راز قتل آنها پنهان میماند به سوزاندن جسد آن مرد با اسید اقدام كرده بودند. اما سخت در اشتباه بودندوقانون همیشه فرارترازمجرمان است وآنها باید بدانند هیچ گاه كاراشتباه فرد بدون مجازات نخواهد ماند.
باتوجه به اینكه فردكشته شده جزو اقلیت دینی است،متهمان دردادگاه بعدازمحاكمه به حبس از سه تا ده سال، پرداخت دیه ونیز دیه بابت جنایت برمیت محكوم خواهندشد. داشتن آموزههای دینی مناسب،كسب روزی حلال،نداشتن اعتیاد، آموزش وفراگیری فنون مهارتهای زندگی یكی از الزامات اساسی جامعه كنونی مامحسوب میشود. درسایه این آموختن،از ظهور و بروز بسیاری ازمعضلات وناهنجاریهای اجتماعی همچون طلاق، اعتیاد، بزهكاری، افسردگی، درگیری و خشونت و...پیشگیری خواهد شد.
تحقیقات ازدوست مقتول نشان میداد روزچهارم شهریور كیف مقتول را موتورسواری دزدیده وبعدازآن، فردی با وی تماس گرفته و مدعی شده مدارك وكیف را یافته و برای تحویل آن با اوقرارگذاشته است. زمانی كه مالباخته آنجا رفته خبری ازآن فرد نشده وتصمیم گرفته به خانه اش بازگردد كه ناپدید و بعداز چند روز جسد اوكشف شده است.
در ادامه تحقیقات مجید و اصغركه رد آنها در این قتل به دست آمده بود، در نقد كردن چك 36 میلیون تومانی مقتول در بانك ناكام مانده و متواری شدندكه با كشف این سرنخ سرانجام بازداشت شدند.آنها اعتراف كردند قصد اخاذی از آن مرد بابت پس دادن مدارك سرقتی را داشتندكه ناكام مانده و او را كشتند.
فكر میكردیم یكشبه پولدار میشویم
مجید 26 ساله مجرد است، تا همین چند ماه پیش به عنوان پیك موتوری كارمی كرد و فكر نمیكرد روزی دستش به خون فردی آلوده شود و مهر قاتل شدن برپیشانی اش حك شود.
از آشنایی با مقتول بگو ؟
مقتول را نمیشناختم. همدستم از طریق یكی از بستگانش متوجه شده بود مقتول پولدار و تنهاست.
نقشه جنایت را چطور طراحی كردید ؟
هدفمان اول قتل آن مرد نبود. فقط قصد اخاذی از وی را داشتیم. برای این كار از یك دوست خلافكارمان خواستیم كیفی را كه مقتول همراه دارد، سرقت كندو یك میلیون تومان به او پرداختیم. اومقتول را از خانهاش تعقیب كرد و در فرصتی مناسب كیفش را سرقت كرد و آن را برایمان آورد . گمان میكردیم داخل آن پول، دلارو چك پولهای زیادی باشد . اما وقتی كیف مورد نظر به دستمان رسید و آن را باز كردیم، نقشه ام به همخورد. فقط داخل آن كیف تعدادی چك معمولی و مدارك هویتی آن مرد بود، ما به كاهدان زده بودیم.
بعد چه شد ؟
تصمیم گرفتیم به بهانه پس دادن این مدارك و چكها از او اخاذی كنیم. با او تلفنی حرف زدیم و گفتیم مدارك را در خیابان پیدا كرده ایم.با او قرارگذشتیم و با خودروی امانتی پژو 206 دوست دیگرمان به محل قرار رفتیم. او به ما مشكوك شده بود و از محل دور شدیم. یك ساعت بعد دوباره بازگشتیم. این بار در نقش مسافربر ظاهر شدیم چون چهره مان را به درستی نشناخته بود. با ما درددل كرد و درباره سرقت مدارك و كیفش حرف زد. دوستم آمد صندلی عقب نشست و به او گفت مدارك را ما یافتیم و باید پول كلان برای پس گرفتن آن بپردازی.فریاد زد قصد اخاذی دارید پس من شكایت میكنم و پولی به شما نمیدهم. با او دعوا كردیم و گفتیم آرام باش. آرام نشد و او را به زور به خانه مان بردیم.
بعد تصمیم گرفتید او را به قتل برسانید ؟
سالها تریاك مصرف كردم وشش ماه بود شیشهای شده بودم. عصر آن روز كه او را به خانه ویلایی بردیم، من و اصغر هردو شیشه مصرف كردیم. حال و روزمان خوش نبود. آن مرد دعوا كرد و مدام فریاد میزد و فحاشی میكرد. سعی كردیم آرام باشد و در حیاط فریاد نزند كه خانوادهام و همسایهها باخبرشوند. آنقدر فحاشی كردكه اعصابمان را بههم ریخت . توهم ناشی ازشیشه باعث شد متوجه كارهایمان نشویم وانگار عقلمان درست كار نمیكرد. چشمانم در حیاط به بخشی از طناب رخت افتاد. آن را دور گردن مالباخته انداختیم و با دوستم آن را از دو طرف كشیدیم كه بعد از مدتی خفه شد. جسد رادر صندوق عقب خودروی امانتی گذاشتیم . تا عصر روز بعد جسد در ماشین بود و فردا همراه اصغر آن را خارج كردیم.
چراجسد را سوزاندید ؟
چندروز قبل از اینكه ماجرای اخاذی از آن مرد را اجرا كنیم، من و همدستم یك فیلم آمریكایی خشن به نام بركینگ بد را دیدیم. قهرمان فیلم كه یك شیمیدان بود جسدی را با اسید سوزاند تا هویت او فاش نشود و جرایمش لو نرود.آن فیلم كامل درذهنمان بود و بعداز آنكه مرد 61 ساله را كشتیم، تصمیم گرفتیم جسد او را در اسید حل كنیم و رازجنایتمان تا ابد پنهان بماند؛ بنابراین رفتیم و یك سطل زباله خریدیم . اسید هم تهیه كردیم.
بعد چه شد ؟
خودرو را در حوالی اتوبان محلاتی متوقف كردیم. جسد را از صندوق عقب بیرون آورده و در سطل زباله انداختیم و هر چه اسید خریده بودیم را با آب رقیق كرده و روی آن ریختیم تا زودتر حل شود . زمان كوتاهی كه گذشت ترسیدیم كسی بیاید و متوجه كاری كه انجام میدهیم شود؛ بنابراین جسد را از داخل سطل زباله در آوردیم و داخل نایلونی گذاشتیم و كنارهمان اتوبان دریچه فاضلابی پیدا كردیم و جسد را كنار آن رها كردیم و متواری شدیم.
چرا تسلیم نشدی ؟
می خواستم چند بار تسلیم شوم، اما ترس نگذاشت.
چطور دستگیر شدی ؟
چون باهمدستم هم قسم شده بودیم كه رازجنایت را پنهان نگهداریم. فكر نمیكردم راز قتل فاش شود. چند روز حالم بد بود و سركار نرفتم اما دوباره سراغ كارپیك موتوری ام رفتم. بعداز چند ماه پلیس آمدودستگیر شدم. شوكه شدم وخانواده ام باورشان نمیشد دست به قتل زده ام.
در زندان چه كار میكنی؟
اكثرهم سلولی هایم به اتهام آدمربایی،قتل و معاونت درقتل در زندان هستند. من پایم به كلانتری محل باز نشده بود، اما اكنون به اتهام قتل بازداشت وزندانی شدم. به خاطر یك اشتباه وطمع گرفتار شدم وآبروی خود وخانواده ام را بردم.حالا در زندان باید بمانم وبه زندگی سیاه خودم نگاه كنم.
كتاب میخوانی ؟
قبل از زندان گاهی كتاب های رمان میخواندم، اما بیشتر وقت آزادم را در اینترنت میگذراندم.
فكر میكنی آزاد شوی ؟
نمیدانم .تحمل زندان و دوری از خانواده ام را ندارم.
اگر زمان به عقب بازمی گشت ؟
شاید هیچ وقت وسوسه پول و اخاذی سراغم نمیآمد و دست به قتل نمیزدم.شاید هیچ وقت سراغ شیشه نمیرفتم.
اگر آزاد شوی ؟
توبه کرده وبه كسب روزی حلال بسنده میكنم .
دلت برای چه كسی تنگ شده ؟
خانواده ام . آنها هیچ وقت بدم را نخواستند و همیشه پشت و پناهم بودند، اما من با یك اشتباه، آنها را از خودم ناامید كردم.
جنایت شیشه ای
محمد تقی شعبانی
بازپرس جنایی تهران
دراین پرونده شاهد آن هستیم كه دومرد جوان به طمع پولدار شدن، نقشه سرقت مدارك مردی را طراحی میكنند تا بتوانند از او اخاذی كنند، اما در اجرای این نقشه آن فرد را به قتل رسانده وجسدش را با اسید میسوزانند ودراخاذی ازوی ناكام میمانند. دومتهم پرونده معتاد به شیشه بودند و برای اینكه راه صد ساله را یكشبه طی كنند، تصمیم به این سرقت گرفتند. آنها بدون اینكه به عاقبت كار فكر كنند و بدانندچه مجازاتی درانتظارشان است دست به این كارزدند.جان فردی راگرفتند وخود وخانواده هایشان راگرفتاركردند.متهمان از روی ترس و به گمان اینكه اگر جسد را با اسید بسوزانند هویتشان فاش نمیشود و راز قتل آنها پنهان میماند به سوزاندن جسد آن مرد با اسید اقدام كرده بودند. اما سخت در اشتباه بودندوقانون همیشه فرارترازمجرمان است وآنها باید بدانند هیچ گاه كاراشتباه فرد بدون مجازات نخواهد ماند.
باتوجه به اینكه فردكشته شده جزو اقلیت دینی است،متهمان دردادگاه بعدازمحاكمه به حبس از سه تا ده سال، پرداخت دیه ونیز دیه بابت جنایت برمیت محكوم خواهندشد. داشتن آموزههای دینی مناسب،كسب روزی حلال،نداشتن اعتیاد، آموزش وفراگیری فنون مهارتهای زندگی یكی از الزامات اساسی جامعه كنونی مامحسوب میشود. درسایه این آموختن،از ظهور و بروز بسیاری ازمعضلات وناهنجاریهای اجتماعی همچون طلاق، اعتیاد، بزهكاری، افسردگی، درگیری و خشونت و...پیشگیری خواهد شد.