ترانه در مسیر تهران - لسآنجلس
خب... فضا برای صفکشی کاملا مهیا شده است. حالا شما دو نفر را دارید که بتوانید پشتشان پنهان شوید و به همدیگر سنگ پرتاب کنید. شماهایی که همیشه کمین کرده و منتظرید بزرگی، بزرگی دیگر را بنوازد و از کمینگاهتان بپرید وسط و بنا به قاعده این دعواها، پشت یکی بایستید و آن دیگری و هوادارانش را به باد انتقادهای بیمنطق بگیرید؛ غافل از اینکه در این دعوای بزرگان، که البته کاش هیچگاه اصلا درنگیرد، این شمایید که بازنده خواهد بود. این شمایید که با خنجکشیدنِ بیرحمانه به صورت بزرگان و رعایتنکردن شأن و شخصیت آنان، بازنده این نزاع سخیف خواهید بود.باز هم چنین فضایی برای بهجان هم افتادن برخی فراهم شده است. یک ترانهنویس از آن سوی جهان در لایو اینستاگرامی، نسبت به زندهیاد افشین یداللهی، اهورا ایمان و... که آنها هم ترانهسرا بودند نقدی وارد کرده و البته از دایره ادب خارج شده است. با انتشار بخشهایی از این پخش زنده و دستبهدستشدن آن، مشخص بود که گرد و خاک به پا خواهد شد. چرا میگوییم مشخص بود؟ چون دیگر کاملا قابل پیشبینی شده که عدهای منتظر دعوای بزرگان هستند تا خودشان را وسط بیندازند و شلوغش کنند. این فضا، بارها در شبکههای اجتماعی تجربه شده است. حالا با توجه به اینکه یکی از طرفین دعوا دستش از دنیا کوتاه است، بروز احساسات غلیظ نیز به ماجرا افزوده شده و عدهای اخلاق را یادآوری میکنند که یداللهی همیشه از قنبری تعریف میکرده و حالا او چرا بر سر پیکر یداللهی حرمت نگه نداشته است. قنبری نسبت به سه چهار نفر از ترانهنویسهای داخلی اظهار نظر کرده اما در این میان، واکنشها به او بیشتر با وجهالمنازعه قرار دادن زندهیاد یداللهی صورت گرفته است، شاید با این دستاویز اخلاقی که خب کسی که در بین ما نیست، محقتر است.اما با اینکه مطلقا نباید تن به این بازی سخیف داد و حتما باید احترام بزرگان را حفظ کرد، در این میان میتوان وارد تحلیل شد تا از قبل آن شاید نکتهای عاید ترانهنویسی امروز ایران شود. دامنهدارشدن انتقادهای تند و تیز از جانب اهالی موسیقی خارجنشین به موسیقیای که در داخل کشور تولید میشود، نشانه چیست؟ چه پاسخهایی برای این پرسش میتوان یافت؟
حسرت میخورند؟
هنوز یک ماه از آمدن شهیار قنبری بر سر خط اخبار بابت انتقادش از بنیامین بهادری و اجرای ترانه «بوی عیدی» در برنامه «دورهمی» نمیگذرد که بار دیگر آقای ترانهنویس صدرنشین اخبار مرتبط با موسیقی در داخل ایران شده است. این بار او، چنانچه گفتیم، در رابطه با زندهیاد افشین یداللهی اظهار نظر کرده و شهر را به هم ریخته است. حالا عدهای در دفاع از شأن ترانهنویسیِ یداللهی، سینه چاک کردهاند و به قنبری حمله میکنند و عدهای دیگر در جبهه مقابل، حمله به یداللهی را ادامه میدهند و از شأن و کسوت قنبری دفاع میکنند. در میانه این نزاع مجازی، اما میتوان رویکردی نهچندان نوظهور را هم رصد کرد. پیش از اینها نیز یک خواننده خارجنشین گفته بود موسیقی پاپ تولید داخل چیزی برای گفتن نداشته و در عوض اهالی مهاجر این موسیقی روند پیشرفتهتری را طی کردهاند. نقل به مضمون البته. این درحالی است که چند نفر از خوانندههای ایرانی مقیم آمریکا بارها درباره خوانندههای داخلی با لحنی ستایشآمیز سخن گفتهاند. علاوه بر این چه بسیار خوانندههایی از داخل ایران که برای برپایی کنسرت راهی لسآنجلس- یعنی جایی که اهالی مهاجر موسیقی ایران اغلب آنجا زندگی و فعالیت میکنند-میشوند و سالنهای کنسرتهایشان بسیار بیشتر از سالنهای خوانندههای مقیم آنجا پر میشود. از این روست که میشود در این میان جریانی را رصد کرد که شاید نسبت به نمایندههای موسیقی داخل ایران با بغض و حسرت مینگرد. بالاخره آنها ممکن است 40 سال پس از مهاجرت، حالا وضع موسیقی پاپ در داخل را ببینند و از خودشان بپرسند ما بنا به دلایل خودمان کشور را ترک کردیم و حالا جوانها همانجا کاری را میکنند که ما میخواستیم بمانیم و صورت بدهیم. البته برخی از انتقادهای ترانهسراهای خارج از ایران بابت رفتار غیرحرفهای که برخی اهالی موسیقی در ایران با ترانههایشان صورت دادهاند محقاند، منتها آن بخش از حرفهای مهاجران موسیقی ایران درباره موسیقی داخل کشور که گویی بیشتر از سر بغضی است تا نقدی سازنده، کاملا غیرمنطقی مینماید. این در حالی است که ترانهسراها و اهالی جوان موسیقی در داخل ایران طبعا انتظار دارند از پیشکسوتان خود پدرانگی ببینند. دوست دارند آنها که پیشکسوتاند، درصدد انتقال تجربه برآیند نه کینهتوزی و دامنزدن به جنجال با آوردن نامهایی از ترانهسراهای دیگر.
گفتوگو با محمد مفتاحی، شاعر و ترانهپژوه درباره ترانهنویسی در داخل و خارج از کشور
وضع ما بهتر است
محمدمفتاحی را به شعرها، ترانهها و پژوهشهایش در ادبیات فارسی میشناسیم. او البته مدتی است علاوه بر فعالیتهایش در نوشتن شعر و نقد و تحقیق ادبی، جدیتر و منسجمتر از پیش بر پژوهش ترانهنویسی متمرکز شده است. مفتاحی در بخش نشستهای پژوهشی سی و پنجمین جشنواره موسیقی فجر نیزحضورداشت و درباره روند ترانه سرایی در تاریخ موسیقی ایران سخنرانی کرد. از این رو یکی ازکسانی است که میتواند با نگاهی دقیق به پرسشهای گزارش ما پاسخ گوید.
مفتاحی که نخستین کتاب شعرش را سال 13 با نام «بنبست» منتشر کرده، معتقد است در چنین قضاوتهایی باید بیطرف بود. او میگوید پژوهش وقتی موفقتر است که با بیطرفی همراه باشد: «بزرگان هنر، قابل احترامند چون بر تاریخ هنر ما موثر بودهاند. گاهی هم اگر صحبتی میکنند که برخورنده است باید با احترام با آنها رفتار کنیم. از سوی دیگر کسی نباید نسل ترانه و موسیقی داخل ایران را نادیده بگیرد، اما هم کسانی که به جریان ترانهنویسی در ایران نقدی وارد میکنند و هم کسانی که درباره اظهارنظرها واکنش نشان میدهند صرفا باید در محدوده نقد بمانند و از توهین بپرهیزند. جبههبندی در این باره به نفع هیچکس نخواهد بود».
ترانهسرای آلبومهایی چون «نقشها» و «شهر نیستی» به خوانندگی علی مومنیان در پاسخ به این سوالها که آیا وضع ترانهنویسی در داخل ایران نسبت به ترانهسراهای مهاجر قابل دفاع است یا نه به جام جم میگوید: «نهتنها قابل دفاع است بلکه باید گفت روند بهینهتری را طی میکند. از جهتِ تنوع موسیقی هم در داخل وضع بهتری داریم. بسیاری از اهالی مهاجر موسیقی ما مدتهاست آلبوم تازهای منتشر نکردهاند و صرفا در حال برپایی تورهای کنسرت با قطعات قدیمیشان هستند. انگار به بنبست رسیده باشند».
این شاعر و ترانهپژوه دلایل این بنبست را اینطور صورتبندی میکند: «این دسته از اهالی موسیقی در سبکهای قدیمی خود گرفتار شدهاند و تن به ترانهها و آهنگهایی با رویکرد جدید نمیدهند. از همین رو کمکار شدهاند».
مفتاحی البته درباره خوانندههای مهاجر نسل جدید هم معتقد است چون آنها تماس مستقیمی با زبان فارسی و ترانهنویسی روز ندارند، اغلب از درک فضاهای تازه عقب میمانند در حالی که فضا برای اهالی موسیقی در داخل کشور به خاطر در تماس بودن با انوع و اقسام موسیقی و ترانهسراهای جدید، مهیاتر است. او بر این باور است که مهاجران، بهخصوص آنها که سالها از مهاجرتشان گذشته در تولید ترانه و موسیقی دچار درهمآمیختگی زبانی و از اصالت به دور میشوند در حالی که اهالی موسیقی در داخل کشور به دلیل همزیستی با زبان و با یکدیگر و دسترسی به منابع و نشستهای پژوهشی کارآمد و ارتباط با چهرههای شاخص ترانهنویسی وضع مطلوبتری دارند.
ترانهسرای آلبوم «مرگ خاموش» به خوانندگی فرشید اعرابی، موسیقی پاپ ایرانی در خارج از ایران را به جزیرهای دورافتاده از موسیقی ایران شبیه میداند و میگوید که موسیقی داخلی زنده، نو و پر تب و تابتر است هر چند تاکید دارد این را در مقایسه میگوید در حالی که همه موسیقی و ترانه داخل کشور مورد تاییدش نیست.
مفتاحی در توضیح دسترسی آسانتر فعالان موسیقی داخلی به مواردی که نیاز دارند، میافزاید: «موسیقی داخلی ما قابل دفاع است چون اینجا ما با جریان پویای برگزاری کلاسهای متعدد موسیقی و نیز نشستهای پژوهشی برای ترانهنویسی روبهروییم؛ جریانی که فعالان موسیقی در خارج از کشور چندان تجربهاش نکردند».
شاعر مجموعه شعرهای «آخرین انسان» و «سکوت سهم جیرجیرکهاست» همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا میتوان انتقادهای تند و تیز و گاه بیمنطق فعالان مهاجر موسیقی را به حساب بغض و حسرتی تاریخی قلمداد کرد، میگوید: «طبیعی است. تا آنجا که احساس همدردی هم میتوان با آنها کرد. از سر همین احساس است که گاه میتوان در حرفهایشان غرضورزی هم دید. دوره اوجشان سپری شده؛ در دورهای که ما دچار خلأ تنوع در تولید موسیقی بودیم، این فقط آنها بودند که به گوش میرسیدند اما حالا حق انتخاب فراوان است و بنابراین کار آنها هم سختتر شده و کمتر توجه میبینند هر چند هنوز هم کار بزرگان شنیدنی است. با این حال سخت است آنجا زندگی کنند و ببینند خوانندههای مختلف در ایران اینقدر طرفدار دارند. این را هم بگویم که بسیاری از اظهارنظرهای غیرمنطقی و غرضورزانه را آدمها در کهنسالیشان صورت میدهند. در سالخوردگی، آدم بیتابتر است و محافظهکاری را کنار میگذارد. در کل این غرضورزی خارج و داخل ندارد البته. مثلا چندسال پیش محمدعلی بهمنی در واکنش به آلبوم ابراهیم محسن چاوشی حرفهایی زد که منتقدانه نبود، بنابراین این غرضورزیها منحصر به خارج از کشور نیست».
70 سال عبادت یک شب به باد میره
حامد عسکری / شاعر و نویسنده
اولین بار که دیدمش یک کت و شلوار گردویی پوشیدهبود با موهایی لخت که از وسط باز شدهبود و ریشی آنکادر شده، در فرهنگسرای ابنسینای شهرک غرب . کتاب اولم تازه منتشر شدهبود و تازه دوسال بود که آمدهبودم تهران و کسی را نمیشناختم . جلسات ترانهخوانی بود عصرهای پنجشنبه. میرفتم و مینشستم و میشنیدم و یاد میگرفتم. آن روز که جلسه تمام شد با همان نگاه شوخ و اهلی گفت: حواسم هست چند وقته میایین، اگر اثری دارین بیارین بخونین. گفتم وقت هست حالا اومدیم یاد بگیریم . گفت مینویسی؟ گفتم بله یک کتاب هم دارم . گفت اسمت ؟ گفتم حامدم عسکری . بغلم کرد و کیف چرمیاش را باز کرد و گفت حال و حوایی از ترنج و بلوچت را دارم و توی همین جلسه هم بارها از کتابت خواندهام برای بچهها ... افشین یداللهی را میگویم؛ افشینی که عزیز بود و محبوب همه و زود رفت . افشین یداللهی برای من نماد صبر و حوصله و برنامه و دقت بود . بارها در مهیبترین پیچهای تاریخی و سیاسی و اجتماعی که همه چیز را رنگ گردانده بود . در جلسهاش به کرات ترانههایی خواندهشد که هر کس دیگری جز افشین یداللهی بود برای همیشه یک جنگ اوس و خزرج راه میافتاد . دوست شاعری که زندگیاش به گیر و گره خوردهبود و نیاز مالی داشت در اینستاگرام کتابخانه ارزشمندش را گذاشتهبود برای فروش ؛ کتابهایی که هر کدام ریشه جگرش بودند. افشین به دوستی زنگ زدهبود که بگو پستش را حذف کند مگر ما مردهایم تو بخواهی کتابخانه بفروشی؟! اگر آن تصادف لعنتی اسفندماه نبود افشین یداللهی برای زندگیاش خیلی برنامهها داشت. دریغا که مرگ امانش نداد . همه جور آدمی با همه جور سلیقهای میشد توی جلسهاش پیدا کنی و شدیدترین نقدها و بحثها را بهخوبی مدیریت میکرد . بزرگان ترانه دهه 50 و کوچ کردهها و از دنیا رفتهها را محترم میشمرد و با احترام یاد میکرد . حالا سالها گذشته . افشین یداللهی هنوز ترانههایش رو زبانها ... توی خوشنویسی ها . در پستها و کانالها دست به دست میشود و این استقبال یعنی افشین یداللهی راهش را درست رفته و شوخی نیست . آداب جوانمردی و فتوت نامههای جهان را که ورق بزنی همه از گذشت و راستی و نیکی و ادب حرف میزند با زندهها ... کسی که دستش از دنیا کوتاه است و قدرت دفاع و پاسخ و اقناع ندارد که تکلیفش معلوم است. طبیعی هم مینماید تا حدودی . آن سالهایی که مخاطبان جدی و حرفهای موسیقی چشم می مالیدند تا از آن ور آبها کاست و آلبومی برسد گذشته . واردات موسیقی ما میل کرد به سمت صادرات موسیقی و ترانه ما و بسیاری از تولیدات ارزشمند آنور آب اینور نطفه شان بسته میشود . و خب طبیعتا این به مذاق خیلیها خوش نمیآید و بغل بساطشان بساطکردن اذیتشان میکند .
حسرت میخورند؟
هنوز یک ماه از آمدن شهیار قنبری بر سر خط اخبار بابت انتقادش از بنیامین بهادری و اجرای ترانه «بوی عیدی» در برنامه «دورهمی» نمیگذرد که بار دیگر آقای ترانهنویس صدرنشین اخبار مرتبط با موسیقی در داخل ایران شده است. این بار او، چنانچه گفتیم، در رابطه با زندهیاد افشین یداللهی اظهار نظر کرده و شهر را به هم ریخته است. حالا عدهای در دفاع از شأن ترانهنویسیِ یداللهی، سینه چاک کردهاند و به قنبری حمله میکنند و عدهای دیگر در جبهه مقابل، حمله به یداللهی را ادامه میدهند و از شأن و کسوت قنبری دفاع میکنند. در میانه این نزاع مجازی، اما میتوان رویکردی نهچندان نوظهور را هم رصد کرد. پیش از اینها نیز یک خواننده خارجنشین گفته بود موسیقی پاپ تولید داخل چیزی برای گفتن نداشته و در عوض اهالی مهاجر این موسیقی روند پیشرفتهتری را طی کردهاند. نقل به مضمون البته. این درحالی است که چند نفر از خوانندههای ایرانی مقیم آمریکا بارها درباره خوانندههای داخلی با لحنی ستایشآمیز سخن گفتهاند. علاوه بر این چه بسیار خوانندههایی از داخل ایران که برای برپایی کنسرت راهی لسآنجلس- یعنی جایی که اهالی مهاجر موسیقی ایران اغلب آنجا زندگی و فعالیت میکنند-میشوند و سالنهای کنسرتهایشان بسیار بیشتر از سالنهای خوانندههای مقیم آنجا پر میشود. از این روست که میشود در این میان جریانی را رصد کرد که شاید نسبت به نمایندههای موسیقی داخل ایران با بغض و حسرت مینگرد. بالاخره آنها ممکن است 40 سال پس از مهاجرت، حالا وضع موسیقی پاپ در داخل را ببینند و از خودشان بپرسند ما بنا به دلایل خودمان کشور را ترک کردیم و حالا جوانها همانجا کاری را میکنند که ما میخواستیم بمانیم و صورت بدهیم. البته برخی از انتقادهای ترانهسراهای خارج از ایران بابت رفتار غیرحرفهای که برخی اهالی موسیقی در ایران با ترانههایشان صورت دادهاند محقاند، منتها آن بخش از حرفهای مهاجران موسیقی ایران درباره موسیقی داخل کشور که گویی بیشتر از سر بغضی است تا نقدی سازنده، کاملا غیرمنطقی مینماید. این در حالی است که ترانهسراها و اهالی جوان موسیقی در داخل ایران طبعا انتظار دارند از پیشکسوتان خود پدرانگی ببینند. دوست دارند آنها که پیشکسوتاند، درصدد انتقال تجربه برآیند نه کینهتوزی و دامنزدن به جنجال با آوردن نامهایی از ترانهسراهای دیگر.
گفتوگو با محمد مفتاحی، شاعر و ترانهپژوه درباره ترانهنویسی در داخل و خارج از کشور
وضع ما بهتر است
محمدمفتاحی را به شعرها، ترانهها و پژوهشهایش در ادبیات فارسی میشناسیم. او البته مدتی است علاوه بر فعالیتهایش در نوشتن شعر و نقد و تحقیق ادبی، جدیتر و منسجمتر از پیش بر پژوهش ترانهنویسی متمرکز شده است. مفتاحی در بخش نشستهای پژوهشی سی و پنجمین جشنواره موسیقی فجر نیزحضورداشت و درباره روند ترانه سرایی در تاریخ موسیقی ایران سخنرانی کرد. از این رو یکی ازکسانی است که میتواند با نگاهی دقیق به پرسشهای گزارش ما پاسخ گوید.
مفتاحی که نخستین کتاب شعرش را سال 13 با نام «بنبست» منتشر کرده، معتقد است در چنین قضاوتهایی باید بیطرف بود. او میگوید پژوهش وقتی موفقتر است که با بیطرفی همراه باشد: «بزرگان هنر، قابل احترامند چون بر تاریخ هنر ما موثر بودهاند. گاهی هم اگر صحبتی میکنند که برخورنده است باید با احترام با آنها رفتار کنیم. از سوی دیگر کسی نباید نسل ترانه و موسیقی داخل ایران را نادیده بگیرد، اما هم کسانی که به جریان ترانهنویسی در ایران نقدی وارد میکنند و هم کسانی که درباره اظهارنظرها واکنش نشان میدهند صرفا باید در محدوده نقد بمانند و از توهین بپرهیزند. جبههبندی در این باره به نفع هیچکس نخواهد بود».
ترانهسرای آلبومهایی چون «نقشها» و «شهر نیستی» به خوانندگی علی مومنیان در پاسخ به این سوالها که آیا وضع ترانهنویسی در داخل ایران نسبت به ترانهسراهای مهاجر قابل دفاع است یا نه به جام جم میگوید: «نهتنها قابل دفاع است بلکه باید گفت روند بهینهتری را طی میکند. از جهتِ تنوع موسیقی هم در داخل وضع بهتری داریم. بسیاری از اهالی مهاجر موسیقی ما مدتهاست آلبوم تازهای منتشر نکردهاند و صرفا در حال برپایی تورهای کنسرت با قطعات قدیمیشان هستند. انگار به بنبست رسیده باشند».
این شاعر و ترانهپژوه دلایل این بنبست را اینطور صورتبندی میکند: «این دسته از اهالی موسیقی در سبکهای قدیمی خود گرفتار شدهاند و تن به ترانهها و آهنگهایی با رویکرد جدید نمیدهند. از همین رو کمکار شدهاند».
مفتاحی البته درباره خوانندههای مهاجر نسل جدید هم معتقد است چون آنها تماس مستقیمی با زبان فارسی و ترانهنویسی روز ندارند، اغلب از درک فضاهای تازه عقب میمانند در حالی که فضا برای اهالی موسیقی در داخل کشور به خاطر در تماس بودن با انوع و اقسام موسیقی و ترانهسراهای جدید، مهیاتر است. او بر این باور است که مهاجران، بهخصوص آنها که سالها از مهاجرتشان گذشته در تولید ترانه و موسیقی دچار درهمآمیختگی زبانی و از اصالت به دور میشوند در حالی که اهالی موسیقی در داخل کشور به دلیل همزیستی با زبان و با یکدیگر و دسترسی به منابع و نشستهای پژوهشی کارآمد و ارتباط با چهرههای شاخص ترانهنویسی وضع مطلوبتری دارند.
ترانهسرای آلبوم «مرگ خاموش» به خوانندگی فرشید اعرابی، موسیقی پاپ ایرانی در خارج از ایران را به جزیرهای دورافتاده از موسیقی ایران شبیه میداند و میگوید که موسیقی داخلی زنده، نو و پر تب و تابتر است هر چند تاکید دارد این را در مقایسه میگوید در حالی که همه موسیقی و ترانه داخل کشور مورد تاییدش نیست.
مفتاحی در توضیح دسترسی آسانتر فعالان موسیقی داخلی به مواردی که نیاز دارند، میافزاید: «موسیقی داخلی ما قابل دفاع است چون اینجا ما با جریان پویای برگزاری کلاسهای متعدد موسیقی و نیز نشستهای پژوهشی برای ترانهنویسی روبهروییم؛ جریانی که فعالان موسیقی در خارج از کشور چندان تجربهاش نکردند».
شاعر مجموعه شعرهای «آخرین انسان» و «سکوت سهم جیرجیرکهاست» همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا میتوان انتقادهای تند و تیز و گاه بیمنطق فعالان مهاجر موسیقی را به حساب بغض و حسرتی تاریخی قلمداد کرد، میگوید: «طبیعی است. تا آنجا که احساس همدردی هم میتوان با آنها کرد. از سر همین احساس است که گاه میتوان در حرفهایشان غرضورزی هم دید. دوره اوجشان سپری شده؛ در دورهای که ما دچار خلأ تنوع در تولید موسیقی بودیم، این فقط آنها بودند که به گوش میرسیدند اما حالا حق انتخاب فراوان است و بنابراین کار آنها هم سختتر شده و کمتر توجه میبینند هر چند هنوز هم کار بزرگان شنیدنی است. با این حال سخت است آنجا زندگی کنند و ببینند خوانندههای مختلف در ایران اینقدر طرفدار دارند. این را هم بگویم که بسیاری از اظهارنظرهای غیرمنطقی و غرضورزانه را آدمها در کهنسالیشان صورت میدهند. در سالخوردگی، آدم بیتابتر است و محافظهکاری را کنار میگذارد. در کل این غرضورزی خارج و داخل ندارد البته. مثلا چندسال پیش محمدعلی بهمنی در واکنش به آلبوم ابراهیم محسن چاوشی حرفهایی زد که منتقدانه نبود، بنابراین این غرضورزیها منحصر به خارج از کشور نیست».
70 سال عبادت یک شب به باد میره
حامد عسکری / شاعر و نویسنده
اولین بار که دیدمش یک کت و شلوار گردویی پوشیدهبود با موهایی لخت که از وسط باز شدهبود و ریشی آنکادر شده، در فرهنگسرای ابنسینای شهرک غرب . کتاب اولم تازه منتشر شدهبود و تازه دوسال بود که آمدهبودم تهران و کسی را نمیشناختم . جلسات ترانهخوانی بود عصرهای پنجشنبه. میرفتم و مینشستم و میشنیدم و یاد میگرفتم. آن روز که جلسه تمام شد با همان نگاه شوخ و اهلی گفت: حواسم هست چند وقته میایین، اگر اثری دارین بیارین بخونین. گفتم وقت هست حالا اومدیم یاد بگیریم . گفت مینویسی؟ گفتم بله یک کتاب هم دارم . گفت اسمت ؟ گفتم حامدم عسکری . بغلم کرد و کیف چرمیاش را باز کرد و گفت حال و حوایی از ترنج و بلوچت را دارم و توی همین جلسه هم بارها از کتابت خواندهام برای بچهها ... افشین یداللهی را میگویم؛ افشینی که عزیز بود و محبوب همه و زود رفت . افشین یداللهی برای من نماد صبر و حوصله و برنامه و دقت بود . بارها در مهیبترین پیچهای تاریخی و سیاسی و اجتماعی که همه چیز را رنگ گردانده بود . در جلسهاش به کرات ترانههایی خواندهشد که هر کس دیگری جز افشین یداللهی بود برای همیشه یک جنگ اوس و خزرج راه میافتاد . دوست شاعری که زندگیاش به گیر و گره خوردهبود و نیاز مالی داشت در اینستاگرام کتابخانه ارزشمندش را گذاشتهبود برای فروش ؛ کتابهایی که هر کدام ریشه جگرش بودند. افشین به دوستی زنگ زدهبود که بگو پستش را حذف کند مگر ما مردهایم تو بخواهی کتابخانه بفروشی؟! اگر آن تصادف لعنتی اسفندماه نبود افشین یداللهی برای زندگیاش خیلی برنامهها داشت. دریغا که مرگ امانش نداد . همه جور آدمی با همه جور سلیقهای میشد توی جلسهاش پیدا کنی و شدیدترین نقدها و بحثها را بهخوبی مدیریت میکرد . بزرگان ترانه دهه 50 و کوچ کردهها و از دنیا رفتهها را محترم میشمرد و با احترام یاد میکرد . حالا سالها گذشته . افشین یداللهی هنوز ترانههایش رو زبانها ... توی خوشنویسی ها . در پستها و کانالها دست به دست میشود و این استقبال یعنی افشین یداللهی راهش را درست رفته و شوخی نیست . آداب جوانمردی و فتوت نامههای جهان را که ورق بزنی همه از گذشت و راستی و نیکی و ادب حرف میزند با زندهها ... کسی که دستش از دنیا کوتاه است و قدرت دفاع و پاسخ و اقناع ندارد که تکلیفش معلوم است. طبیعی هم مینماید تا حدودی . آن سالهایی که مخاطبان جدی و حرفهای موسیقی چشم می مالیدند تا از آن ور آبها کاست و آلبومی برسد گذشته . واردات موسیقی ما میل کرد به سمت صادرات موسیقی و ترانه ما و بسیاری از تولیدات ارزشمند آنور آب اینور نطفه شان بسته میشود . و خب طبیعتا این به مذاق خیلیها خوش نمیآید و بغل بساطشان بساطکردن اذیتشان میکند .
تیتر خبرها