سفر گوارا  به سبک چگوارا!

سروش شعبانلو، ایرانگردی است كه از 5 سال پیش با موتورسیكلت هندی‌اش به دل جاده می‌زند

سفر گوارا به سبک چگوارا!

خیلی‌ها با نام ماركوپولوی ایران می‌شناسندش؛ جوان 33 ساله ایرانی كه با یك موتورسیلكت هندی و به تنهایی مدت‌هاست به دل جاده می‌زند؛ فرقی نمی‌كند مقصد سفرش، جاده‌های سرسبز مازندران باشد یا یك مسیر خاكی در دل استان كرمان. سروش شعبانلو، مدت‌هاست یك سبك زندگی متفاوت را برای خودش انتخاب كرده؛ زندگی در سفر، آن هم با یك موتورسیكلت. رویایی كه در 28 سالگی سراغش آمده و پای او را به تجربه‌هایی ناب و پرهیجان باز كرده است. سفر حالا لذت بزرگ زندگی اوست؛ لذتی كه از همان ابتدا با انتشار تصاویر، بازگویی تجربه‌ها و به‌اشتراك گذاشتن‌شان در یكی از صفحات اجتماعی، بقیه را هم در آنها شریك كرده است؛ اتفاقی كه باعث شده خیلی‌ها تشویق به سفر شوند، به این كه با كوله‌های سبك تر و وسایل نقلیه‌ای ارزان تر به دل جاده بزنند. بهانه‌ای كه باعث می‌شود پای صحبت‌هایش بنشینیم و تقویم خاطرات روزها و شب‌هایی را ورق بزنیم كه او به عنوان یك گردشگر در جاده گذرانده است.

 چطور شد ایده سفر آن هم با موتورسیكلت به ذهنتان رسید؟
واقعیتش این است كه این اتفاق اصلا برنامه ریزی شده نبود. من مهندسی عمران خوانده‌ام و پنج سال پیش مهندس ناظر یك پروژه بودم كه اعلام كردند كار برای دوماه متوقف می‌شود. این فرصت دوماهه، این ایده را به ذهن من انداخت كه به یك سفر بروم. از آنجا كه خودرو نداشتم و تنها وسیله نقلیه‌ام همین موتورسیكلت بود، فكر سفر با موتور به ذهنم رسید. اما چیزی از این سبك سفر نمی‌دانستم. به خاطر همین در گوگل سرچ كردم و اولین چیزی كه نظرم را جلب كرد، سفرنامه‌ای با عنوان خاطرات سفر با موتور سیكلت از ارنستو چه گوارا بود. من تا صبح بیدار ماندم و این سفرنامه را خواندم، بعد با خودم گفتم اگر چه گوارا توانسته در آن زمان با موتور سفر كند چرا من نتوانم؟! فقط چون زمستان بود و هوا خیلی سرد بود، تصمیم گرفتم موتورم را با قطار به یك جای گرم ببرم و از آنجا سفرم را با موتور شروع كنم.
 البته شاید موتور سیكلت از نظر همه وسیله مناسبی برای سفر نباشد!
شاید، اما واقعا تا كسی آن را تجربه نكند از لذتش با خبر نمی‌شود، چون در سفر با موتور بین شما و جاده و طبیعت، شما و محیط هیچ واسطه‌ای نیست و این یكی از امتیازهای خوب این نوع سفر است. خیلی‌ها دوچرخه را همردیف موتورسیكلت قرار می‌دهند اما اختلاف این دو وسیله، در خستگی‌ای است كه برای دوچرخه سوار بعد از پیمودن یك مسیر می‌ماند و همین موضوع باعث طولانی شدن مدت زمان سفر می‌شود. اما نكته اینجاست كه در سفر با موتور هم باید یك سری اصول را رعایت كرد تا یك سفر خوب داشت. من معمولا این طور برنامه ریزی می‌كنم كه روزی 200 تا 300 كیلومتر بیشتر رانندگی نكنم چون بیشتر از این خسته‌كننده است. البته شده در مواقعی به خاطر عجله برای رسیدن به مقصد 700 كیلومتر هم با موتور رانندگی كرده‌ام اما زیاد پیش نیامده است.
 گفتید كه شروع ایران‌گردی‌تان از جنوب بود؟
بله، موتورم را با قطار به بندرعباس فرستادم و بعد خودم هم رفتم و تازه آنجا بود كه چادر و كیسه خواب و ماهیتابه و خورجین و وسایل مورد نیازم را خریدم و راهی استان كرمان شدم. بعد از كرمان، استان هرمزگان را كامل دیدم و بعد هم موتورم را به جزیره قشم بردم و آنجا را هم دیدم. مقصد بعدی ام جزیره كیش بود كه نتوانستم با موتور این جزیره را ببینم و خودم بدون موتور راهی كیش شدم.
 چرا؟
من خبر نداشتم ولی انگار ورود موتورسیكلت كلا به كیش ممنوع است و فقط موتورهای برقی در این جزیره اجازه تردد دارند. بعد از جزیره كیش من راهی هرمز شدم و این جزیره را هم دیدم و وقتی به تهران برگشتم آنقدر تجربه خوبی در این سفر دوماهه پیدا كرده بودم كه دیگر قید كار ثابت را زدم.
 و از همان موقع سفر را به عنوان سبك زندگی تان انتخاب كردید؟
بله... این سفرها از جنوب كشورمان شروع شد اما من با همین موتورسیكلتم كه یك موتور هندی معروف به پالس 180 است، علاوه بر شهرها و استان‌های ایران، به چند كشور خارجی هم سفر كرده‌ام.
 بازخورد مردم چطور بوده؟
خیلی خوب... برای خود من عجیب بود اما مردم از این نوع سفر استقبال می‌كنند. به تجربه به من ثابت شده كه برای خیلی‌ها دیدن كسی كه با موتور سفر می‌كند جالب است و واقعا با روی باز و با مهربانی همیشه از من استقبال كرده‌اند. چه در سفرهایی كه در داخل كشور داشتم چه سفرهای خارجی، خیلی جاها به من كمك كرده‌اند، عكس یادگاری انداخته‌اند و من را تشویق كرده‌اند به ادامه مسیر. خیلی جاها پیش آمده مردم وقتی می‌بینند در خیابان چادر زده‌ام، من را به داخل خانه‌هایشان دعوت می‌كنندو این اوج مهمان‌نوازی‌شان است كه البته شامل حال خیلی از گردشگرها می‌شود.
 چه تجربه‌ای از این همه سفر به‌خصوص سفرهای داخلی به دست آورده‌اید؟
جالب‌ترین موضوع برای من همین بحث چهارفصل بودن كشورمان است. ما همیشه شنیده‌ایم كه ایران یك كشور چهارفصل است، اما تا وقتی به عنوان یك گردشگر در ایام مختلف سال به شهرهای مختلف كشور سفر نكنید، این موضوع را به چشم نمی‌بینید.
درحقیقت این مزیت گردشگری ایران است، این‌كه شما در هر فصلی می‌توانید یك گزینه مناسب برای سفر پیدا كنید و یك جای دیدنی وجود دارد كه هم هوای خوبی دارد و هم موقعیت خوبی كه شاید در خیلی از كشورهای دیگر این طور
نباشد.
این موضوع برای خود من ثابت شده است، مثلا اگر آن موقع كه ایده سفر به ذهن من رسید و زمستان هم بود، هوا در جنوب كشورمان این‌قدر خوب بود كه من با یك موتور و تیشرت سفر كرده و در نهایت این سبك از زندگی و سفر را انتخاب كنم.
 بخشی از صفحه اینستاگرام شما، پرداختن به موضوعات اجتماعی در حین سفر است. مسائل اجتماعی از كی دغدغه شما شد؟
واقعیتش ماجرا برمی‌گردد به زلزله كرمانشاه. من نوروز 97 با موتورم به كرمانشاه سفر كردم و بین زلزله‌زده‌ها بودم. در عین حال سعی می‌كردم جاذبه‌های گردشگری دو استان كرمانشاه و كردستان را به دنبال‌كننده‌های صفحه‌ام معرفی كنم تا انگیزه سفر برای بقیه هم به‌وجود بیاید. اما در جریان این سفر و حضورم بین زلزله‌زده‌ها، از خیلی از مسائل فیلم می‌گرفتم و در صفحه‌ام منتشر می‌كردم.

 به واسطه انتشار این فیلم‌ها و اعتمادی كه دنبال‌كننده‌هایم به من داشتند، یك كامیون كمك برای زلزله‌زده‌ها جمع كردم و به دست‌شان رساندم و بحث انعكاس موضوعات و مسائل اجتماعی از همین جا برای من جدی شد.
اما نكته اینجاست من زمانی كه در یك منطقه حضور دارم سعی می‌كنم هم نكات مثبت را بگویم و هم نكات منفی را و یك طرفه چیزی را انعكاس نمی‌دهم و همین مساله باعث شده مردم با من در موضوعات مختلف همراه بشوند. یكی از معروف‌ترین فیلم‌هایی كه در صفحه‌ام منتشر كردم، از ملك دینار بود؛ پیرمردی كه به گاندوها كمك می‌كند. بعد از انتشار این فیلم در صفحه اینستاگرامم و بازتاب‌هایی كه داشت، از روی زندگی ایشان یك مستند ساخته و زندگی او از تلویزیون پخش شد. الان این موضوع باعث شده اتفاق‌های خوبی در دهستان باهوكلات سیستان و بلوچستان كه زادگاه ملك دینار است بیفتد.
حتی شنیده‌ام مجوز اقامتگاه بومگردی‌شان صادر شده و این خیلی اتفاق خوبی است. به‌جز این یكی از خاطرات خوب دیگرم، بحث كمكی بود كه در جریان یكی از سفرها به پسربچه‌ای زابلی شد. در این سفر، من برای عكاسی از چند كودك، به آنها نزدیك شدم، اما دیدم دست و پای یكی از بچه‌ها در آتش سوخته و روی محل سوختگی پر از زخم و تاول است... بعد از پرس و جو فهمیدم وضعیت مالی خانواده‌اش خوب نیست و نمی‌توانند او را برای درمان به دكتر برسانند. خوشبختانه با كمك‌های مردمی، در عرض سه ساعت چهار میلیون تومان برای درمان این پسربچه جمع شد.



این گردشگری ویرانگر!
در ذهن ایرانگردی كه بیشتر استان‌های كشورمان را از نزدیك دیده، حالا مدت‌هاست چند سوال بی‌جواب هم وجود دارد، این‌كه چرا جاذبه‌های طبیعی و تاریخی كشورمان نه به خوبی برای جذب گردشگر معرفی می‌شوند و نه از آنها به خوبی مراقبت می‌شود. موضوعی كه درباره‌اش می‌گوید: اولین بار كه به جزیره هرمز رفتم همان پنج سال پیش بود، بار دوم همین دو سال پیش بود كه دیدم جزیره پر از گردشگر خارجی شده، آن هم درحالی كه پنج سال پیش حتی گردشگر ایرانی هم در جزیره نبود. دیدن این موج جمعیت من را خوشحال كرد، اما وقتی دیدم همه جا پر از زباله است و جزیره در یك‌آشفتگی و بی‌سروسامانی به سر می‌برد واقعا ناراحت شدم. هر جای دنیا وقتی بحث گردشگری مطرح می‌شود، همزمان با آن زیرساخت‌ها هم توسعه پیدا می‌كند، اما در هرمز این اتفاق نیفتاده، هنوز همه چیز همان قبلی‌هاست، درحالی كه گردشگر چند برابر شده. این اتفاق را در باداب سورت هم با دو بار سفر به فاصله زمانی سه سال دیدم. متاسفانه ما از میراث طبیعی و تاریخی‌ای كه داریم به خوبی مراقبت نمی‌كنیم و این اتفاق خوبی نیست...



 از ایرانگردی تا جهانگردی
بعد از چند سفر داخلی، تجربه‌ای جالب و دوست داشتنی، ماركوپولوی ایران انگیزه و جسارت سفرهای خارجی را هم پیدا كرد‌؛ تجربه‌ای كه درباره‌اش می‌گوید: این بار هم خیلی زود تصمیم گرفتم و آن را اجرا كردم. رفتم دنبال كارهای سفر. پلاك بین‌المللی گرفتم و گواهینامه بین‌المللی و حدود یك ماه با موتورم به سه كشور آذربایجان، تركیه و گرجستان سفر كردم. هزینه سفرم با دلار 3500تومانی آن زمان، یك میلیون و 700 هزار تومان شد كه هزینه واقعا خوبی بود. با این هزینه، من همه شهرهای این سه كشور را از نزدیك دیدم. درحالی‌كه همان موقع این مبلغ هزینه سفر سه یا چهارروزه یك نفر به یكی از این كشورها بود. تابستان امسال هم دوباره یك سفر خارجی دیگر را شروع كردم و چهار كشور آسیای میانه، یعنی تركمنستان، ازبكستان، قرقیزستان و تاجیكستان را با موتورم گشتم.