قیصر در شعر پس از انقلاب اسوه است

پرویز بیگی حبیب‌آبادی از روزگار رفاقت و همراهی با قیصر امین‌پور می‌گوید

قیصر در شعر پس از انقلاب اسوه است

«از او چه مانده جز حرف‌های خوب، خاطره‌های خوب، شعرهای خوب و لبخندهای صمیمی؟ اصلا از آدمیزاد جز همین‌ها مگر چیزی می‌تواند بماند؟» این سطرها را پرویز بیگی حبیب‌آبادی شاعر و ناشر درباره قیصر‌امین‌پور می‌گوید بعدتر هم می‌افزاید قیصر اسوه شاعران انقلاب است و از هر نظر كه بررسی‌اش كنیم شخصیت خاص و مهربانش را می‌توان دوست داشت و ستود. امروز كه تولد قیصر است و البته مثل 5/1 دهه گذشته خودش این روز در میان ما نیست، رفتیم سراغ بیگی تا برایمان از سال‌های رفاقت و همراهی با قیصر بگوید. از سال‌ها و روزهای همگامی در شعر و كوچه و سفر و...





  به نظر می‌رسد قیصر هم یكی از شاعرانی باشد كه با گذر زمان، جامعه بیشتر و بهتر او را بشناسد و به سمتش حركت كند. شما به‌عنوان كسی كه تجربه دوستی با او را داشتید چه ویژگی‌های خاص اخلاقی‌ای در او دیدید و فكر می‌كنید این ویژگی‌ها تا چه اندازه به حفظ نام او در كنار شعرش كمك می‌كند؟
قیصر انسان صبور و بسیار مهربانی بود. اما كمتر اظهارنظر اجتماعی یا سیاسی شفافی از او می‌شنیدیم، چون آدم درون‌ریزی بود و ترجیح می‌داد حرف‌هایش را به زبان نیاورد، شاید می‌خواست خیلی نكته‌ها و نظراتش را برای آینده نگه دارد و به وقتش بگوید اما فرصتش را پیدا نكرد، شاید هم حرف‌هایش را جایی نوشته و هنوز منتشر نشده‌اند، به همین دلیل هم ما از آنها بی‌خبر مانده‌ایم. در هر صورت همه می‌دانیم كه ساكت بود و اگر هم حرفی می‌زد در گپ‌های رفاقتی و خصوصی بود نه در جمع و فضای عمومی.
  واقعا دلیل این رفتارش چه بود؟
همان كه گفتم، درون‌ریز بود...
  هیچ وقت سعی نكردید او را به بیان نظراتش وادارید؟
نه چرا باید این كار را می‌كردم؟ این‌طور صلاح می‌دید، شاید به‌خاطر بیماری‌ای كه تجربه می‌كرد یا روحیات خاص خودش... بالاخره هر آدمی دلیلی دارد دیگر... به خاطر دارم برای تذكره‌ای كه درباره شاعران می‌نوشتم سراغ او رفتم و خواستم زندگینامه‌اش را بگوید. یك فهرست نشانم داد و گفت می‌شوی نفر چهل و سوم. 42 نفر قبل از تو هستند كه باید كارهای‌شان را انجام دهم و برسم به تو، با صبر و حوصله و نظم فراوان كارهای خود را انجام می‌داد و مهربانی و صبوری آمیخته به نظم داشت. وقتی یك انسان این‌قدر دقیق رفتار می‌كند چرا باید بخواهیم تغییرش دهیم.
  سرنوشت متن تذكره چه شد؟
گفت بروم پیشش، او بگوید و من بنویسم. بعد یك بار بخواند و بگوید چه چیزهایی را حذف یا اضافه كنم. آخرین باری كه او را در خانه‌مان دیدم ماجرای متن تذكره در میان بود، آمد و حالش اصلا خوش نبود. كمی استراحت كرد و متن را خواند و اصلاح كردیم. آن شب هم حرف‌های جالبی زد كه البته نمی‌خواهم درباره‌شان چیزی بگویم، خصوصی بودند اما احتمالا بخشی از آنها را در كتاب خاطرت خودم منتشر كنم.
  در واقع قیصر مصاحبه نكرده و نوشته‌ای هم درباره خودش به‌جا نگذاشته تا بهتر بشناسیم و قضاوتش كنیم.
نیازی نیست، او را باید با شعرهایش شناخت. مواردی را هم كه گفتم می‌خواهم در كتاب خاطراتم بنویسم نكاتی است كه برای شاعران جالب است نه مردم عادی.
  اما دانستن ویژگی‌های رفتاری و خلق و خوی یك هنرمند می‌تواند به جامعه هم در تبیین خلق خوب هم كمك كند.
 مهم این است كه منش و رفتار خاص خود را داشت و آن‌طور كه خودش می‌گفت در تمام طول عمرش حتی به یك نفر توهین نكرده است. می‌گفت كسی عصبانی‌ام كند و با من درگیر شود، این من هستم كه باید از كلام پاك استفاده كنم و خارج از حدود و قواره سخن نگویم. همین‌ها را هم مردم از دوستان قیصر بشنوند می‌بینند او چقدر ظریف و دقیق جهان را نگاه می‌كرده است.
  دعواها سر ماجرای قیصر كم نیست و گروه‌های فكری مختلفی می‌خواهند او را جزوی از خود بدانند. نظرتان در این باره چیست؟
این اتفاقی عادی است دیگر، برای آدم‌های بزرگ پیش می‌آید. اما من می‌گویم در شعر بعد از انقلاب نمونه و اسوه بود، هم در روش و منش و گفتار و هم در شعر. او سنجیده رفتار می‌كرد و این خیلی مهم بود. او در واقع سعی می‌كرد بیشتر فكر كند و كمتر سخن بگوید، چون با شعرهایش سخن می‌گفت.
  اگر از شما بپرسم چطور یك نفر برای مردم زنده می‌ماند و جاودانه می‌شود چه پاسخی خواهید داد؟
وقتی یك نفر در ذهن مردم زنده می‌ماند، جاودانه می‌شود. مردم هرچه را به خود متعلق بدانند نگه می‌دارند، مردم پاكی را دوست دارند، صداقت و راستگویی را روش و منش صحیح را و قیصر این همه را داشت. اگر شاعری با قیصر حرف می‌زد كه تجربه‌ای نداشت یا در آغاز راه بود هرگز با او برخوردی از نقطه بالاتر نداشت، به آرامی و خوبی سعی می‌كرد سخنان خیلی آرام و كم‌كم به او بفهماند باید چه كند تا اعتبار كیفی در شعر پیدا كند و بسیاری رفتارهای مشابه دیگر... قیصر به ساحت مقدس حضرت دوست پیوسته و از ما جدا شده و جز خاطرات خوب، حرف‌های خوب، شعرهای خوب و لبخندهای صمیمی آیا چیز دیگری باقی مانده‌است، اصلا از همه ما جز اینها چه می‌تواند بماند؟ همین‌ها هم سبب شده تا قیصر در اذهان خاص و عام جامعه بماند.


یك خاطره عجیب
بیگی حبیب‌آبادی می‌گوید: از اراك برمی‌گشتیم كه به قیصر گفتم كتاب سنت و نوآوری كه نوشتی كار بسیار ارزشمندی است، كاش بیشتر در این حوزه تحقیق كنی و چراغ‌های دیگری فراراه شاعران روشن كنی. گفت بیگی جان من در شرایطی هستم كه وقتی یك كتاب را می‌نویسم خیلی لذت می‌برم، اما هیچ چیزی لذتش بیشتر از آن نیست كه در تراس خانه‌ام در كنار دخترم آیه بنشینم و بتوانم این خیار را با نمك بخورم. در حال حاضر هیچ چیزی برایم در دنیا از این لذتبخش‌تر نیست اما این اجازه را از طرف پزشك ندارم، من از لذت خیلی چیزها محرومم و فكر نكن همه چیز در نوشتن‌ها خلاصه می‌شود.