اصرار كردم هفته بعد ازدواج كنیم
زندگی شهلا و اسماعیل ریاحی، نمونه كامل یك زندگی پایدار بود. او درباره آشنایی و ازدواجش، گفته بود: من حقیقتا در كنار همسرم زندگی آسوده، عاشقانه و پرباری داشتهام و هر چه دارم از اوست. این حلقه ازدواجی را كه در انگشتم میبینید، او در 14 سالگی دستم كرد و هنوز هم با اینكه بیش از 60 سال از زندگی ما میگذرد، این حلقه به دستم تنگ نشده. اما در مورد آشنایی و ازدواج، خودش تعریف میكند: خانواده ما و ایشان با اینكه قوم و خویش بودند، مدتها بود با هم مراوده نداشتند، تا وقتی كه مادر ایشان تصمیم میگیرند با خانواده ما آشتی کنند و از خانواده من دعوت میكنند. در آنجا ایشان به قول خودش مرا از پشت شیشه سالن میبیند و به مادرش میگوید كه مرا پسندیده است! من تحت سرپرستی مادربزرگم بودم كه با مادر ایشان صحبتهایی میكنند و هفته بعد به خواستگاری من میآیند. قرار شد یك سال بعد ازدواج كنیم، ولی من اصرار كردم و یك هفته بعد ازدواج كردیم!