من یك فیلسوف خوشحالم

داستان زندگی این مرد خواندنی است او در ورزش آسیب دید اما هنوز برای ورزش و تدریس ‌كم نمی‌گذارد

من یك فیلسوف خوشحالم

نافش را با ورزش بریده‌اند. حالا فرقی ندارد كه چه ورزشی باشد، كشتی، شنا یا تیراندازی، ورزش كردن در خونش است. به جز همه اینها، او استاد دانشگاه بوده و كلی كتاب و پایان‌نامه هم ارائه داده است. شاید اگر هر كسی به پیکر نحیفش نگاه كند، یك لحظه هم به فكرش نرسد كه این تن ظریف و نحیف، چه كارها كه نكرده است. موسی‌الرضا امین‌الزارعین اما از همین تن ظریفش كارها كشیده، ورزش‌ها كرده و درس‌ها خوانده و جزو فلاسفه شده؛ همه اینها را هم به كمك دستان بی‌حس و ویلچرش انجام داده است.

 خوب یادش است، آن لحظه را كه دچار بی‌حسی شد، از ناحیه نخاع گردنی آسیب دید و بعد دیگر نتوانست روی دو پایش بایستد. 20 سال و دو ماه و یك روزش بود و چهار، پنج سالی هم از عمر كشتی گرفتنش می‌گذشت. در شهر خودش، سبزوار و در مسابقات انتخابی تیم ملی، شركت كرده بود. او می‎گوید:‌‌ «عضو تیم كشتی استان خراسان بودم.»
قرار بود بعد از مسابقه و عضویت در تیم ملی، برای آمادگی جسمانی به كشور افغانستان بروند. اینها همه آرزوهایی است كه به خاطر دارد و برای این كه این سفر نصیبش شود، تمرین‎ها كرد و با بهترین شرایط جسمی و روحی هم در مسابقه شركت كرد اما یك حادثه، همه چیز را به هم ریخت و تمام آمال و آرزوهایش را نقش بر آب كرد.
پل حادثه
«از بچگی نحیف و ناتوان بودم و همیشه از همكلاسی‌هایم كه بزرگ‌تر و پرتوان‌تر بودند، كتك می‌خوردم.» ناتوانی باعث شده بود كه موسی‎الرضا، همیشه بیمار باشد. به قول خودش هر بیماری كه در شهر شایع می‌شد، اول از همه این موسی‌الرضا بود كه مریض می‌شد. همین شد كه برای قوی شدن سراغ ورزش رفت و كشتی اولین انتخاب او برای انجام یك ورزش بود. خودش كه می‎گوید بعد از انتخاب كشتی، قوی‎تر شد و همین هم باعث شد تا توانایی‌هایش بالاتر برود. دستاوردهایی كه در ورزش به دست آورده بود، باعث شد كه پا را فراتر بگذارد و در سطح جهانی هم فعالیت كند، به خاطر همین هم در مسابقات انتخابی تیم ملی شركت كرد؛ مسابقه‏ای كه در آن مسیر زندگی‌اش عوض شد. لحظه وقوع حادثه را دقیق به خاطر دارد. یك ثانیه به اندازه ساعت‌ها بر او گذشت. آن لحظه برای امین‌الزارعین، شبیه به یك صحنه از فیلمی است كه روی دور كند،
به نمایش گذاشته می‌شود. او حادثه را این طور تعریف می‎كند:‌ «حریفم مرا برد روی پل (یكی از فن‌های ورزش كشتی است. در این حركت، كف یا پنجه پاهاى كشتى‌گیرى كه از پشت به پل مى‌رود، روى تشك قرار می‌گیرد، سر یا پیشانى او هم، همزمان روى تشك قرار می‌گیرد. این در صورتى‌ است كه كمر، پشت و شانه‌هایش با تشك فاصله داشته باشد) و در همان جا بود كه به گردنم فشار آورد.» موسی‎الرضا، درست در زمانی كه روی زمین و هوا معلق بود و فشار زیادی را تحمل می‌كرد، صدای شكسته شدن گردنش را شنید، بعد، چشمانش تار شد و صدا پیچید توی گوش‌هایش و دیگر نتوانست صحبت كند.
خودش می‌گوید كه از همان زمانی كه روی زمین افتاده بود، متوجه شد از ناحیه گردن آسیب نخاعی دیده است.
بخشش و ادامه زندگی
 موسی‎الرضا اولین نفری نیست كه در زمان كشتی گرفتن دچار آسیب نخاعی می‎شود. تعداد افرادی كه در زمان مسابقه یا در زمان تمرین آسیب می‌بینند ‌كم نیست، او می‌گوید: «در ایران، چند نفری، در حین كشتی گرفتن، آسیب نخاعی دیده‌اند. در جهان هم كسانی هستند كه آسیب دیده‎اند.» آسیب دیدن‌ در ورزش‌های حرفه‎ای اتفاق می‎افتد. موسی‎الرضا معتقد است كه شانس آورده که زنده مانده است. این هم به خاطر این است كه در همان اول ماجرا كه آسیب نخاعی دید، مربی‌اش فهمید و مسابقه را قطع كرد. داورها و حریف اما متوجه نشده بودند كه چه اتفاقی برای موسی‎الرضا افتاده است و به خاطر همین اعتراض می‎كنند. امین‌الزارعین می‌گوید این وقفه‎ای كه افتاد خوب بود، چرا كه تكانش ندادند و همین باعث شد كه او زنده بماند. وقتی همه متوجه می‎شوند كه چه بر سر موسی‎الرضا آمده است، او را سریع به بیمارستان منتقل می‎كنند. دو سه روزی زمان می‌برد تا موسی‌الرضا به حرف می‎آید و می‎تواند صحبت كند. او می‌گوید: «تا زبانم باز شد و توانستم صحبت كنم، گفتم كه حریفم را می‌بخشم.» او معتقد است كه آسیب نخاعی‌اش، قضا و قدر بوده است و همین باعث می‌شود تا حریف را ببخشد. زندگی موسی‌الرضا اما به كلی تغییر می‌كند و دنیا به شكل دیگری برایش به تصویر كشیده می‌شود. حالا نه می‌تواند راه برود و نه حتی می‌تواند دستانش را تكان دهد. در تكان‌دادن گردن هم با محدودیت‌هایی  روبه‌رو است.
ورزش ادامه دارد
 موسی‎الرضا هنوز هم ورزش می‌كند و حالا در 68 سالگی، سه روز در هفته، شنا می‌كند اما سوال اینجاست كه مگر او كه قطع نخاع است، می‎تواند شنا كند؟ ورزش كردن در خون موسی‎الرضاست. بعد از این كه زندگی ورزشی او در كشتی به پایان رسید و امیدهایی كه برای عضویت در تیم ملی داشت، نقش بر آب شد، زندگی را به شكل دیگری ادامه داد.
در تمام روزهایی كه روی تشك خوابیده و توان حركت نداشت، او به مسابقاتی كه برده بود و مدال‎هایی كه بر گردنش آویزان شده بود فكر می‌كرد، شاید همین باعث می‎شود به درمان امیدوار باشد و آن را ادامه دهد.  خوابیدن بیش از اندازه به پشت باعث می‌شود مشكلات دیگری سراغش بیاید که ابتلا به بیماری زخم بستر یكی از آنهاست. او را برای مداوا به كشور انگلستان می‌فرستند و در همان جا، بعد از عمل جراحی، شنا را آموزش می‌بیند.
او می‌گوید: «نه تنها شنا كه هر مهارت دیگری را که برای هر توان‎یاب برای ادامه زندگی لازم است، در این كشور آموزش دیدم.» رانندگی، شنا، استفاده از وسایل خانه در حالی كه روی صندلی چرخ‎دار نشسته و حتی تیراندازی از كارهایی است كه در این كشور یاد گرفت. تیراندازی و انجام ورزش‌‎های دیگر باعث می‌شود تا او كه تا قبل از این، توان حركت دستانش را نداشته دوباره دستانش به حركت درآید. هرچند هنوز هم او توان تكان دادن انگشتانش را ندارد و به زحمت می‎تواند قلم به دست بگیرد و چیزی بنویسد اما قدرت به مچ دستانش برگشته است.


جابه‎جایی ركورد و عضویت در تیم ملی
 درست زمانی كه موسی‎الرضا روی ویلچر نشسته بود و با زندگی می‌جنگید، خبری به او می‌رسد، دوستانش به او خبر می‌دهند كه می‎تواند عضو تیم پارالمپیك شود. همین می‌شود كه امین‌الزارعین هم عزمش را جزم و تمرین‌هایش را شروع می‌كند. 40 روز، تمام كار و زندگی او این می‌شود كه برود استخر و شنا كند تا آمادگی جسمانی مناسب برای شركت در مسابقه را پیدا كند. نكته جالب در این میان اما این است كه در همین مدت زمان كم، او از نظر جسمی آماده می‌شود و ركورد شنای معلولین را هم تغییر می‎دهد. او در رشته سرعت و استقامت، ركورد ایران را 7 ثانیه‎‌ جابه‌جا می‌كند. البته بعدها در رشته سرعت، ركوردش دوباره جابه‎جا می‌شود ولی در رشته استقامت، ركورد هنوز در دستان موسی‏الرضاست. بعد از این ركوردزنی، او بالاخره به عنوان نماینده ایران انتخاب می‌شود تا در سال 1365 برای شركت در مسابقات سهمیه شنای معلولین به انگلستان برود. یك مشكل، اما باعث می‎شود موسی‎الرضا نتواند پایش را بر خاك انگلستان بگذارد. به خاطر شرایط سیاسی و اتفاقاتی كه در صدور ویزا برای او پیش می‌آید، به او ویزا‌ نمی‌دهند. همین می‌شود كه او از  دریافت سهمیه المپیک که در انگلستان برگزار می‌شد، دور  ‌بماند و این باعث می‌شد در المپیك 1988 كه در سئول، پایتخت كره جنوبی، برگزار ‌‌شد، ایران نماینده‌‌ای در رشته شنای معلولان نداشته باشد. موسی‌الرضا، خود را جزو فلاسفه خوشحال معرفی می‌كند. با این كه بعد از ویلچرنشین شدنش، به خاطر مشكلات كلیوی به بیمارستان مراجعه كرده و چند بار هم به خاطر این دردش، تحت عمل جراحی قرار گرفته است، اما خود را خوشبخت می‎‌داند. او می‌گوید: ‌«پس از حادثه‌ای كه منجر به از دست دادن پاهایم شد هم احساس خوشبختی داشته و دارم.» وقتی از دلیل این خوشبختی می‎پرسیم از داشته‌هایش می‌گوید. از این كه به آنچه دارد، نگاه می‌كند، نه آنچه ندارد. او می‌گوید: «همه داشته‏هایم را فدای آنچه كه ندارم،
نمی‌كنم.» او از چشمی كه دارد، از حس بویایی و از همسر و پسری كه با آنها خوشبخت است، می‌گوید، از داشته‌هایش و به خاطر همین هم پاها و انگشتانی كه كار نمی‌كنند، حالا دیگر برایش مهم‌نیست.