مهدی مانی، خیری است كه مدرسهسازی را از 85 سالگی آغاز كرده مردی كه آرزویش راهانداختن كسب و كاری به نفع مدرسهسازی است
زمینهایم گران شد، مدرسهساز شدم
حتی 88 سالگی هم پایان هدفهای مهم نیست، حتی در 85 سالگی میشود متفاوت بود، میشود حتی در میانه دهه هشتم عمر جایی كه پوست چروك خورده، كمر تا شده، موها کمپشت و سر و صورت سفید شده دنبال آرزوها رفت. میشود حتی دو سال مانده تا 90 سالگی سوار یك پیكان مدل 83 شد و رفت سر ساختمان و میلیاردها تومان پول خرج كرد، بیتكان خوردن آب در دل و بیلرزشی در دست. مهدی مانی در 88 سالگی حكایتش این است، حكایت او و پیكان سفیدش، حكایت او و 85 سالگی، حكایت او و ساخت یك مدرسه در میانه دهه هشتم عمر، حكایت گریزش از خودنمایی و حكایت مهدی مانی با 1500 دانشآموز كه از باب تشكر برایش نامه نوشتهاند، نقاشی كشیدهاند و كاردستی فرستادهاند و او را بردهاند به دنیای زیبای بچهها؛ بچهها در مدرسهای نو و امن. حكایت این پدربزرگ و زمین باارزشی كه فروخت تا مدرسهسازی كند حكایت بینظیری نیست (چون از این خیران در ایران كم نیستند) ولی آغاز مدرسهسازی این مرد در85 سالگی كه برای خیلیها تهته زندگی است، حكایت بینظیری است قطعا. مهدی مانی كم حرف است، دستی نیز در هنر پاپیه ماشه دارد ولی هنر اصلی او شهامت در دنبال كردن آرزوهاست آن هم نه برای خودش بلكه برای این سرزمین و همه آن بچههایی كه حالا نامهها و نقاشی هایشان را دور رختخوابش چیده و هر روز نگاهشان میكند.
بله ناراحت میشوم (با خنده) چون آبرویم میرود و مردم میگویند خودش نمیخورد و این كارها را میكند.
با این حال یكی از ویژگیهای ظاهری شما پیكان سفیدرنگی است كه همه جا با آن دیده میشوید. خیلی دوستش دارید؟
بله دوستش دارم و كارم را راه میاندازد. به نظرم فرقی نمیكند آدم چه ماشینی سوار شود؛ پیكان یا فلان ماشین مدل بالا، اصل این است كه ما را به مقصد برساند. ماشینهای مدل بالا هم اصلا به درد سن و سال من نمیخورد چون دیگر از من گذشته كه سوار ماشینهای گرانقیمت شوم و در خیابانها جولان بدهم.
مدل چه سالی است؟ به نظر قدیمی میآید.
مدل 83، اصلا هم درب و داغان نیست و من با آن خیلی راحتم.
هرچه هست با این پیكان مشهور شدهاید، میدانید؟
بله، خیلیها میگویند فلانی كه مدرسه میسازد سوار پیكان میشود ولی این چیزها برای من مهم نیست.
خانواده شما به این وضع اعتراض ندارند؟ این كه دستتان به دهانتان میرسد ولی دست از پیكان بر نمیدارید؟
نه خانواده من اهل این حرفها نیستند. در ضمن خرج ماشینهای مدل بالا زیاد است و من با این پولها میتوانم درد چند نفر را دوا كنم.
شما آدم متمولی هستید؟ این را میپرسم چون مدرسه ساختن پول میخواهد آن هم پول زیاد.
خودم چنین ادعایی ندارم. من بازنشسته فرودگاه هستم كه سالها قبل تكه زمینی خریدم و به مرور موقعیت زمین طوری شد كه وزارت دفاع به آن نیاز پیدا كرد. در نتیجه وزارتخانه آن را تملك كرد و به من زمین معوض داد كه بعد از این كه قیمت پیدا كرد آن را فروختم و چند سالی است خرج مدرسهسازی میكنم. اگر این زمین نبود من هیچ وقت نمیتوانستم مدرسه بسازم. فكر میكنید با پول كارمندی میشود مدرسه ساخت؟
چرا سراغ مدرسهسازی رفتید؟ این علاقه از كجا آمد آن هم در 85 سالگی؟
من سالها قبل برای مدتی معلم بودم و میدانستم وضعیت مدارس چگونه است و مشكلات در چه حد است. همسر مرحومم نیز معلم بود در نتیجه فضای خانه مان طوری بود كه همیشه بحثها پیرامون مدرسه دور میزد. همسرم مشوق خوبی هم بود؛ یكی از معلمهای نمونه كشور كه به خاطر عشق به معلمی پستهای بالاتر را همیشه رد میكرد. وقتی اولین مدرسه در حال ساخت بود، همسرم مریض شد و در بستر افتاد ولی با این حال مدام پیگیر كار مدرسه بود و درباره جزئیات كار سؤال میكرد.
به نظرتان 85 سالگی برای پیوستن به جمع خیران مدرسهساز دیر نبود؟
آخر چارهای نداشتم چون باید صبرمی كردم قیمت زمین بالا برود و پولی برای مدرسهسازی داشته باشم.
و شما در 87 سالگی به آرزویتان كه ساخت اولین مدرسه بود رسیدید.
بله خوشبختانه توانستم سال 97 مدرسهای خوب، شیك و مقاوم در قائمیه اسلامشهر بسازم. این مدرسه جزو مدارس تخریبی بود و سالها متروكه مانده بود ولی الان محل تحصیل 1500 دانشآموز است.
به اسم خودتان نامگذاری کردهاید؟
خیر، اسمش مدرسه حضرت مهدی(عج) است. مدرسه دیگری نیز در حال ساخت دارم كه اسمش را گذاشتهام حضرت فاطمه(س).
انتخاب این اسامی علت خاصی دارد؟
علتش علاقهای است كه به ائمه دارم. دنبال اسم و رسم برای خودم هم نیستم. البته درتابلوی مدرسه نام من درج شده ولی اصلا نمیخواهم كلمه خیر رویم باشد؛ اسم من مهدی و فامیلیام مانی است، همین. اگر زیاد درباره كاری كه من انجام میدهم صحبت شود به نظرم اجرش از بین میرود.
به مدرسهای كه تحویل آموزش و پرورش دادهاید سركشی هم میكنید؟
بله چون برایش زحمت كشیدهام نسبت به آن احساس مسؤولیت میكنم و هر وقت مشكلی داشته باشد هركاری از دستم برآید انجام میدهم. آدم دلش میسوزد اگر بعد از این همه صرف وقت و هزینه و انرژی، بیمبالاتی در نگهداری از ساختمان و تجهیزات باعث ویرانی مدرسه شود.
مدرسهای كه در اسلامشهر ساختید زیباتر است یا خانهای كه در آن زندگی میكنید؟
حتما مدرسهای كه ساختم زیباتر است، هم زیباتر و هم مقاوم تر. این مدرسه ضد زلزله است و در بحرانها میتواند پناهگاهی امن باشد. اما خانه خودم یك ساختمان كلنگی 50 سال پیش است.
مدرسهسازی كار پرهزینهای است. گفته میشود به قیمتهای امروز هزینه ساخت یك مدرسه به ازای هر كلاس 250 تا 300 میلیون تومان است. حالا هر قدر مدرسه بزرگتر و تعداد كلاسها بیشتر شود این هزینه چند برابر میشود. وقتی پولها را صرف مدرسهسازی میكنید چه احساسی دارید؟
بسیار خوشحالم. وقتی دارم پول از بانك میگیرم تا آن را به كسی بدهم كه كارها را انجام دهد از ته دل لذت میبرم.
چرا لذت؟
برای پول ندادن به كسی یا كمك نكردن به آدمها دلایل مختلفی وجود دارد؛ یعنی هر آدمی یك یا چند بهانه و توجیه و توضیح برای كمك نكردن دارد ولی من این دلایل را ندارم بنابراین راحت کمک میكنم و لذت میبرم.
وقتی برای ساخت مدرسه چك مینویسید یا پول نقد میدهید هیچ وقت شده ته دل فكر كنید دارید اشتباه میكنید و این پول را از دست میدهید؟
من میگویم از ته دل خوشحالم پس چطور میشود چنین فكرهایی بكنم.
منظورم وسوسه...
نه به هیچ عنوان. الان بچههای مدرسه قائمیه برایم نامه نوشتهاند و كاردستی درست كردهاند؛ چه هدیهای بالاتر از این. میخواهم این نامهها و نقاشیها را كتاب كنم.
یكی از نامهها را برایم میخوانید؟
یك كارت پستال از دانشآموزی به نام ملینا به دستم رسیده كه رویش دو غنچه گل رز با یك پاپیون سفید است كه داخلش با خودكار سبز نوشته: «آقای مانی بزرگوار سلام. نیت خیرخواهانه و خداپسندانه شما برای ما آینده سازان كشور زمینه رشد و شكوفایی را در وجود ما پرورش میدهد؛ باشد با درس خواندن و مفید بودن برای كشور ثواب كار نیك شما را نزد خدای مهربان دوچندان كنیم. از خدا برای شما عمر باعزت میخواهیم و با دستهای كوچكمان دستهای پرمهرتان را میفشاریم و برای شما جایگاهی زیبا در بهشت آرزومندیم.» چطور میشود این نامهها را خواند و برای خرج كردن وسوسه
نشد.
اگر قرار باشد همین الان یك دست كت و شلوار بخرید اما متوجه شوید یك مدرسه نیاز به پول دارد كدام را انتخاب میكنید؟
حتما مدرسه واجبتر است، كت و شلوار اصلا واجب نیست. لباسهایی كه الان میپوشم برای30 سال پیش است، البته همه نو و قابل استفاده.
پس با دنیا و مادیات میانهای ندارید.
حتما خدا اینطور میخواهد.
آرزویی هم دارید؟
دوست دارم مادامی كه در دنیا هستم كار خیر انجام دهم. البته آرزو دارم یك تولیدی داشته باشم و با درآمدی كه از آن به دست میآید یا مدرسه بسازم یا خرج مدارس نیازمند كنم. یكبار رئیس آموزش و پرورش اسلامشهر به من گفت تو كه در سه سال دو مدرسه ساختهای بیا یك مدرسه جدید را هم شروع كن ولی من به او گفتم با این وضع اگر گنج هم باشد تمام میشود برای همین دوست دارم كسب و كاری راه بیندازم تا پول به جای تمام شدن، بیشتر شود.