تهدید به مرگ شدم
در دهههای 20 و 30، ورود زنان به عالم تئاتر و سینما جا نیفتاده بود، اما شهلا ریاحی درست در همین دوران وارد عرضه بازیگری تئاتر شد و از موانع دشواری عبور كرد. او برایمان تعریف كرد كه چطور و چرا وارد عالم بازیگری شد و چه موانعی از سر گذراند؛ موانعی كه امروز دیگر وجود ندارد یا شاید برای نسلهای جدید بازیگری، عجیب باشد حتی باورنكردنی.
«ریاحی پسرعمویی به اسم جلال ریاحی داشت كه بازیگر تئاتر بود و موجب آشنایی ریاحی با تئاتر و نمایش شد. ریاحی بسیار به تئاتر علاقهمند میشود، اما زمانی كه تصمیم میگیرد هنرپیشه شود، به گفته خودش فكر میكند كه اگر وارد این عالم بشود و من در خانه بمانم، پس از مدتی سلیقه و ذوق و فكرمان با هم فرق میكند و بین ما اختلاف پیش میآید. در نتیجه یك تصمیم انقلابی میگیرد و مرا با خود به تئاتر میبرد! در آن دوره اكثر مردم نظر خوبی به تئاتر نداشتند و فقط گروه خاصی تئاتر میدیدند كه معمولا متعلق به خانوادههای مرفه یا فرنگ رفته بودند. این تصمیم، مخالفت خانواده من و ریاحی را به دنبال داشت و تقریبا بین این دو خانه جنگ درگرفت! خلاصه قیامتی برپا شد! مادر ریاحی سیاه پوشید! برادر من هم اعلام كرد كه یا طلاق مرا از ریاحی میگیرد، یا یك شب كه از تئاتر بیرون میآییم، هر دوی ما را میكشد! من واقعا خیلی ترسیده بودم و هر شب كه از تئاتر بیرون میآمدم، اول این طرف و آن طرف را میپاییدم كه ببینم برادرم تفنگ به دست ایستاده یا نه! واقعیت این است كه وقتی ریاحی موضوع را با من مطرح كرد، خیلی تعجب كردم، چون اهل تئاتر نبودم و اصلا نمیدانستم بازیگری در تئاتر چه معنایی دارد و چیست؟ من فقط به خاطر علاقه به ریاحی بود كه پیشنهادش را قبول كردم، مضاف بر اینكه دوست داشتم فضا و دنیای جدیدی را تجربه كنم.»
پایان خوش
شهلا ریاحی تعریف كرد كه بالاخره خانوادهها كوتاه آمدند. او گفت: بعدها كه دیدند آثار ارزشمندی روی صحنه اجرا میشود، برای گرفتن بلیت افتخاری نمایشهایم، سر و دست میشكستند!
راستش را بخواهید من پیشرفت در كارم را از جهات زیادی مدیون مادر ریاحی هستم، چون من و ریاحی به شدت پركار بودیم و در غیاب ما، ایشان مسؤولیت اداره خانه و خانواده را به دوش میكشیدند. فوقالعاده مدیر و مدبر بودند. مخصوصا در دورهای كه تازه بازیگری را شروع كرده بودم و چند و چون كار را درست بلد نبودم و بیان جملات روی صحنه تئاتر و ارتباط با سایر بازیگران بسیار برایم دردناك و سخت بود. ولی وقتی با كمك همكارانم و بهخصوص با راهنماییهای ریاحی توانستم نقشها را درك و ارائه کنم و كارم مورد توجه مردم قرار بگیرد، عاشق این كار شدم.
اولین نمایش
نمایشنامه سیاست هارونالرشید به كارگردانی مرحوم آقای فكری اولین نمایشنامهای بود كه بازی كردم و خوشبختانه توانستم در كنار بازیگرانی كه اغلب باتجربه و هنرستان دیده بودند، ایفای نقش كنم و مورد توجه كارگردانها به ویژه مردم قرار گرفتم و خیلی زود به من نقش اول دادند.
تنها کارگردانی
در سال 1334 فیلمنامهای به اسم «مرجان» به دستم رسید كه خیلی قصهاش را دوست داشتم، ولی فضای سینما تجاری بود و كسی برای این نوع قصهها، سرمایهگذاری نمیكرد. بالاخره بعد از مشورت با ریاحی تصمیم گرفتیم خودمان این فیلم را بسازیم. آقای شیرازی از فیلمبرداران كاربلد و خوشذوق آن دوره قبول كردند فیلمبرداری این كار را انجام بدهند و من هم فیلم را كارگردانی كردم. البته در تیتراژ نام خودم را نیاوردم، چون واقعا خودم را در آن جایگاه نمیدیدم. بعد از ساخت این فیلم متوجه شدم كه تهیهكنندگی و كارگردانی فوقالعاده دشوارند و كار من نیست، به همین دلیل روی بازیگری متمركز شدم.