ماجرای قول «حاج‌قاسم» به آیت‌ا... رسولی محلاتی

درباره سیره زنده‌یاد آیت‌ا... سیدهاشم رسولی محلاتی در گفت و شنود با فرزند ایشان

ماجرای قول «حاج‌قاسم» به آیت‌ا... رسولی محلاتی

در روزهایی كه بر ما گذشت، روحانی دانشور و محقق، زنده‌یاد آیت‌ا... سیدهاشم رسولی محلاتی روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت شد. فشردگی وقایع این روزها، مجال تجلیلی مناسب از وی باقی نگذاشت و از همین روی، این صفحه را به بیان خصال فردی و اجتماعی آن بزرگ اختصاص داده‌ایم و گفت و شنودی داشته‌ایم با حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمدحسین رسولی محلاتی فرزند آن بزرگوار كه در روزهای دشوار پس از پدر، پذیرای ما شد. مرحوم آیت‌ا... محلاتی كه ۱۹ دی ۱۳۹۸ جهان فانی را ترك گفت، مسؤولیت امور دفتری و مسائل شرعی دفتر رهبر ایران را برعهده داشت. او همچنین از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۲ نخستین رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه بود و نمایندگی استان تهران را در دومین دوره مجلس خبرگان رهبری بر عهده داشت. پیش از این نیز به تاریخ 13 خرداد ماه امسال، گفت‌وگویی داشتیم با خود آیت‌ا... محلاتی كه در همین صفحه منتشر شد و بیشتر به حرفه و مسؤولیت‌های ایشان اختصاص داشت اما امروز در این صفحه با فرزند ایشان درباره ویژگی‌های شخصیتی آیت‌ا... محلاتی سخن گفته‌ایم.

وقتی پدر بزرگوارتان را به یاد می‌آورید، بیشتر چه ویژگی‌هائی به ذهنتان می‌رسند؟
حاج‌آقا شخصیتی چندبعدی داشتند. مهم‌ترین ویژگی ایشان، نظم كم‌نظیرشان بود و برنامه‌ریزی جامعی كه برای بهره‌گیری از وقت خود داشتند. حاج‌آقا هیچ‌گاه، وقت خالی برای خودشان نمی‌گذاشتند. تا زمانی كه مجال مطالعه داشتند و جسم‌شان یاری می‌كرد، ما كمتر دیدیم كه حاج‌آقا وقت آزاد داشته باشند. بعضی از علما اهل گعده و نشست‌های علمایی هستند. البته آن گعده‌ها هم لطف خاص خودش را دارد و خیلی وقت‌ها در آن، بحث‌های علمی هم مطرح می‌شود، ولی حاج‌آقا سعی می‌كردند از این فرصت‌ها، بیشتر برای نوشتن و مطالعه استفاده كنند و لذا مهم‌ترین ویژگی ایشان، نظم بود كه باعث شده برای تمام ساعات زندگی‌شان، برنامه خاصی داشته باشند. علاوه بر این و به طور مفصل، به عبادتشان می‌رسیدند. مثلاوقتی اذان صبح ساعت 5 بود، حاج‌آقا نهایتا ساعت 5/3، یك ربع به 4 مشغول نماز شب می‌شدند. بارها دیده بودم كه حاج‌آقا در نماز شب‌شان، نماز جعفر طیار می‌خواندند. از ایشان می‌پرسیدم: شما چگونه این برنامه را تنظیم می‌كنید؟ می‌فرمودند: سعی می‌كنم در نماز شبم، نماز جعفر طیار را تلفیق بكنم. یعنی چهار ركعت از هشت ركعت نماز نافله را، نماز جعفر طیار می‌خواندند و می‌فرمودند: این سنت امام رضا(ع) بوده است! البته من خودم این را در اسناد روایی ندیده‌ام، اما از حاج‌آقا شنیدم. حتما ایشان چیزی دیده بودند كه به من فرمودند این سنت امام رضا(ع) بوده... و خودشان بر این امر مداومت داشتند. اگر حیات داشتند، شاید راضی نبودند كه من این چیزها را بگویم، اما حالا...
خصلت آموزندگی دارد...
همین‌طور است. ویژگی دیگر ایشان، دوری از شهرت و خودنمایی بود. خاطرم هست كه یك بار از حاج‌آقا پرسیدم خیلی‌ها از من می‌پرسند وب‌سایت حاج‌آقا كجاست كه ما بتوانیم مراجعه و از سخنرانی‌ها و آثار ایشان استفاده كنیم. حاج‌آقا می‌فرمودند: هر چیزی را كه لازم است، روی وب‌سایت مسجد قرار بده. لازم نیست به اسم من وب‌سایتی وجود داشته باشد. بعد روایتی برای من خواندند كه عاقل چند ویژگی دارد و یكی از آنها این است كه الخمول اشهی الیه من الشهره؛ برای آدم عاقل، گمنامی مطلوب‌تر است تا شهرت و پرآوازه بودن! حاج‌آقا می‌فرمودند: ما به تأسی از معصومین(ع)، گمنامی را بیشتر از شهرت می‌پسندیم. لذا همانطور كه اشاره كردم، حاج‌آقا خیلی راضی نبودند كه در زمان حیاتشان به این موضوعات پرداخته شود، ولی حالا چون می‌خواهید به مردم الگو معرفی كنید، این نكات را عرض می‌كنم. حاج‌آقا علاوه بر این موارد، به‌شدت اهل ورزش بودند و تا می‌توانستند، آن را تعطیل نمی‌كردند.
چه ورزش‌هایی را دوست داشتند؟
تا زمانی كه زانودرد نگرفته بودند، والیبال بازی می‌كردند و اسپكر بسیار قوی و خوبی بودند. تیمی هم داشتند كه هفتگی با هم بازی می‌كردند. بعد از این‌كه زانو درد گرفتند و اطبا گفتند دیگر نمی‌تواند پرش داشته باشند، پیاده‌روی و شنا را در اولویت كارشان قرار دادند و تا آخر عمرشان به شكلی مرتب و منظم، به انجام این ورزش مقید بودند. حتی هفته آخر عمرشان هم استخر رفتند! در روزهای آخر هم كه خدمتشان رفتم و پرسیدم: می‌خواهید استحمام كنید؟ گفتند: نه، رفته‌ام استخر و در آب پیاده‌روی كرده‌ام! با این‌كه حالشان خوب نبود، اما به پیاده‌روی مقید بودند.
از خصوصیات تألیفی و تحقیقی ایشان بگویید.
حاج‌آقا از وقت‌های مرده‌شان، خیلی استفاده می‌كردند. مثلا لابلای كارهای روزانه‌شان به نگارش می‌پرداختند. یكی از خصوصیات حاج‌آقا این بود كه نه از دفتر حضرت امام و نه از دفتر حضرت آقا، حقوق دریافت نمی‌كردند. ایشان از هیچ‌یك از مشاغل دولتی‌ای كه بر عهده داشتند، هیچ وقت حقوقی دریافت نكردند، مگر این‌كه خود حضرت امام، مثلا یك عیدی به ایشان می‌دادند كه ربطی به حقوق نداشت. این كار را به صورت داوطلبانه انجام می‌دادند و می‌فرمودند: برای من، حقوق معلمی و تألیفاتم جذاب‌تر است و دوست دارم زندگی‌ام از این قِبل تأمین بشود. یادم هست حتی لحظاتی كه در دفتر امام نشسته بودند، در اتاقی كه با سازه‌های سبك در كنار دفتر امام درست شده بود و حتی وسط آن هم یك درخت بود، در بین كارهایشان، مشغول نوشتن می‌شدند. صبح‌ها می‌آمدند و كارهای مالی دفتر را انجام می‌دادند و حتی اگر پنج دقیقه وقت اضافی گیر می‌آوردند، مشغول مطالعه و نگارش می‌شدند و همیشه چهار پنج كتاب روی میزشان باز بود. در دفتر مسجد هم همین‌طور بود و ایشان از همان فرصت‌های كوتاه، برای مطالعه استفاده می‌كردند. یكی از خاطرات زیبای من، به دورانی برمی‌گردد كه ایشان مشغول ترجمه قرآن بودند. مرحوم پدر تبحر خاصی در تفاسیر روایی و تاریخی داشتند و ما از ایشان خواهش كردیم كه ترجمه قرآن را انجام بدهند. ایشان می‌فرمودند ترجمه قرآن زیاد انجام شده اما ما معتقد بودیم كه قلم ایشان شیوایی خاصی دارد و با مخاطب عام ارتباط بیشتری برقرار می‌كند. آقای دكتر رفیعی كه سخنور برجسته‌ای هستند، بعضی وقت‌ها، كتاب ترجمه قرآن حاج‌آقا را معرفی می‌كنند...
فقط ترجمه هم نیست، یك تفسیر خلاصه هم دارد. این‌طور نیست؟
قصه تفسیر را هم خواهم گفت. بالاخره با اصرار ما، حاج‌آقا استخاره كردند و آیه بسیار عجیبی هم آمد و طبعا شروع كردند به ترجمه قرآن. حاج‌آقا به قدری با علاقه و اشتیاق این كار را پیگیری می‌كردند و یادم نمی‌رود تایپیست و ویراستار و تیم پژوهشی‌ای كه به حاج‌آقا كمك می‌كردند، از ایشان عقب می‌ماندند! یك وقت‌ها می‌دیدیم كه حاج‌آقا ساعت 5/2نیمه شب بیدار و مشغول نوشتن بودند. اصلا وقت نمی‌شناختند. ایشان نگارش را در اتاق مطالعه خودشان و غلط‌گیری و ویرایش را در دفتر مسجد انجام می‌دادند و همیشه هم تعداد زیادی كتاب تفسیر و لغت دم دست‌شان بود. نكته جالب اینجاست كه حاج‌آقا در ظرف شش یا هفت ماه، كل قرآن را ترجمه كردند! فكر می‌كنم كه این یك ركورد باشد. البته زمان زیادی را برای بازنگری و دقت عبارات ترجمه پس از پایان ترجمه اولیه صرف می‌كردند و با دقت بسیار در جلسات مباحثه‌ای كه به همراه برخی دوستان برای نهایی كردن كار ترجمه خدمتشان بودیم، بازنگری را انجام دادند كه مجموعا حدود دو سال طول كشید اما نسخه اولیه را با شوق بسیار تمام كردند. یادم می‌آید در همان ایام در یكی از انگشتان ایشان در اثر كار نوشتاری زیاد، فروفتگی مختصری به‌وجود آمده بود.
یك تسلط پیشینی می‌خواهد تا بشود با این سرعت كار كرد. این‌طور نیست؟
بله همین طور است. بعد از پایان ترجمه اولیه به حاج‌آقا پیشنهاد كردم خوب است در مورد برخی آیات برگزیده توضیحاتی ارائه فرمایید. حاج‌آقا در پاسخ گفتندكه خودت بنویس. گفتم: هنوز زمان نوشتن من فرا نرسیده... البته خودم هم شروع كردم، ولی بعد دیدم كار من نیست، چون باید آیات و نكات خاصی برگزیده و برجسته می‌شدند. دلیل این درخواست من هم این بود كه در قدیم در حاشیه قرآن‌ها، لطایفی نوشته می‌شدند كه به عنوان اطلاعات لازم و مكمل، قابل استفاده بود. مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها یك وقت‌هایی، این‌گونه قرآن‌ها را باز می‌كردند و این دست نكات را برای بچه‌هایشان می‌خواندند! خیلی كار مفیدی بود و مردم یك‌سری اطلاعات دائره‌المعارفی قرآنی را، این‌گونه دریافت می‌كردند. به ایشان عرض كردم: الان دیگر از این‌گونه كارها انجام نمی‌شود، به نظر می‌رسد كه شما خوب است كه در این زمینه یك فكری بكنید. با توجه به تفاسیر روایی‌ای كه كار كرده و با اطلاعات تاریخی‌ای كه دارید، بسیار مفید خواهد بود. خلاصه این كار نیز به حمدا... انجام شد و برای همگان به ویژه برای منبری‌ها، منبع خوبی تولید شد. الان در مساجد باب شده كه هر روز یك صفحه قرآن می‌خوانند و تفسیر یك آیه‌اش را هم می‌گویند.
سرعت عمل نگارش تفسیر مختصر هم در حد همان ترجمه بود؟
بله، بعد از این‌كه ترجمه تمام شد و ما داشتیم كارهای حروفچینی و غلط‌گیری و ویرایش را انجام می‌دادیم، حاج‌آقا تفسیر را هم تمام كردند! به نظرم سرعت‌عمل حاج‌آقا در این كار هم، فوق‌العاده بالا بود و اثر ماندگاری شد. یكی از منبری‌ها می‌گفت شاید تا به حال در 500 منبر از ترجمه و تفسیر حاج‌آقا استفاده كرده باشم.
ظاهرا  تاكنون ناشران متعددی این كتاب را چاپ كرده‌اند. چند بار تجدید چاپ شده؟
اثر مربوط به خود ماست، ولی اجازه دادیم كه ناشرین مختلف چاپ كنند. آستان قدس چاپ كرد. خود ما یكی دو بار چاپ كردیم. تا حالا بیش از ده، 15 هزار تیراژ خورده است كه در نوع خود خوب است.
قدری هم به رابطه ایشان با حضرت امام بپردازیم. بنده هرگاه با ایشان صحبتی داشتم، احساس كردم آنچه كه در باره امام در خاطرات و مصاحبه‌ها بیان كرده‌اند، در برابر آنچه می‌دانسته‌اند و نگفته‌اند، بسیار اندك است. از ناگفته‌های مراوده طولانی ایشان با امام بفرمایید؟
ایشان از همان ابتدای دوران طلبگی، بسیار به حضرت امام علاقه‌مند بودند. نمی‌دانم این خاطره را در جایی گفته یا نگفته‌اند. رؤیای صادقه‌ای بود كه اتفاقا اخیرا برایم تعریف كردند، هرچند قبلا نیز از ایشان شنیده بودم. ایشان می‌فرمودند كه در محلات تفسیر سوره حمد می‌گفته...
در چه سالی؟
قبل از سال 42. در دوره تحصیل در قم. می‌فرمودند: من به تفسیر «اهدنا الصراط المستقیم» رسیدم. درباره صراط روایات و تعابیر فراوانی مطرح شده. یكی این است كه صراط از مو باریك‌تر و از شمشیر تیزتر است! عده‌ای مثل برق از صراط عبور می‌كنند و عده‌ای هم در این عبور می‌مانند! می‌گفتند: در آن دوره، جمع كردن روایات متعدد در باره صراط، برای من كار دشواری شده بود. ذهنم خیلی درگیر شد كه بالاخره این صراط چیست؟ یكی از همان شب‌ها در عالم رؤیا خواب دیدم كه به قم، محله یخچال قاضی رفته و درب خانه امام(ره) را زده‌ام. امام آمدند و در را باز كردند و در حیاط خانه‌شان گلیمی را پهن كردند و نشستیم. می‌گفتند: من در عالم رؤیا از امام پرسیدم كه آقا! صراطی كه در این آیه آمده چیست؟ روایات متعددی درباره‌اش وجود دارد و صحبت‌های زیادی در موردش شده. می‌گفتند: حضرت امام در عالم رؤیا به من فرمودند: صراط همین دنیاست كه پل عبور ما از عالمی به عالم دیگر، یعنی عالم آخرت است! می‌گفتند: فردای آن روز، اول ماه بود و می‌خواستم بروم شهریه‌ام را بگیرم و از محلات به سمت قم به راه افتادم و این خواب هم كلا یادم رفت! شهریه‌ام را كه گرفتم، با خودم گفتم خوب است بروم و سری به حضرت امام بزنم. درب خانه امام را كه زدم، ایشان در را باز كردند. رفتیم و امام گلیمی در حیاط پهن كردند و ما نشستیم. پدر از امام پرسیدند: آقا! من در محلات تفسیر سوره حمد می‌گویم و در مورد كلمه صراط، سؤال دارم: صراط به چه معناست؟ وقتی امام پاسخ دادند، یكمرتبه یادم آمد كه من دقیقا همین را شب قبل در عالم رؤیا دیده بودم.
مجددا همان جواب را هم داده بودند؟
بله، همان جواب را داده بودند كه صراط همین دنیاست! حاج‌آقا بعدها می‌فرمودند: این تفسیر سوره حمد، برای من بركات بسیار فراوانی داشت. یك بار كه از نجف می‌آمدند، توسط ساواك دستگیر شدند. قبوض ممهور به مهر امام، همراهشان بوده و وضعیت بسیار خطرناكی برایشان پیش آمده بود. می‌گفتند: یكی از چیزهائی كه باعث شد كه از آن مخمصه خلاص بشوم، همان منبرهایی بود كه در محلات رفته بودم. مادر یكی از افسران ارشد زندان خرمشهر كه مرا در آنجا زندانی كردند، از پامنبری‌های من در محلات بود و خیلی تلاش كرد كه پرونده ما سخت نشود و زود از زندان آزاد بشوم! می‌گفتند: در آنجا وقتی به زندان افتادم، نماز جعفر طیار را كه یكی از خواصش رهایی از زندان است، در زندان خواندم و نهایتا به لطف خدا آزاد شدم.
ایشان نزدیك به سه دهه و در ادوار گوناگون، در دفتر امام خدمت كرده بودند. كدامیك از ویژگی‌های امام برای ایشان از همه مهم‌تر بود؟ قضاوت‌های پسینی انسان، سال‌ها بعد از درگذشت افراد شكل می‌گیرند. از این منظر چگونه به امام نگاه می‌كردند؟
باید این نكته را عرض كنم كه باور حاج‌آقا به حضرت امام و حضرت آقا، خیلی عجیب و جالب بود. باورشان یك باور توأم با ایمان و اخلاص بود. حاج‌آقا در مورد حضرت امام و حضرت آقا این تعبیر را داشتند كه برخی از آقایان علما بودند كه انسان هر چه به آنها نزدیك‌تر می‌شد، ارادتش به آنها كمتر می‌شد، ولی امام و حضرت آقا از شخصیت‌هایی بودند و هستند كه هر چه انسان به آنها نزدیك‌تر می‌شد، باور و ایمانش نسبت به آنها بیشتر می‌شد! می‌فرمودند: اخلاص و تقوای امام و استقامت ایشان در راه خدا، بی‌نظیر بود و ما در بین علما، شبیه به امام نداشتیم كه این‌گونه محكم باشند و این مفاهیم با گوشت و پوست آنها درآمیخته باشد. بالاخره اینها در درجاتی بودند كه خداوند به اهل یقین می‌دهد.

دعاهایی كه پشت سرش بود
فرزند مرحوم آیت‌ا... محلاتی معتقد است كه ایشان مثل پیامبر به‌گونه‌ای با مردم رفتار می‌كردند كه همه گمان می‌كردند صمیمی‌ترین دوست ایشان هستند و روایت می‌كند كه وابستگی عاطفی همه بچه‌ها به ایشان خیلی زیاد بوده تا آنجا كه اگر خداوند این نعمت را به صورت ناگهانی و یكباره از آنها می‌گرفت، معلوم نبود چه بلایی به سرشان می‌آمد! محمدحسین رسولی محلاتی درباره آخرین روزهای زندگی پدرش می‌گوید: حاج‌آقا را چند روزی برده بودند سفر و نسبتا به ایشان خوش گذشته بود. حاج‌آقا به اخوی ما گفته بودند: اینجا به من خیلی خوش گذشت، اما بهشت بیشتر خوش می‌گذرد، اگر شماها از من دل بكنید، می‌روم به بهشت!. یك بار هم به من فرمودند: حسین آقا! من می‌دانم چه دعاهایی پشت سرم هست كه باعث می‌شود كه از این دنیا نروم. همه رفقای من از دنیا رفته‌اند و من اینجا تنها مانده‌ام. پرسیدم: چه دعاهایی؟ گفتند: من به كسانی كمك می‌كنم كه هیچ كسی جز من و خدا نمی‌داند. شاهد بر این فرمایش ایشان، خاطرم هست شب آخر كه حاج‌آقا در سی.سی.یو بودند، باز من توفیق داشتم كه كنار تختشان بنشینم. اجازه گرفته و گوشه‌ای نشسته بودم كه برای كسی مزاحمت ایجاد نكنم. یكباره دیدم در ساعت 9 شب در سی.سی.یو باز شد و یك خانم 65، 70 ساله آمد داخل. آمد و تك‌تك تخت‌ها را وارسی كرد تا به حاج‌آقا رسید. پرسید: ایشان آیت‌ا... رسولی محلاتی هستند؟ بعد كه جوابم را شنید، اشكش سرازیر شد و گفت: من شنیدم ایشان در بیمارستان بستری هستند، آمده‌ام برایشان دعا كنم، ایشان سال‌هاست كه به طور غیرمستقیم به من كمك می‌كنند! شخصیت جامعی كه عرض می‌كنم، همین است. جامعیت شخصیت حاج‌آقا را كمتر كسی دارد، از جمله دستگیری از فقرا. حاج‌آقا البته به گداها پول نمی‌دادند و خیلی محكم از این قضیه امتناع می‌كردند. اما وقتی تشخیص می‌دادند كه كسی نیاز دارد و واقعا فقیر است، كمكش می‌كردند.