سفرنامه علیرضا قزوه به كربلا با نام «پیاده تا خورشید» منتشر شد
مسافر هند و شاعر سفرنامهها
تا خاطرمان یاری میكند، شعر بوده كه از علیرضا قزوه شنیدهایم. البته او یك رمان و چند سفرنامه هم داشت كه حالا به مجموعه آثار منثور این شاعر، یك سفرنامه دیگر هم اضافه شده است. قزوه در نوشتن شعر پویا و پركار است و در نوشتن رمان، سخت و حسابشده پیش میرود. او به عنوان شاعر، دفاتر شعری متعدد دارد از جمله «از نخلستان تا خیابان»، «شبلی و آتش»، «این همه یوسف»، «عشق علیهالسلام»، «با كاروان نیزه»، «صبح بنارس» و «در كلماتم باران میبارد» و آثار منثور او عبارت است از رمان «برادر انگلستان»، سفرنامه «پرستو در قاف»، «قونیه در قطار»، «قطار مهاراجه»، «كاروان شام» و حالا «پیاده تا خورشید» كه سفرنامه كربلاست. قزوه در قالبهای مختلف، شعر سروده است و همچنان كه بهعنوان یك غزلسرا شناخته شده، در شعر سپید هم خوش درخشیده و یكی از مشهورترین شعرهای اعتراض را در قالب سپید ارائه كرده؛ شعر «مولا ویلا نداشت» از دفتر «از نخلستان تا خیابان». با چنین سابقهای در شعر، رمان یا سفرنامههای قزوه را نمیتوان نادیده گرفت، اما اگر برداشت این باشد كه قزوه همیشه در شاعری بهتر بوده، شاید بد نباشید كه بدانیم رمان و سفرنامههای او خالی از ذوق ادبی نیست و حتی برخی نویسندگان نثر قزوه را ستوده و او را تحسین كردهاند. در ادامه نگاهی داریم به رمان و دو سفرنامه علیرضا قزوه و نیز گپ و گفتی با مصطفی جمشیدی داشتهایم درباره قزوه در مقام شاعر و در مقام نویسنده.
سال انتشار: 1388
ناشر: تكا
در كتاب «قونیه در قطار»، قزوه شاعر در چهل ایستگاه، سفر خیالی خود را با «مولانا جلالالدین بلخی» و سایر شاعران برجسته، به قونیه و اتفاقات رخداده در سفر را بیان كرده است. عناوین پارهای از این ایستگاهها عبارتند از: بلند شو نفسی تازه كن، جلالالدین؛ رقص آن باشد كه در میدان كنند؛ زین همرهان سستعناصر دلم گرفت؛ شهر تبریز است و شهر دلبران؛ ای برادر قصه چون پیمانه است؛ دل آیه فتحیست ز قرآن محبت؛ مستان سلامت میكنند؛ من گنگ خواب دیده و عالم تمام كر؛ و بدرود با مولانا؛ بدرود با شمس و شما.
همچنان در قطار
سال انتشار: 1394
ناشر: سوره مهر
كتاب سفرنامه «قطار مهاراجه» شامل 120 خاطره از سفر علیرضا قزوه به هند در دوران حضور بهعنوان رایزن فرهنگی ایران در این كشور است. این سفرنامه ماجراهای شیرین و طنز از دیدار نویسنده با مردم هند را روایت میكند. قزوه در این كتاب همچنان شاعرانگی را دارد اما بیشتر از قلم، نگاه او از این شاعرانگی بهره جسته و خاطرات و اتفاقاتی را دستچین كرده كه خواندنی و جذاب هستند.
برشی از كتاب: به دكتر نجفی گفتم الان همه گدایان را فراری میدهم. گفت گمان نمیكنم حریفشان بشویم. یك دفعه با جدیت تمام به طرفشان رفتم و به انگلیسی به گدایان گفتم به من كمك كنید. اول كمی به من زل زدند و بعد با جدیت تمام بیشتری به طرفشان رفتم و گفتم: چرا به من كمك نمیكنید؟ لطفا به من كمك كنید. یك دقیقه بعد همه ما را ترك كردند و بدون این كه حتی یك روپیه به من كمك كنند رفتند دنبال مشتری دیگرشان.
كاروان دوستان گرمابه و گلستان
سال انتشار: 1394
ناشر: سوره مهر
قزوه با كاروانی از نویسندگان، شاعران و فرهنگیان ایرانی و غیرایرانی در قالب كاروان صلح عازم سوریه شد و باز هم سفرنامهای نوشت كه این یكی نام چندان شاعرانهای ندارد. كتاب «كاروان شام»، شرحی صمیمانه از سفر به سوریه است و از طنز و شیرینی نویسنده بیشتر تاثیر گرفته تا از شاعرانگی او.
برشی از كتاب: محمدحسین جعفریان، متخلص به احمدشاه مسعود ایرانی، تلفن كرد و گفت: «چند روز بعد از تعطیلات نوروز با جماعتی از اصحاب ادب و هنر برای دیدار به سوریه میرویم. اگر موافق آمدنی، بگو تا اسم شما را هم بنویسند». گفتم: «كاش این سفر در تعطیلات نوروز انجام میشد». گفت: «لابد حكمتی بوده و مثلا نمیخواستهاند عید خانوادهها به هم بخورد». خیلی زود پیشنهادش را سبك سنگین كردم و دیدم برای آدم ماجراجویی مثل من، پیشنهاد بدكی نیست؛ بهخصوص كه در جوار جماعتی چون خود احمدشاه ثانی و ناصر فیض اول و رضا امیرخانی اصل باشی و محصولش كلكل كردن با این جماعت طناز باشد و سربهسر گذاشتن با دیگران. و لابد از رهگذر این همصحبتی و این گشت و گذار، میشود مثلا چیزكی هم نوشت و داد جایی مثلا همین جامجم... و كمی بعد لابد كتابی میشود.
بار دیگر سفرنامه
سال انتشار: 1399
ناشر: سوره مهر
كتاب «پیاده تا خورشید» سفرنامه علیرضا قزوه از هشت سفر به كربلای معلا است كه در آستانه اربعین منتشرشده و این كتاب نیز شامل یادداشتهای قزوه است از یك سفر معنوی، اما این بار طنز و شاعرانگی بجا و پخته از قلم قزوه تراوش كردهاند.
برشی از كتاب: از همین فرودگاه تهران لباس ورزشی پوشیده برای پیادهروی. من هم سنگ تمام گذاشتهام و بالباس رسمی آمدهام؛ باکت و شلوار قهوهای نویی كه همین ماه پیش خریدهام. میگوید: «تو با این لباس میخواهی بیایی پیادهروی؟» من هم به شیوه طنز جوابش را میدهم: «ببین دوست عزیز مرا خود آقا دعوت كرده، باید هم با این لباس بیایم، شمارا به گمانم ذوالجناح دعوت كرده!...»
نویسندگی به اعتبار تكنیك
سال انتشار: 1396
ناشر: سوره مهر
رمان «برادر انگلستان» داستانش را در بستر تاریخ معاصر روایت میكند. داستانش جایی بعد از كودتای ۲۸مرداد سال 1332 آغاز میشود و تا سالهای پس از انقلاب ادامه پیدا میكند. رمان فضایی سوررئال و رویاگونه دارد و سرگذشت آدمهایی را تشریح میكند كه هركدام به گونهای با حال و هوای گذشته پیوند خوردهاند. ماجراهای رمان با یك خواب شروع میشود و با قطاری كه فقط یك مسافر دارد و این مسافر محكوم است كه ببیند و روایت كند.
اولین رمان علیرضا قزوه واكنشهای مثبتی از نویسندگان و منتقدان دریافت كرد؛ یوسفعلی میرشكاك درباره این رمان گفته بود: قزوه این طور كه دارد پیش میرود، آثارش از خودش بزرگتر است. به اعتقاد من هركس كه رمانخوان حرفهای است باید این رمان را بخواند.
برشی از كتاب: چند ماه بعد باز انگار این زنعمو كشور بود كه سلیمان، شاگرد كارگاه نمدمالی بازار را با آن قیافه كریه و زشت و سرِ تاس و هیكل قناس، فرستاد خواستگاری ماهلقا. سلیمان دیدنش هم كفاره داشت. خواستگاری اصلاً سر نگرفت و ماهلقا این بار محكم ایستاد و به آن تن نداد. حق با ماهلقا بود. نگاه كردن به سلیمان عمر را كم میكرد. گلعنبر هم به این وصلت رضا نبود.
هنوز یك شاعر
سال انتشار: 1394
ناشر: سوره مهر
سفرنامه حج علیرضا قزوه با نام «پرستو در قاف» مجموعهای از یادداشتهای روزانه شاعر در یك سفر معنوی است. هر یادداشت مزین شده به ابیاتی از بیدل و سعدی و دیگر شاعران از جمله شعرهایی از خود قزوه یا پارههایی از «سفرنامه ناصرخسرو» تا «خسی در میقات» جلال آل احمد. قزوه در نوشتن این كتاب، شاعرانه ظاهر شده و طبع لطیف، تراوشات ادبی و ذوقی و قلم پركرشمه است كه كتاب را خواندنی میكند.
نویسنده همچنین سعی كرده درباره سرزمین وحی اطلاعاتی در اختیار مخاطبش قرار دهد و به این منظور از زمان حضرت آدم تا صدر اسلام و نیز تا امروز و حكومت آلسعود بر این سرزمین را تشریح میكند.
برشی از كتاب: بوی مدینه میآید. این را از نم نم باران فهمیدم. دلها بی تابند و چشمها گریان. سمت چپمان مسجد شجره است. كم كم شهری سپیدپوش به استقبالمان میآید و من چقدر دوست دارم بقیع را ببینم و چقدر دلم میخواهد مدینه را بغل كنم و سرش را بگذارم روی شانههایم.»
مصطفی جمشیدی، درباره علیرضا قزوه میگوید:
قزوه شاعر را بیشتر دوست دارم
تنها رمان علیرضا قزوه را چطور ارزیابی میکنید؟
رمان «برادر انگلیس» زبان قابل اعتنایی دارد و این ویژگی دقیقا برآمده از وجه شاعری اوست. کتاب به عنوان یک اثر سیاسی درباره اقلیم کهندژ باید نوشته میشد و چه خوب که یک کنشگر فعال ادبی آن را نوشته است. شخصیتهای رمان از دل تیپهای اجتماعی شکل گرفته و به خوبی تبدیل به شخصیت شدهاند. مهمتر از تمام اینها فضای رمان است و قطاری که پشت سر هم مرزهای مجاز و واقعیت را در هم میشکند.
فکر میکنید رمان علیرضا قزوه چقدر از شعرهای او متاثر است و چه قدر از سفرنامههایش؟
پاسخ دادن به این سوال نیاز به بررسی دارد اما هر تجربهای میتواند نویسنده را تحت تاثیر قرار دهد و به وضوح میتوان تواناییهای شعری او را در رمانش دید.
اگر قرار باشد قزوه شاعر را با قزوه نویسنده مقایسه کنید، کدام یکی توانمندتر است و هر کدام چه ویژگیهایی دارند؟
با تمام قدرت و قوتی که در رمان علیرضا قزوه سراغ دارم او بیشتر شاعر است تا نویسنده. «برادر انگلستان» حاصل زیست قزوه و نقش تعیینکننده خانوادهاش از جمله پدر، برادر و عموهایش در تجربههای زیستی اوست. در این رمان نکتهای که نمود دارد این است که مانند همه رماننویسها، بنمایه و شاکله داستانش به گذشته و به نیاکان علیرضا قزوه بر میگردد اما این رمان به صورت کلاسیک نوشته نشده که بتوان قواعد رمان کلاسیک را در آن جستوجو و ارزیابی یا تللو و درخششی از ادبیات کلاسیک را در آن جستجو کرد. بیشتر از هر چیز سابقه شعری اوست که در رمان خودش را نشان میدهد. این رمان به لحاظ فلسفه زیباییشناسی، در زمینه بازپروی ذهنیات به صورت جریان سیال ذهن موفق بوده و البته مانند هر متن دیگری که نوشته شده، نواقصی دارد مثلا میتوانست خلاصهتر نوشته شود و همین اطناب در برخی موارد به اثر صدمه زده، در حالی که تجربههای قزوه در شعر بسیار سابقهدارتر و قویتر است. به اعتقاد من آقای قزوه اگر بخواهد در زمینه رمان فعال باشد و این مسیر را ادامه دهد، فقط نیاز دارد که تجربههای بیشتری کسب کند.
جدیدترین سفرنامهاش را که روایت سفر به کربلاست را خواندهاید؟
کتاب همین روزها منتشر شده اما مشتاق خواندن آن هستم.